تاریخ انتشار: 
1397/06/01

۵۰ سال پس از بهارِ پراگ: درس‌هایی درباره‌ی آزادی و ناامیدی

مارک سانتورا

آیا می‌شد کمونیسم به ‌سبک شوروی را با کرامت و آزادی افراد وفق داد؟

در سال 1968 الکساندر دوبچِک، رهبر حزب کمونیست چکسلواکی، در پیِ یافتن پاسخ این پرسش برآمد و برنامه‌ی ایجاد فضای باز را شروع کرد، برنامه‌ای که می‌گفت «چهره‌ای انسانی به سوسیالیسم» خواهد بخشید. این برنامه به احیای آزادی سیاسی و فرهنگی‌ای انجامید که مدت‌ها از سوی رهبران حزبی‌ِ وفادار به شوروی نادیده گرفته شده بود. آزادی مطبوعات رونق یافت، هنرمندان و نویسندگان حرف خود را صاف و پوست‌کنده زدند، و آقای دوبچک با اعلام این که می‌خواهد «جامعه‌ای آزاد، مدرن و عمیقاً انسانی» بیافریند، مسکو را مبهوت کرد.

این دورانِ شکوفایی امید و خوش‌بینی به «بهار پراگ» شهرت یافت. اما این جنبش تقریباً به همان سرعت که پدید آمد زیر تانک‌های تی-54 شوروی له‌ولَوَرده شد. پنجاه سال قبل، در 21 اوت، حمله‌ی شوروی به چکسلواکی رؤیاهای اصلاح‌طلبان را از بین برد، روحیه‌ی اهالی این کشور را درهم‌شکست و دوره‌ی ظلم و ستمی را بنا نهاد که تأثیراتش همچنان بر جا مانده است.

مسکو موفق به تجدید سلطه‌ی خود شد اما هزینه‌ی نهایی این پیروزی، گزاف بود. این حمله، شاید بیش از هر رویداد دیگری در دوران جنگ سرد، ماهیت تمامیت‌خواهانه‌ی حکومت شوروی را آشکار کرد.

یکی از تظاهرکنندگان در حال اعتراض به سربازان در پراگ در جریان حمله‌ی شوروی به چکسلواکی در سال 1968. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


تصاویر شهروندان غیرمسلحی که رو در رو با صفوف سربازانِ تا بنِ‌دندان مسلح فریاد می‌زدند «ایوان، برگرد به خونه»، به جهانیان نشان داد که این ایدئولوژی را باید به زورِ اسلحه تحمیل کرد. بسیاری از این عکس‌های خیلی معروف را یوزِف کودِلکا گرفت که دوربین اِگزَکتایش پُر از فیلم‌هایی بود که از انتهای حلقه‌فیلم‌های نوردیده بریده بود. عکس‌های آقای کودلکا را به طور قاچاق از پراگ خارج و بدون ذکر نامِ او تنها با عنوان «عکاس پراگی» منتشر کردند.

صمیمیت و سرزندگی این عکس‌ها، که بینندگان را دوش‌به‌دوش شهروندان مبهوت و هراسانِ ایستاده در خیابان‌ها قرار می‌داد، نشان داد که تبلیغات مسکو چیزی جز دروغ محض نیست، تبلیغاتی که ادعا می‌کرد سربازان را برای اعاده‌ی نظم به چکسلواکی فرستاده‌اند و مردم از آنها استقبال کرده‌اند.

 

شهروندان غیرمسلح نظامیان مهاجم شوروی را هو می‌کنند و فریاد می کشند، «فاشیست‌ها» و «به خانه برگردید!» فوتو کوئِست/گِتی ایمِجِز/ PhotoQuest/Getty Images


 

اهالی پراگ شاهد حمله‌ هستند. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


 

یک مرد جوان چک یک گزارش خبری درباره‌ی حمله را به یک سرباز شوروی نشان می‌دهد. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


 

یرژی پِهه، مشاور سیاسی سابق واتسلاو هاوِل، نخستین رئیس جمهور چکسلواکی پس از دوران کمونیسم، و رئیس فعلی شعبه‌ی دانشگاه نیویورک در پراگ، می‌گوید، «لحظه‌ی سرنوشت‌سازی بود.» او می‌افزاید، «برای کشور لحظه‌ی تعیین‌کننده‌ای بود چون بعد از افزایش شدید امید مردم و فوران انرژی خلاقانه، کشور خوردوخمیر شد. واقعاً کمر ملت شکست.»

