کارنامهی جنجالی برنارد لوئیس
شنبهی گذشته برنارد لوئیس، مورخ سرشناس اسلام، در ۱۰۱ سالگی در وورهیس تاونشیپ، واقع در ایالت نیوجرسی آمریکا، درگذشت. به نظر او حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ معلول تمدن اسلامیِ روبهافول بود، نظری مناقشهانگیز که بر افکار جهانیان اثر گذاشت و به شکلگیری سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست جمهوری جورج دابلیو بوش کمک کرد.
شریک زندگیِ دیرین آقای لوئیس، بانتزی چرچیل، درگذشت وی در خانهی سالمندان را تأیید کرد.
دولت بوش به نظرات آقای لوئیس دربارهی امور خاورمیانه بیش از هر دانشور دیگری بها میداد. نسخهی علامتگذاریشدهی یکی از مقالات او در میان گزارشهای توجیهی جورج دابلیو بوش به چشم میخورد و پیش و پس از حمله به عراق در مارچ 2003 با رئیس جمهور دیدار کرد. آقای لوئیس در کاخ سفید، اقامتگاه دیک چنی، معاون رئیس جمهور، و پنتاگون در دوران وزارت دونالد رامسفلد، جلسات توجیهی برگزار کرد.
استدلال اصلی او دربارهی اسلام این بود که تمدن اسلامی قرنها در حال افول بوده و این وضعیت به افراطیونی مثل اسامه بن لادن اجازه داده تا با سازماندهی تروریسم در سطح جهان از سرخوردگی شدید مسلمانان سوءاستفاده کنند. پس از این که تروریستهای عرب هواپیماهای مسافربری را ربودند و آنها را در عملیاتی هماهنگ به دستور بن لادن به برجهای مرکز تجارت جهانی و پنتاگون ]مقر وزارت دفاع آمریکا[ کوبیدند، سیاستگذاران آمریکایی بیدرنگ دنبال آقای لوئیس رفتند.
به عقیدهی او پیوند فکری مهمی میان بنیادگرایی دینی بن لادن، که به نظرش واکنشی به حکومتهای ستمگر عرب بود، و استبداد سکولار صدام حسین در عراق وجود داشت. لوئیس میگفت که راهحل هر دو، دموکراسی است. او نوشت، «یا برای آنها آزادی را به ارمغان میآوریم یا ما را نابود میکنند.» هر چند او بعدها گفت که ترجیح میداده آمریکا به جای حمله به عراق به شورش در شمال این کشور دامن بزند اما اکثراً وی را حامی پرشور جنگ میشمردند. او در مقالهای در وال استریت ژورنال در سال 2002 پیشبینی کرد که عراقیها از حملهی آمریکا «شادمان» خواهند شد، پیشبینیِ نادرستی که از سوی آقای چنی و دیگران در کاخ سفید تکرار شد.
مردم از «آموزهی لوئیسیِ» تحمیل دموکراسی بر نظامهای استبدادی حرف میزدند. کتاب او با عنوان «مشکل از کجا آغاز شد؟ برخورد اسلام و مدرنیته در خاورمیانه» (2002) به راهنمای فهم واقعهی 11 سپتامبر تبدیل شد. (وقتی حملات رخ داد این کتاب هنوز در چاپخانه بود.) مقالات او در نیویورکر، آتلانتیک و وال استریت ژورنال بحثهای گستردهای را در پی داشت. در آستانهی جنگ، آقای چنی در برنامهی خبری شبکهی اِن بی سی، «دیدار با مطبوعات»، گفت که آقای لوئیس با او همعقیده است که «پاسخ قوی و محکم آمریکا به ارعاب و تهدید علیه آمریکا در آرام کردن اوضاع در آن بخش از دنیا تأثیر بسزایی خواهد داشت.» در سال 2004 آقای لوئیس در گفتوگویی با چارلی رُز در شبکهی پی بی اِس گفت که تعقیب نیروهای القاعده در افغانستان کافی نیست. او گفت، «باید به اصل مطلب در خاورمیانه پرداخت.»
