در چین سخنی بر سرِ زبانها است مبنی بر اینکه مطالعهی یک کتابِ ممنوع در شبی برفی یکی از لذتهای واقعیِ زندگی است.
سالهاست که دلم میخواهد این خودانتقادی را جایی بنویسم، اینکه چطور تکتک ما ناگهان بیآنکه متوجه باشیم در سال ۸۸ به صرف دستگیری و زندان رفتن، به نحوی تبدیل به قهرمان شدیم. اینکه چطور بعضی از آدمهایی که در آن خردادماه دستگیر شدند و به زندان رفتند، و نه همهی آنها، پس از آزادی با دنیای متفاوتی مواجه شدند که آنها را قهرمان میپنداشت و به تبع آن انتظار اعمال قهرمانانه از آنان داشت.
اسکار وایلد در رمان تصویر دوریان گِری (۱۸۹۱) به شوخی مینویسد: «تنها یک چیز در جهان بدتر از این است که همه از تو حرف بزنند، و آن این است که هیچکس از تو حرفی نزند».
بعد از آن که در ماه آوریل، کلیسای نوتردام تقریباً در آتش سوخت و فروریخت، غول کالاهای تجملی در فرانسه، فرانسوا آنری پینو، به سبب اهدای ۱۰۰ میلیون یورو برای بازسازی آنچه «میراث گرانبهای ما» میخواند، تحسین همگان را برانگیخت... هر چند کمک پینو فینفسه ستودنی است اما فقط ۰.۳ درصد از ثروت خانوادگی او را دربرمیگیرد.