آقای پهه در آن زمان 13 ساله بود. او هنوز ضربه‌ی روحی آن رویداد-و نه فقط خشونت و آشوب-را به یاد می‌آورد. «هنوز یادم هست که مردم به طرف تانک‌ها و سربازها می‌رفتند و به سربازانی که حتی نمی‌دانستند کجا هستند، می‌گفتند: این اشتباه مهیبیه. اینجا چه کار دارین می‌کنین؟ چرا اومدین؟»

او در ادامه می‌گوید، «ما بچه بودیم، و من و بقیه‌ی هم‌کلاسی‌هایم با این تصور بزرگ شده بودیم که شاید این نظام اشکالاتی داشته باشد اما نظامی انسانی است. این را تو کله‌ی ما فروکرده بودند. بعد از 1968 این تصور از بین رفت. فهمیدیم که همه‌اش دروغ بوده است.»

سربازان در پراگ یک تانک شعله‌ور را ترک می‌کنند. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


 

پیکر یک جوان چک که به خاطر تلاش برای آویختن پرچم کشورش به یک تانک شوروی کشته شد. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


 

واپسین وداع با یکی از قربانیان حمله. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


حالا که به گذشته می‌نگریم، معلوم است که کشورهایی که پس از جنگ جهانی دوم در حوزه‌ی نفوذ شوروی قرار گرفتند، مقدر بود که قربانی ظلم و ستم استالین شوند. اما این توافقی بود که در پایان جنگ به دست آمد و اروپا را در اصل به دو نیمه تقسیم کرد.

وینستون چرچیل در یکی از سخنرانی‌هایش در سال 1946 هشدار داد، «از استِتین در دریای بالتیک تا تریِسته در دریای آدریاتیک، پرده‌ی آهنینی از این طرف به آن طرف این قاره کشیده شده است. همه‌ی پایتخت‌های کشورهای قدیمیِ اروپای مرکزی و شرقی پشت این پرده هستند.»

او گفت، «ورشو، برلین، پراگ، وین، بوداپست، بلگراد، بخارست و صوفیه، همه‌ی این شهرهای معروف و اهالی آنها در حوزه‌ی شوروی قرار دارند، و همگی به نحوی از انحاء نه تنها تحت نفوذ شوروی بلکه تا حد زیاد، و در بسیاری از موارد، تا حد فزاینده‌ای تحت سلطه‌ی مسکو هستند.»

وقتی شهروندانِ زیر یوغِ شوروی قیام کردند، از جمله در سال 1953 در آلمان شرقی و در سال 1956 در مجارستان، بی‌رحمانه سرکوب شدند. اما بهار پراگ متفاوت بود.

 

یکی از معترضان به نشانه‌ی اعتراض روی یک تانک ایستاده است. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


این جنبش در پی سرنگونی رژیم کمونیستی نبود بلکه می‌خواست آن را متحول کند.

اما اسنادی که گروهی از پژوهشگران با همکاری یک سازمان غیردولتیِ مستقر در واشنگتن موسوم به «بایگانی امنیت ملی» به دست آورده و در کتاب بهار 68 پراگ منتشر کرده‌اند، نشان می‌دهد که مسکو رویدادهای چکسلواکی را مثل یک ویروس می‌دانست، و می‌ترسید که به دیگر کشورهای عضو پیمان ورشو سرایت و آنها را مبتلا کند.

بنا به این اسناد، لئونید برژنِف، رهبر شوروی، از انتقادات رسانه‌های خبریِ تازه آزادشده و دل‌وجرئت‌یافته‌ از نظام شوروی به‌شدت خشمگین بود. یکی از نخستین اهداف نیروهای مهاجم، شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی پراگ بود.

