از قبل میدانستم که باید به دنبال گور سفیدی بگردم که حفاظ و نرده دارد و عکسی هم بالایش است. اما با این نشانی به سنگ قبر سوختهای رسیدم، هاج و واج ماندم و با ناباوری نوشتههای قبر را که یک نفر با رنگ سفید مشخص کرده بود خواندم. درست آمده بودم، به مزار کاملاً سوختهای که در آن خبری از تصویر و ماهی سیاه کوچولویش نیست.
در این سه دهه تنها تعداد انگشتشماری از مسئولان حکومتِ سرکوبگر چائوشسکو به صورت قانونی مجازات شدهاند و تا کنون هیچ پروندهی جناییای در مورد دهها هزار کودکی که در شبکهی غیرانسانی بازداشتگاههای کودکان مورد آزار قرار گرفتند تشکیل نشده است. به نظر میرسد که اوضاع به زودی تغییر خواهد کرد.
«هیئت بینالمللی نجات» از نقاشی کودکان به عنوان روشی برای ابراز احساسات یا پردازش آسیب کودکان استفاده کرده است. نقاشیهایی که در ادامه میبینید برگرفته از پروژهی «هیئت بینالمللی نجات» در کامبوج در دوران نسلکشی، سیرالئون و اوگاندا در اوایل قرن بیست و یکم و در اردن در همین سال گذشته است. این نقاشیها مسائلی از قبیل رنج آوارگی، خشونت و جدایی را از منظر خود کودکان نشان میدهد...
در این نقطه از شهر، آدمها مشکلات عمیق خودشان را به دو شکل حل میکنند: صدمه زدن به خود یا صدمه زدن به دیگران. رسیدگی به روانِ خسته جایی در سبد خرید خانوار ندارد. کتاب و تفریح و سفر هم همینطور...
در اوایل مستند از پدران و پسران، ساختهی طلال دِرکی، سکانسی وجود دارد که مو به تنِ بیننده سیخ میکند. یک پسربچهی یازده-دوازده سالهی شادمان، پرندهای را پیدا میکند و به پدرش نشان میدهد. پدر به او توصیه میکند که پرنده را بکشد تا اعضای خانواده آن را بخورند. پسربچه پس از کشتن پرنده نزد پدرش برمیگردد و با خوشحالی به او خبر میدهد که پرنده را کشته است. به پدرش میگوید، «سرش رو به پایین خم کردیم و بریدیم، مثل همون کاری که شما، بابا، با اون آقاهه کردید.»
در سال 1977، در عصری که هنوز هیچ نشانی از رایانههای شخصی، تلفنهای همراه، آیپادها و دیگر معجزات فناوریِ نزدیککننده/دورکننده، مرتبطکننده/منزویکننده، پیونددهنده/جداکننده نبود، روبر بِرِسون فیلم شاید شیطان را ساخت که قهرمانانش چند جوانِ کاملاً درماندهاند که ناامیدانه در پی یافتن هدفی در زندگی، وظیفهی خود در جهان و معنای «موظف شدن» هستند. بزرگترها به هیچ وجه به آنها کمک نمیکنند. در واقع، در 95 دقیقهای که برای رسیدن به فرجامِ سوگناک داستان لازم است، حتی یک بزرگسال هم بر پرده ظاهر نمیشود.