در پنجشنبهی برفی ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ و چند روز پس از آن با به خیابان آمدن خودبهخودی زنان برای نه گفتن به چماقِ «یا روسری یا توسری» جنبش زنان در ذهن منِ بیستوپنجساله معنا و مفهومی روشن پیدا کرد. از آن به بعد بود که ارزش و اهمیت جنبش در نگاه و خیال من پررنگ شد. در همهی این سالها هر نمودی از خشونت نظامِ ولایی با زنان و هر نشانی از کنش یا واکنش اعتراضیِ آنها در برابر تبعیض و زورگویی من را به یاد آن روزها میاندازد.
با سقوط حکومت محمدرضاه شاه در سال ۱۳۵۷ جنبش زنان در ایران به تمامی تغییر شکل داد. گروههای زنان فعال در دوران پهلوی که اکثریتشان عضو «سازمان زنان» بودند، فعالیتشان را متوقف کردند و گروههای جدیدی که اعضایشان دیدگاه و پیشینهای متفاوت از انجمنهای پیشین داشتند، اعلام موجودیت کردند.
آخرین باری که زنان ایران در روز «هشت مارس» به خیابانها آمدند ۱۷ اسفند ۱۳۸۵ بود: خیابان بهارستان، مقابل ساختمان مجلس؛ تجمعی که در نهایت با ضرب و شتم و بازداشت شرکتکنندگان آن تمام شد. پس از آن، با تشدید فضای امنیتی، تا ۱۱ سال امکان فراخوان دادن برای تجمع «روز جهانی زنان» وجود نداشت.