اعتصاب عمومی در میدان وِنسِسلاس. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


 

مردم دور رادیو جمع شده‌اند تا به اخبار قیام پس از حمله‌ی شوروی گوش دهند. هالتون-داچ کالِکشِن/کوربیس، از طریق گتی ایمجز / Hulton-Deutsch Collection/Corbis, via Getty Images

 


 

دانشجویان چک در حال تهیه‌ی گزارش‌های خبریِ زیرزمینی در نخستین روزهای حمله‌ی شوروی. ماریو دی بیاتزی/موندادوری، از طریق گتی ایمجز / Mario De Biasi/Mondadori portfolio, via Getty Images


سازمان‌های اطلاعاتی آمریکایی با نگرانی ناظر تجمع نیروها نزدیک مرزهای چکسلواکی بودند اما این حمله دولت لیندون بی. جانسون را غافلگیر کرد. کشورهای غربی نمی‌توانستند کاری بکنند. حدود 250000 سرباز از 20 لشکر متعلق به کشورهای عضو پیمان ورشو به چکسلواکی هجوم بردند و 10 لشکر متعلق به شوروی مواضع تخلیه‌شده از سوی این 20 لشکر را پر کردند. این لشکرها متکی به هزاران سلاح هسته‌ای بودند که اروپای غربی و مرکزی را هدف گرفته بود.

نتیجه‌ی ارزیابی عملکرد سیا در مقابله با این بحران چنین بود: «تنها یک جنگ جهانی می‌توانست آنها را بیرون کند. در سال 1938، قدرت‌های غربی در برابر تهدیدهای آلمان علیه چکسلواکی جا زدند زیرا به اشتباه فکر می‌کردند که آلمان نازی آماده‌ی نبرد است. اما در سال 1968 راه دیگری نداشتند.»

این اتفاق در سال مهمی رخ داد که گوشه و کنار جهان سرشار از فاجعه، آشوب و پیروزی بود. دانشجویان از پاریس تا برکلی، در کالیفرنیا، شورش کردند. ترور رابرت اف. کندی و دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور آمریکا را درب‌وداغون و به ‌شدت دچار تفرقه کرد. جنگ ویتنام با شدت ادامه یافت و آپولوی 8 به نخستین فضاپیمای دارای سرنشین تبدیل شد که در مدار ماه قرار گرفت. 

برای میلیون‌ها نفری که در چکسلواکی زیر چکمه‌های نیروهای مهاجم به سر می‌بردند، تبدیل امید به یأس، سریع و به همان اندازه تکان‌دهنده بود. بنا به گزارش‌های خبری آن زمان، پیش از ساعت 7:45 صبح، نیروهای تحت امر شوروی به روی شهروندان غیرمسلحِ معترض آتش گشوده بودند. با تجمع ده‌ها هزار شهروندِ پیر و جوان در میدان‌های اصلی پراگ، براتیسلاوا و دیگر شهرهای بزرگ، سردرگمی به ‌سرعت جای خود را به خشم و درماندگی داد.

 

سربازان شوروی به سوی ساختمان رادیو چکسلواکی می‌روند تا آن را تصرف کنند. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


 

خانواده‌ای در ایستگاه مرکزی قطار در حال ترک پراگ و فرار از حمله‌ی شوروی. استفان تیژکو/گتی ایمجز / Stefan Tyszko/Getty Images


 

الکساندر دوبچِک، رهبر حزب کمونیست چکسلواکی، عازم دیدار با مقام‌های شوروی. هری رِدل/لایف پیکچر کالکشن، از طریق گتی ایمجز / Harry Redl/The LIFE Picture Collection, via Getty Images


آنها مسلح نبودند، تنها اعتراض داشتند.

با گسترش آشوب، برخی از مردم سربازان را هو کردند- سربازانی که بسیاری از آنها هم مثل مردمِ حاضر در خیابان‌ها متحیر بودند زیرا به آنها گفته بودند که قرار است جریان ضدانقلابی موذیانه‌ای را سرکوب کنند اما حالا می‌دیدند که مردم آنها را تحقیر می‌کنند.

