هرچند جمهوری اسلامی حکومتی به شدت سرکوبگر است اما میتوان تصور کرد که در صورت افزایش همزمان فشارهای داخلی و بینالمللی، ناچار به عقبنشینی شود. ما هنوز همهی روشهای مبارزات خشونتپرهیز را امتحان نکردهایم.
این تصور وجود دارد که مخالفان هیتلر به طرز اسفباری کمتعداد بودند، و اکثر آنها هم ملیگرایان متعصبی بودند که هرگز نمیتوانستیم با آنها معامله کنیم. این تصور نادرست و نامنصفانه است. همهی کسانی که در برابر هیتلر به پا خاستند نظامی، اشراف پروسی و سیاستمداران غیرنظامی نبودند. مردم «عادی» هم شهامت زیادی از خود نشان دادند.
بیش از چهار سال قبل، در میخانهی هتلی در بوئنوس آیرس بحث داغی میان پابلو وِرنا و پدرش درگرفت. از آن زمان تا کنون پابلو پدرش را ندیده است. اما این مشاجره که به قهر و دوری آنها انجامید به مسائل خانوادگی ربط نداشت.
در تابستان ۱۸۴۶، هنری دیوید ثورو، نویسندهی آمریکایی، پس از آنکه از پرداختن مالیات سرانه به مأمور محلی سر باز زد، شبی را در زندانی در ماساچوست، گذراند. ثورو بعدها با بحث دربارهی آن نافرمانیِ جزئی در مقالهای با عنوان «در باب وظیفهی نافرمانی مدنی» (چاپ سال ۱۸۴۹)، به آن شهرتی جهانی بخشید. او در آن مقاله شرح میدهد که نمیخواسته است از دولت فدرالی حمایت کند که به بیعدالتی تداوم میبخشد.
پدر از دخترش پرسید، «فکر میکنی هیولا هستم؟» این همان سؤالی بود که آنالیا از دوران کودکی به سختی سعی کرده بود تا از جواب دادن به آن طفره رود. وقتی پدر آنالیا به اتهام ارتکاب بعضی از بدترین جنایتهای تاریخ آرژانتین در حال محاکمه بود و در زندان به سر میبرد، این سؤال را از دخترش پرسید. این بار دیگر آنالیا نتوانست آن را نادیده بگیرد.
در دههی 1970 چند ناراضیِ سیاسی در ترکیه ناپدید شدند اما این کودتای سال 1980 بود که شکل جدیدی از خشونت سیاسی را در حوزهی عمومی ترکیه رواج داد زیرا نیروهای نظامی و شبهنظامی شروع به دستگیری، شکنجه و سربهنیست کردن مخالفان-عمدتاً- در زندانها، کلانتریها، و شکنجهگاهها کردند. در دوران کودتا و پس از آن افرادی در سراسر کشور شکنجه و ناپدید شدند. اما این امر، بهویژه در دههی 1990، در بخش شرقی ترکیه، که اکثر جمعیت آن را کردها تشکیل میدهند، سازمانیافتهتر بود.