مهران براتی: انقلاب را به نام «انقلاب اسلامی» مصادره کردند
فعالان سیاسی، روشنفکران و مردمی که ۴۰ سال پیش در ایران انقلاب کردند یا شاهد انقلاب بودند، در روزهای پیروزی انقلاب کجا بودند و چه میکردند؟ چه بیم و امیدهایی به این انقلاب داشتند؟ و اکنون پس از گذشت چهار دهه، بیم و امیدهای آن روزهایشان را چقدر منطبق بر نتایج این انقلاب میبینند؟
برای یافتن پاسخ این سؤالات با شماری از انقلابیون و شاهدان انقلاب گفتوگو کردهایم. حاصل هر گفتوگو روایتی به مثابهی یک تجربه از انقلاب است که روزهای پر شور و التهاب پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن را در شهرهای مختلف ایران و در بین گروههای سیاسی، قومی و مذهبی مختلف به تصویر میکشد.
مهران براتی، فعال سیاسی-حقوق بشرى و کارشناس روابط بینالملل، در گفتوگو با آسو تجربهاش از انقلاب و نتایج آن را اینگونه روایت میکند:
من سال ۱۳۵۷ در زمان حکومت بختیار به ایران آمدم. پیشتر در آلمان زندگی میکردم و به دلیل فعالیتهایی که در کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی داشتم، نمیتوانستم به ایران برگردم. به همین دلیل در اولین فرصتی که در زمان حکومت بختیار به وجود آمد به ایران آمدم. در صف انتظار که برای کنترل پاسپورت ایستاده بودم، یک خانم افسری مرا صدا کرد و پرسید شما آقای براتی هستید؟ گفتم بله. بعد افسر دیگری آمد و پرسید موضوع چیست؟ خانم افسر گفت که مسئله پروندههای ساواک است و من الان در ورودیها دیدم عکس ایشان در آنجا به عنوان کسی است که باید دستگیر شود، آن افسر هم بلافاصله گفت مسئلهای نیست، اینها گذشته و با احترام من را بردند و از فرودگاه بیرون آمدم.
آن روزها، من نسبت به این حرکت عظیمی که به وجود آمده بود، در بهت عجیبوغریبی بودم. همان روزها هم اینطور بود که وقتی در تظاهرات کسانی با تصاویری از مصدق حرکت میکردند دیگرانی بودند که عکسها را از دست آنها میگرفتند و به آنها اعتراض میکردند که فقط باید عکس آیتالله خمینی را در دست داشت. این مسئله از همان ابتدا برای من خیلی تعجبانگیز بود که چطور چنین چیزی ممکن است؟ درست در شرایطی که یک حرکتی در حال به نتیجه رسیدن است و هنوز حکومت و جریانی وجود ندارد، افراد خودسانسوری راه انداخته بودند.
مثل اکثر ایرانیان امید ما این بود که آیتالله خمینی به وعدهای که داده بود عمل کند، به قم برود، در مقام یک روحانی آنجا باشد و ادارهی امور مملکت را به دست اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی بسپارد.
این امید من بود در آن روزها و اصلاً به این فکر نبودم که ممکن است شرایط کاملاً برعکس شود. امید ما خیلی زود برباد رفت. یک بار دیگر ثابت شد که در اصل انقلابها در هیچجای دنیا آزادی به همراهشان نمیآورند، چون وقتی کسی به نام انقلاب، حکومت را در دست گرفت، دیگر حاضر به تقسیم قدرت با دیگران نیست و دیکتاتوری حاکم میشود. این درست همان بیمی بود که من داشتم و همین هم به وقوع پیوست. ما خیلی زود متوجه شدیم آنهایی که انقلاب را به نام انقلاب اسلامی مصادره کردند، اصلاً حال و هوا و سودای پذیرش دیگران را کنار خودشان نداشتند و یک حکومت انحصاری ایدئولوژیک به نام جمهوری اسلامی ایران را برقرار کردند.