«برخورد تمدنها»
آقای لوئیس مدتها میگفت که جامعهی عرب بیمار است. او در سال 1990 در سرمقالهای در نشریهی آتلانتیک با عنوان «ریشههای خشم مسلمانان» برای توصیف درگیری اجتنابناپذیر میان دنیای اسلام و غرب از عبارت «برخورد تمدنها» استفاده کرد. (ساموئل پی. هانتینگتون، متخصص علوم سیاسی، ضمن تأیید نظر آقای لوئیس، این عبارت را از او وام گرفت و در مقالهی مهم خود در سال 1993 به کار برد.) آقای لوئیس در مقالهی خود نوشت: «اسلام آسایش و آرامش خاطر را برای میلیونها زن و مرد به ارمغان آورده است. به زندگیهای ملالآور و محقر، منزلت و معنا بخشیده است. به مردمی از نژادها و عقاید مختلف آموخته تا با اخوت و رواداری معقول کنار یکدیگر زندگی کنند. الهامبخش تمدن بزرگی بوده که در آن غیرمسلمانان هم زندگی خلاق و مفیدی داشتند، تمدنی که، به لطف موفقیتش، به کل دنیا غنا بخشید.»
او چنین ادامه داد، «اما اسلام، مثل دیگر ادیان، در دورههایی منشاء خشم و نفرت در میان برخی از پیروان خود بوده است. از بختِ بدِ ما بخشی از، البته نه همه یا حتی اکثر، جهان اسلام اکنون در چنین دورهای به سر میبرد و بخش عمدهای از، البته بازهم نه همهی، این نفرت معطوف به ماست.» به نظر او، بنیادگرایی اسلامی با سکولاریسم و مدرنیسم، که غرب تجسم آن بود، در جنگ بود. به عقیدهی او، بنیادگرایان «به خشم و بیزاریِ بیشکل و بیهدفِ تودههای مسلمان شکل و هدف بخشیده بودند، خشم و بیزاری از نیروهایی که ارزشها و علائق سنتی آنها را بیمقدار کرده و، در نهایت، اعتقادات، آمال و آرزوها، منزلت، و به طور فزاینده حتی وسیلهی امرار معاش آنها را از بین برده است.»
آقای چنی یک بار گفت که در دههی 1970، پیش از انقلاب ایران، آقای لوئیس «آثار روحانیِ گمنامی به اسم خمینی را خوانده و هستهی جنبشی منتهی به استبداد دینسالار را دیده بود.» در سال 1979 هواداران آیتالله روحالله خمینی محمد رضا شاه پهلوی را از قدرت برکنار کردند. منتقدان آقای لوئیس میگفتند که او امپریالیسم غربی، مداخلههای آمریکا و آوارگی فلسطینیها به دست اسرائیلیها را پیامد و نه عامل ناکامیهای سیاسی و عقبماندگی اجتماعی منطقه میدانست. به نظر یکی از متخصصان علوم سیاسی به نام آلن ولف، مواضع آقای لوئیس نسبت به اسلام «خصمانه» بود. به عقیدهی یکی از مورخان اسلام به نام ریچارد بولیت، آقای لوئیس به اعرابِ امروزی به دیدهی تحقیر مینگریست. آقای بولیت در گفتوگویی با واشنگتن مانتلی گفت، «او به آنها احترام نمیگزارد. به نظرش قدر و ارزش آنها را تنها با میزان پیرویشان از راه و روش غربی باید سنجید.»
نامدارترین مخالف آقای لوئیس، ادوارد سعید، دانشور آمریکایی فلسطینیتبار، آقای لوئیس را مبلغ دیدگاههای اروپامحور و کسی میدانست که حقیقت را تحریف میکند و سیاست را در قالب پژوهش مخفی میسازد. آقای سعید در مقالهای در نشریهی نِیشِن گفت که آقای لوئیس، همراه با آقای هانتینگتون، طوری سخن میگوید «که گویی مسائل بهشدت پیچیدهای مثل هویت و فرهنگ به دنیای کارتونمانندی تعلق دارد که در آن پاپای و بلوتو بیرحمانه به یکدیگر مشت میزنند.» آقای لوئیس در پاسخ به منتقدان خود گفت: «اگر غربیها نمیتوانند به طور مشروع تاریخ آفریقا یا خاورمیانه را مطالعه کنند، در این صورت فقط ماهی میتواند زیستشناسی آبزیان را مطالعه کند.»
