ایران برایم مجموعهای از هیجانات و دغدغههاست
سرزمین در ریشهی لاتین معادل کل کرهی زمین است. در زبان ایتالیایی وقتی میخواهی در مورد سرزمینات حرف بزنی در واقع از کلمهای که معادل کل زمین است استفاده میکنی. برای من ایران از منظری بخشی از زمینی است که بر آن زندگی میکنیم. یک جزء از کل، وقتی در مورد طبیعت، عدالت و برابری و مفهوم آزادی فکر میکنم. اما وقتی به این فکر میکنم که بهعنوان فردی زاده شده در این قسمت از زمین و بالیده در آن، چطور بخش مهمی از تجربیات، حس، توانمندی، ناتوانی و هر آنچه در خود حمل میکنم را شکل داده است، این سرزمین برایم تبدیل به یک کل میشود و من خود را تنها جزئی از آن میبینم.
ایران برای من آب و خاک نیست، مجموعهای است از حسها، یادمانها، طعمها، رنگها و شنیدنیها. وقتی اینطور حساش کنم، با تکرار این تصاویر کماکان بیتعصب و مهربانانه، میتوانم در خود حفظش کنم. وقتی به خودم در آینه نگاه میکنم، به کتابهایی که از راست به چپ نوشته شده و گاه در اتوبوس حواس مسافری را میدزدند، وقتی به تقویم بهار و یلدا میرسم و دلم ناخودآگاه شیرینی و انار میخواهد، وقتی هنوز از صدای چهچهه زدن و زخمهی تار و ضرب دف، به اندوه عمیقی فرو میافتم و با لهجهی شهری در شرق آن سرزمین، ایتالیایی حرف میزنم به خودم میگویم که ایران برای ما مهاجران خواسته و ناخواسته همین است.
برای من، ایران، مجموعهای از تمام این تصاویر، مجموعهای از تمام این روزهای تاریکروشن تقویمی، مجموعهای از اخبار بد و تلخی است که انگار میتواند هر لحظه به گوشهی تاریکی از جهان پرتات کند. ایران برایم تمام این هیجانات و دغدغههاست، تمام این حسها و آرزوها و بودنها. هیرکانی و هیرمند و کارون و گاوخونی و گندمان و لوت. جغرافیایی چنین گسترده و زیبا و در عین حال پیوسته به اجزایی وسیعتر و گستردهتر و زیباتر. جهانی مشترک شده میان این رشته کوهها و تالابها و سواحل و رودهایی که در آغوش یک مادرند.
تازه که رسیده بودم به ایتالیا همه در هیجان یک همهپرسی بودند برای نه گفتن به مالکیت خصوصی بر آب آشامیدنی و ادامهی استفاده از انرژی هستهای در نیروگاهها. من کنار دوستانِ تازهام در خیابانها و گردهماییها، تجربهی تازهای را حس میکردم. حس مؤثر بودن به عنوان یک شهروند، در انتخاباتی که قرار بود برای دو حوزهی مهم آب و انرژی تعیین سیاست کند. دوست داشتم آن حس را همهی جوانان ایران تجربه میکردند.
چند وقت بعد، وقتی برای اعتراض به قوانین تغییر یافته در مورد حق داشتن خوابگاه و بورسهای تحصیلی اعتراض کردیم و در خیابان شعار دادیم، بعد از تظاهراتمان که با دوستان پاکستانی و عرب و برزیلی و ایتالیایی به یک کافه رفتیم تا این کنار هم بودن را جشن بگیریم، آرزو میکردم کاش بعد از تمام آن تظاهراتهای کارگری و دانشجویی و محیط زیستی و... هم میشد همراهی و همآوایی را رها و آزاد، جشن گرفت. اما این روزها در ایران طعم دیگری دارند. تصمیم در جایی دیگر گرفته میشود و اعتراضها به بدترین شکل خفه میشوند. انتقادها، ایدههای نو و شهروندان خلاق، این واژههای از زیرِ تیغِ سانسور و ارعاب گذشته، سالهاست از دفتر تجربههای شخصی و جمعی ما خط خوردهاند.
