ممکن است دیگر به درستی ندانیم که منظور از روح چیست اما به چشم دل درمییابیم که منظور از روحِ خود را باختن چیست ــ گونهای رهگمکردگی و فروپاشی معنوی در آنجا که هر آنچه درست است و نیکو از خاطر ما میگریزد، و ما میمانیم و یک زندگی برباد رفته به طمع سودایی خام، در نمایشی بیحقیقت.
آگاهی از حقیقت، ممکن است هیچ ربطی به شخصیت یا تلاش ما نداشته باشد. بسیاری از مردم در فقر شدید به دنیا میآیند و از فرصت اندکی برای تعلیم و تربیت مناسب برخوردارند. بعضی دیگر، در نوعی از جوامع مذهبی یا شرایط اجتماعی بزرگ میشوند که آنان را از کاوش و پژوهش در بعضی زمینهها باز میدارد.
شکی نیست که تغییر اقلیم مسئلهای علمی است و بسیار مهم است که به شکلی علمی به آن پرداخته شود؛ اما تغییر اقلیم مسئلهای سیاسی نیز هست ــ و باید از منظر سیاست نیز به آن پرداخت.
لازم نیست آلبرت اینشتین باشیم تا بدانیم که بدون بازتعریف خلاقانهی طبیعت و بدون فرضیههایی در خصوص آنچه که ممکن است در پس ظاهر پدیدهها باشد، وجود علم اصلاً ممکن نخواهد بود.
واژهى «علم» همواره عزم و ارادهى شناختىِ انسان را براى کشف قوانین اساسى عالم طبیعت بر مىانگیزد. علم موضوع تأملات فلسفى و محصول کارهاى مستدل و مستند است که مسلماً اهمیت فراوانى دارند. هرچند به نظر میرسد که این دیدگاه متعالى نسبت به علم هیچ نسبتى با منازعات «سیاسى» ندارد اما بد نیست که نگاه عمیقترى به این موضوع بیندازیم.