تب‌های اولیه

سلول انفرادی، از تاریکی انزوا تا باغ‌های روشن تخیل

شیوا نظرآهاری

با این‌که کاملاً واضح صدای‌شان را می‌شنیدم اما مرتب به خودم می‌گفتم داری دیوانه می‌شوی، مگر می‌شود کسی در شعاعی آن‌قدر نزدیک به تو، شعار مرگ بر دیکتاتور بدهد. آخرین‌بار وقتی دوباره صدا را شنیدم، بلند شدم و روی دیوار کنار سرم نوشتمش، تا وقتی که صبح بیدار می‌شوم چیزی ثبت شده از دیشب، باقی مانده باشد و مطمئن‌ام کند که خواب و خیال نبوده است. این وضعیت دقیقاً چیزی است که بازجو می‌خواهد. 

از تاریک و روشن سلول انفرادی

شیوا نظرآهاری

اولین‌بار که وارد سلول انفرادی شدم، هجده سالم بود. شب قبلش را در سلول کثیف و نم‌دار بازداشتگاه وزرا همراه با دیگر زنانی که در همان تجمعِ کوچک مقابل دانشگاه تهران بازداشت شده بودند، گذرانده و حالا وسط سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین، تنها مانده بودم. برای دختربچه‌ای که تازه دو ماه بود هجده‌سالگی‏ را تمام کرده و دیگر بزرگسال محسوب می‏شد و تا همین دو شب پیش، دیوار به دیوار پدر و مادرش خوابیده بود...

از اوین، با عشق

سپهر عاطفی

«از اوین با عشق» نام نمایشگاهی از آثار دست‌ساز زنان زندان اوین است که به کوشش منصوره شجاعی و گروهی از فعالان جنبش زنان در نورمبرگ آلمان به نمایش درآمده است. این نمایشگاه شامل ۳۳ اثر است که...

حبس‌های چند دهه‌ای: سیاستی تازه برای سرکوب معترضان

مریم حسین‌خواه

۱۲ سال پیش، وقتی دلارام‌ علی، پس از شرکت در تجمع زنان برای اعتراض به قوانین تبعیض‌آمیز به دو سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شد، چنین حکمی سنگین و طولانی به نظر می‌آمد. حالا اما حکم‌های زندان اغلب چند دهه‌ای است...

می‌فرستیمت وسط زندانی‌های خطرناک!

مریم حسین‌خواه

«می‌فرستیمت بند عمومی، وسط زندانی‌های خطرناک که حالت جا بیاد.» این تهدیدی است که بسیاری از زندانیان سیاسی از قاضی یا بازجوی پرونده‌شان شنیده‌اند. خطری که گاه از آنچه قاضی و بازجو گفته‌اند فراتر نیز می‌رود...

من فقط دفنش کردم

روایت‌های زندان مریم حسین‌خواه ۴

شب یلدا بود، سوپری زندان بعد از چند ماه میوه آورده بود و آنهایی که از چهار ساعت پیش صف بسته بودند دل دل می‌کردند که هندوانه هم آورده باشد...

فریاد زیر آب

روایت‌های زندان مریم حسین‌خواه ۳

پریروز که صدام کردن دفتر زندان و ابلاغیه‌ی اجرای حکم را دادن دستم، هنوز باورم نمی‌شد که ماجرا جدی شده باشه. تا همین عصری که گفتن باید بری انفرادی‌های پایین، فکر می‌کردم این بار هم عقب می‌افته. مثل اون سه دفعه قبل ...

من سیاوش نیستم

خاطرات زندان مریم حسین‌خواه ۲

عذرا می‌گفت وقتی کار به اینجا رسید، دیدم اوضاع خیط شده و باید تمومش کنم. یه چند وقتی دختره را دست به سر کردم تا گفتش که اگه تو نیای تهران، من راه می‌افتم میام شهر شما و هرطوری شده پیدات می‌کنم. اصلاً تلفن‌ات را می‌دم پلیس می‌گم مزاحم تلفنی هستی ردت را بگیرن ...