به نظر نمیرسید که آقای لوئیس به برانگیختن مخالفت عربها اهمیت دهد. او چند بار از جنگهای صلیبی دفاع کرد و آن را برای محدود کردن قدرت تمدن اسلامی لازم دانست. او کشورهای عرب را «سلسله حکومتهای استبدادی دربوداغون» میخواند. او میگفت این که از یاسر عرفات، رهبر فلسطینیها، بخواهیم از تروریسم دست بردارد مثل این است که از تایگر وودز بخواهیم دیگر گلف بازی نکند. او در توضیح قدرت بنیادگرایان سعودی میگفت فرض کنید که درآمدهای نفتی تگزاس به جیب کوکلس کلانها میرفت. او میگفت، «به عنوان متخصص اسلام، از حرفهای چرند مسلمانان و غیرمسلمانان حالم به هم میخورَد. از یک طرف، برخی میخواهند به شما بقبولانند که اسلام دینی خونریز است که کمر به نابودی دنیا بسته است. از طرف دیگر، عدهای میگویند که اسلام دین عشق و صلح است-تقریباً مثل آیین کوئِیکِر اما ملایمتر از آن.» اما به نظر او «حقیقت سرِ جایش است.»
زبانپژوه
برنارد لوئیس در 31 مه 1916، در بحبوحهی جنگ جهانی اول، در لندن به دنیا آمد. پدرش، هری، دلال معاملات ملکی بود؛ مادرش، جِنی، خانهدار بود. او در کتاب از بابِل تا دیلماجها: تفسیر کردن خاورمیانه (2004) میگوید در 12 سالگی، وقتی برای مراسم «بار میتزوا» آماده میشد، دریافت که عبری واقعاً زبانی دارای دستورزبان است، و نه نوعی «رمزنگاری ادعیه و شعائر.» هنگامی که به «مدرسهی مطالعات شرقی» دانشگاه لندن («مدرسهی مطالعات شرقی و آفریقایی» کنونی) وارد شد، مطالعات عمیق و گستردهای دربارهی عبری داشت و مطالعهی مادامالعمرِ زبانهای آرامی، عربی باستانی و مدرن، لاتین، یونانی، فارسی و ترکی را شروع کرده بود.
یکی از دیگر موضوعات محبوب او تاریخ بود، و سابقهی این علاقه هم به مراسم «بار میتزوای» او میرسید. یکی از هدایایی که آن روز دریافت کرد چکیدهی تاریخ یهود بود، که دربارهاش زیاد نمیدانست. مطالعهی این کتاب او را به مطالعه دربارهی کوردوبا (قرطبه) در اسپانیای زیر سلطهی مسلمانان، بغداد در دوران خلفا، و استانبول در دوران عثمانی رهنمون شد. در دانشگاه به یکی از دانشجویان درخشان همیلتون گیب، اسلامپژوه بزرگ، تبدیل شد، و در سال 1936 با رتبهی ممتاز در رشتهی تاریخ، با تمرکز بر خاورمیانه، فارغالتحصیل شد. او به یاد میآورد که روزی آقای گیب از وی پرسید: «حالا چهار سال است که دربارهی خاورمیانه مطالعه میکنی. فکر نمیکنی که وقتش رسیده تا آنجا را ببینی؟» آقای لوئیس با کمکهزینهی مسافرتی به فلسطین، لبنان، سوریه و ترکیه رفت و در کلاسهای دانشگاه قاهره شرکت کرد. ملاقاتهای او با اهالی این سرزمینها مبنای نظرات بعدی او دربارهی آنان شد.
او یک بار نوشت، «چیزی در فرهنگ دینی اسلام هست که حتی فقیرترین دهقان یا پیلهور را هم به رعایت ادب و احترام نسبت به دیگران برمیانگیخت، ادب و احترامی که بهندرت تا این حد در دیگر تمدنها دیده میشد.» او در سال 1938 در دانشگاه لندن مدرسیار شد، و سال بعد از همان دانشگاه مدرک دکترا گرفت. در سال 1940 به ارتش بریتانیا پیوست و در یگان زرهی به خدمت گماشته شد. پس از اندکی به یگان اطلاعات منتقل شد. پس از جنگ، آقای لوئیس میخواست برای تحقیق به کشورهای عربی برود اما در اواخر دههی 1940 و اوایل دههی 1950، پس از استقلال اسرائیل، این کشورها به یهودیان روادید نمیدادند. او بر خلاف دیگران حاضر نشد که دربارهی یهودی بودن خود دروغ بگوید و در عوض به مطالعهی ترکیه و ایران در دوران عثمانی پرداخت.