خشونت‌آمیزترین اتفاق بیرونِ ایستگاه رادیویی پراگ رخ داد که تنها سرچشمه‌ی اصلی اعتراض مردم شهر بود. معترضان، که می‌خواستند به پخش برنامه‌‌های رادیویی ادامه دهند، اتوبوس‌های شهری را اطراف این ساختمان مستقر کردند و به آتش کشیدند. وقتی تانک‌های شوروی این استحکامات را در هم‌ شکستند چند نفر خودسوزی کردند.

هنوز معلوم نیست که در حمله‌‌ی نیروهای تحت امر شوروی چند نفر کشته شدند اما تعداد مقتولین را از 80 تا چند صد نفر تخمین‌ زده‌اند. در ماه‌های بعد، با دستگیری شمار زیادی از مردم و اعزام هزاران نفر برای «بازآموزی» از طریق برنامه‌ی «عادی‌سازی»، امید و اعتراض جای خود را به ترس و تسلیمِ ناشی از یأس داد.

چشمگیرترین تجلی این ناامیدی در 16 ژانویه‌ی 1969 دیده شد، وقتی که یان پالاخ، دانشجوی دانشگاه چارلز در پراگ، به میدان ونسسلاس رفت و خود را به نشانه‌ی اعتراض آتش زد-لحظه‌ای که در فیلم ثبت شد. او چند روز بعد جان باخت و هزاران نفر در مراسم خاک‌سپاری‌اش شرکت کردند.

چند نفر دیگر به پیروی از او خودسوزی کردند، اما بهار پراگ پایان یافته بود. زمستان استالینی دو دهه طول کشید.

صف غذا در پراگ در اوت 1968. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos



مراسم خاک‌سپاری یان پالاخ در میدان ونسسلاس در پراگ در سال 1969. این دانشجوی چک در اعتراض به اشغال کشور توسط شوروی خود را آتش زد. اولستاین بیلد، از طریق گتی ایمجز / Ullstein Bild, via Getty Images



ویرانه‌های پس از قیام. تامِس هوپکِر/ مگنوم فوتوز/ Thomas Hoepker/Magnum Photos



سربازان شوروی در پراگ. شوروی رویدادهای چکسلواکی را همچون یک ویروس می‌دانست، و می‌ترسید که این ویروس به دیگر کشورهای عضو پیمان ورشو سرایت و آنها را مبتلا کند. یوزف کودِلکا/مَگنوم فوتوز/ Josef Koudelka/Magnum Photos


ییرینا سیکلووا، جامعه‌شناس ساکن پراگ که پیش از حمله‌ی شوروی عضو حزب کمونیست بود، می‌گوید که در دهه‌ی 1960 به طور مکرر به خارج از کشور سفر می‌کرد و با دانشجویان کنجکاوی حرف می‌زد که نظام سوسیالیستی را راه‌حل احتمالی مشکلات جوامع خود می‌دانستند. با ورود تانک‌ها به پراگ و قتل بیش از یک‌صد غیرنظامی این تصور از بین رفت.او می‌گوید، «بعد از این حمله، هیچ‌وقت کسی را ندیدم که از نظام سوسیالیستی حمایت کند، حتی در بین اهالی شوروی. پنجاه سال بعد، هنوز هیچ راه دیگری برای مبارزه با مشکلات دنیای غرب نیافته‌ایم، و به همین دلیل است که بسیاری از مردم به افراطی‌ها روی می‌آورند.»از زمان پایان جنگ سرد، اروپا هیچ‌گاه به اندازه‌ی امروز دچار تفرقه و اختلاف نبوده است. دولت آمریکا، که ذاتاً به هر ائتلافی مشکوک است، نسبت به نهادهای بنیادین نظم پس از جنگ جهانی دوم، از جمله ناتو، ابراز تردید کرده است.رویدادهای 50 سال قبل پراگ به ما یادآوری می‌کند که نظام‌های ایجادشده برای جلوگیری از جنگ و زورگویی، شکننده و آسیب‌پذیر است.

 

برگردان: عرفان ثابتی


مارک سانتورا رئیس دفتر روزنامه‌ی نیویورک تایمز در ورشو و مسئول پوشش اخبار اروپای مرکزی و شرقی است. آن‌چه ‌خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلی زیر است:

Marc Santora, ‘50 Years After Prague Spring, Lessons on Freedom (and a Broken Spirit)’, The New York Times, August 20, 2018.