نمایشنامهنویسِ «آدم و حوا» کسی نبود مگر میرزادهی عشقی. کسی که نه قصهی آدم و حوا را قبول داشت نه حجاب را.
«اینجا خونهی تو هم باشه، الان که ما اینجا هستیم، محل کارِ ماست». این جمله نقلقولی است از یکی از مأموران امنیتی که در آبانماه برای بازداشت یک زوج خبرنگار و تفتیش به خانهی آنها رفته است.
در تاریکیِ شبی سرد و برفی در ایستگاه تاکسیِ فرودگاه اسلو ایستادهام. در سفیدیِ برفی که آسمان و زمین را پوشانده است، دو چشم سیاه درشت، دو دو زنان جلوی چشمانم ظاهر میشود.
دریا نویسندهای پنجاهوچند ساله است. در خانوادهای سکولار بزرگ شده و هرگز به مذهب و حجاب عقیده نداشته است. اما از چند سال پس از انقلاب تا همین یکسالونیمِ قبل به زور قانون مجبور بوده که موهایش را بپوشاند.
چه باعث میشود که زنی بدون دسترس به هیچ نوع آموزهی فمینیستی، پس از سالها سکوت و تحمل در تنهایی خودش به جایی برسد که بگوید اطاعت از آزارگر بس است و باید افسار زندگی خویش را از دیگران پس بگیرد؟
آزاد و شهناز، در اواخر پادشاهی احمدشاه مجلهی نامهی بانوان را منتشر کردند و در نخستین شمارهی آن (مرداد ۱۲۹۹) اساس بدبختیِ زنان ایران را «حجاب موهومات و قیدهای کهنهپرستی» دانستند.