از قضا وقتی در سال 1950 دولت ترکیه بایگانیهای سلطنتی عثمانی را گشود آقای لوئیس در استانبول بود؛ او نخستین دانشور غربی بود که به این بایگانیها دسترس یافت. او همچنین شاهد اولین انتخابات آزاد ترکیه بود، که به نگارش کتاب تحسینشدهای با عنوان «پیدایش ترکیهی مدرن» (1961) انجامید. به عقیدهی برخی از دانشگاهیان، آقای لوئیس درسهای ترکیهی مدرن دموکراتیک سکولار را به اشتباه در مورد کشورهای عربی به کار برد که تاریخی بسیار متفاوت داشتند. به نظر ارمنیها دلبستگی او به ترکیه سبب شده بود که کشتار ارامنه به دست ترکها در سال 1915 را نسلکشی نشمارد، هر چند به این کشتار اذعان داشت و آن را محکوم میکرد. او نسلکشی را قتلعام عمدی دولتی میدانست.
در دههی 1990 دادگاهی در فرانسه او را یک فرانک جریمه کرد زیرا در مقالهای برای روزنامهی لوموند به سند معتبری مغایر با نظرش دربارهی کشتار ارامنه اشاره نکرده بود. آقای لوئیس در سال 1947 با زنی دانمارکی به نام روث هلن اُپِنهایم ازدواج کرد و در سال 1974 از او طلاق گرفت. علاوه بر خانم چرچیل، پسری به نام مایکل، دختری به نام ملانی دان، هفت نوه، و سه نتیجه از آقای لوئیس به یادگار مانده است. او در سال 1974 سِمَتهای مشترکی را در «مؤسسهی مطالعات پیشرفته» در پرینستن، واقع در ایالت نیوجرسی، و در دانشگاه پرینستن پذیرفت تا، از جمله، بتواند وقت بیشتری را به تحقیق اختصاص دهد. از سال 1984 تا سال 1990 یکی از کارهای آموزشی او تدریس در دانشگاه کورنِل بود. او در سال 1982 شهروند آمریکا شد.
نفوذ او در دههی 1970 افزایش یافت زیرا به هنری ام. جکسون، سناتور دموکرات ایالت واشنگتن، و دیگر تندروهای حیطهی سیاست خارجی که بعدها به نومحافظهکار شهرت یافتند، مشاوره ارائه میداد. آقای لوئیس میپذیرفت که او را نومحافظهکار بخوانند. در میانهی دههی 1970 گُلدا مایِر، نخست وزیر اسرائیل، اعضای کابینهاش را موظف کرد تا مقالهای از آقای لوئیس را بخوانند که در آن استدلال میکرد که فلسطینیها مستحق نیستند که کشوری داشته باشند. آقای لوئیس، نویسنده یا ویراستارِ بیش از بیست کتاب و صدها مقاله، را شاید خبرهترین متخصص تعاملات میان عوالم مسیحی و مسلمان میدانستند. او میگفت که در بخش عمدهای از تاریخ، رفتار با یهودیان در کشورهای اسلامی بهتر از کشورهای مسیحی بوده است. او میگفت که اغلب میخواست رویدادها را از چشم مسلمانان ببیند.
او در اشاره به پیروزی سال 1683 اروپاییها بر عثمانیها که در پی فتح امپراتوری هاپسبورگ بودند، نوشت، «در وین، در صف ترکها هستم، و نه مدافعان.» در «از بابل تا دیلماجها» آقای لوئیس دربارهی ترجمهی عبری و انتشار یکی از آثار قبلیاش توسط وزارت دفاع اسرائیل، و ترجمهی عربی و انتشار همان اثر از سوی اخوان المسلمین، یک گروه بنیادگرا، توضیحاتی ارائه داد. او نوشت، «مترجم نسخهی عربی، در مقدمه میگوید که نویسندهی این کتاب یکی از این دو چیز است: دوستی رُک و راست یا دشمنی شریف، و در هر حال، کسی که حقیقت را تحریف نمیکند یا از آن طفره نمیرود.» آقای لوئیس در ادامه مینویسد، «با خرسندی به این رأی گردن مینهم.»
برگردان: عرفان ثابتی
آنچه خواندید برگردان نوشتهی زیر است:
Douglas Martin, ‘Bernard Lewis, Influential Scholar of Islam, Is Dead at 101,’ The New York Times, 21 May 2018.