من آرزومندم جوانان ایران بتوانند طعم دموکراسی و آزادی را با همه وجود بچشند و آن را زندگی کنند. آرزومندم فردایی برای ایران فرا رسد که در آن شهروندان به تواناییها و نقاط ضعف دولتشان آگاهاند. سیستم حکمرانیاش در راه برابری و عدالت اجتماعی تلاش میکند و برنامهی مدون آیندهنگرانه دارد. پایهایترین حقوق شهروندی، برابری جنسیتی و قومی و مذهبی و امکان داشتن کار مناسب و مسکن برای زندگی و دسترسی به آب و هوای سالم، برای تمام شهروندان در آن فراهم است. در این سرزمین نگاه ابزاری به شهروندان به همکاری و همراهی جمعی بدل شود.
ایرانی که تمام شهرهای کوچک و بزرگ و روستاهای نزدیک و دورش امکان رشد و توسعه داشته باشند، زیرساختهای عمرانی لازم برای توسعهای پایدار برای شهروندانش فراهم باشد و رسانهها و احزاب آزاد، امکان نقد و کنترل دولت و مجلس را داشته باشند. ایران فردا برای من سرزمینی است که بتواند زندگی سالم و در رفاه برای شهروندان امروزش فراهم کند و حق زیستن در این رفاه را از رؤیاها و آرزوهای نسلهای آیندهاش نگیرد.
سختترین پرسش اما همیشه این است که چگونه ممکن است و ما برای این شدن و بودن، چه در دست و دل و ذهن داریم. هر تغییری در ایران باید در خاک ایران ریشه داشته باشد و در آنجا رشد کند، اما یاری و همفکری و همراهی ایرانیانِ سراسر جهان با افکار و اندیشهها و خواستهای مختلف میتواند در حفاظت و تقویت این جوانهی تغییر، نقش مؤثری ایفا کند. تجربهی تاریخی نشان میدهد نظامهای دیکتاتوری یا با خونریزی و مرگ و نثارِ جان بسیارانی سرنگون شدهاند و یا به خاطر ضعف ساختار و خلأ قانون و سرمایه و شکسته شدن پیوندها حتی در استوانهی اصلی آن حکومت، از هم پاشیدهاند.
در خاورمیانه اما تجربهی دخالت دیگر کشورها برای براندازی یک نظام و ابقای نظامی دیگر را هم کم نداشتهایم. به نظرم ما در مورد اینکه تاریخ ما کدام یک را تجربه خواهد کرد چندان حق انتخاب نداریم. این رفتار درونی سازمان حکومت، میزان رعب و وحشت و ظلم، خواستگاههای طبقات مختلف اجتماعی و میزان توان و انگیزهی ما است که راه را تعیین خواهد کرد. اما آنچه چون روز روشن است اینکه ما به نقش مؤثر همهی شهروندانِ به ستوه آمده و خسته از وضعیت فعلی، در کنار هم نیاز داریم. نقد و گفتمان و تمرین مدارا و دموکراسی به قدرت ما به عنوان صاحبان حقیقی آن سرزمین برای تغییر وضعیت موجود میافزاید. در این راه سرمایهی ما داشتن کشوری با جمعیتی بسیار جوان و دانشآموخته است. اگر این فاصله میان نسلها برای گفتوگو را پر کنیم بیش از بسیاری از کشورهای خاورمیانه در تاریخ خود درس آزادیخواهی و مبارزه تمرین کردهایم. سرزمین ما به لحاظ جغرافیایی غنی و توانمند است، در منابع طبیعی از معادن تا منابع سوختهای فسیلی، از تنوع اقوام و زبانها به عنوان یک ثروت فرهنگی تا پتانسیل بالایمان برای بهره بردن از طبیعت، اینها بهترین اندوختههای ما برای روشن نگاه داشتن مشعل امید هستند. تا روزی رسد که دانهها درخت شوند و درختان جنگل و آسمان بر ایران عزیزمان نماز برد.*
* برگرفته از شعر ابراهیم در آتش شاملو