خیزش انقلابی کنونی را بسیاری سرکشیِ نسل جوانی میدانند که دیگر تاب حکومت اسلامی را ندارد. اما همانگونه که آفرینش خودبهخودی نداریم، هیچ نسلی هم از زیر بته درنمیآید و خانوادهای دارد. این نسل هم از بوتهی آزمون و تجربهی خانوادههایشان بیرون آمده زیرا نهاد خانواده، مهمترین و اصلیترین نهاد اجتماعی است که در این چهل و چند سال در برابر یورش حکومت اسلامی ایستادگی کرده است.
آنچه جمهوری اسلامی انجام میدهد سناریوسازی و تبلیغ گفتمانی است که اساس آن بر دروغ، تحریف و جعل واقعیت بنا شده است. در مقابله با این رفتار زیانآور، بهترین راهکار راستگویی است. در چهار دههی گذشته یکی از ضربات بزرگی که بر پیکرهی ایران و ایرانیان وارد شده همین معنازدایی از همه چیز و بیمعنا و کردن آنهاست، از گفتار بگیرید تا کردار. برای مقابله با آن باید در هر شاخهای که پهنهی کار و تخصص ماست، معنی بیافرینیم.
آخوندزاده کتاب «مکتوبات کمالالدوله» را، که رمانی است نامهنگارانه دربردارندهی سه مکتوب از کمالالدوله به جلالالدوله و پاسخ این آخری به آن سه نامه، در سال ۱۸۶۳ نوشته است. کتاب بی نامِ نویسنده در ایران دستبهدست میشده است. آخوندزاده هنگام فرستادن نسخهای از کتاب به دوستانش، از آنها میخواسته که آن را به کسی نشان ندهند «مگر به کسانی که به معرفت و امانت و انسانیت ایشان وثوق کامل داشته» باشند، نسخهای از آن به کسی ندهند «مگر به کسانی که در هر خصوص شایستهی اعتماد» باشند، اما نام نویسنده را به هیچکس نگویند «مگر به کسانی که ایشان را محرم راز شمرده» باشند.
چگونه «مذهب رسمی» به عنوان هویت ایرانی، به قانون اساسی در دوران مشروطه، وارد شد در حالیکه مفاد آن قانون با نگاه به قوانین اروپایی و با هدف ایجاد جامعهای دموکراتیک نوشته شده بود؟ آیا مذهب رسمی مبناییست برای اعطای امتیاز بیشتر به پیروان آن مذهب و یا حذف و نفی حقوق دیگران؟ آیا حکومتی با قبول اصل «مذهب رسمی»، میتواند خود را ملزم به بنای «حکومت دینی» نداند؟