در پرورشگاههای دوران چائوشسکو چه میگذشت؟
عکسهای آنها در سراسر دنیا تبدیل شد به تصویر رومانی پس از انقلاب سال 1989: کودکانی نحیف و ژندهپوش با چشمانی گودافتاده که در میان ویرانههای پرورشگاههای کشور به دوربین زل زده بودند.
کریسمس گذشته سیامین سالگرد برگزاری دادگاه فیالبداههی نیکولا چائوشسکو، دیکتاتور خودبزرگبین و انزواطلب رومانی، و اعدام فوری او به همراه همسرش بود. اعدام او پایانی بود بر دو دهه حکومتی که برای اکثر مردم رومانی ارمغانی جز فقر و بدبختی نداشت.
در این سه دهه تنها تعداد انگشتشماری از مسئولان حکومتِ سرکوبگر چائوشسکو به صورت قانونی مجازات شدهاند و تا کنون هیچ پروندهی جناییای در مورد دهها هزار کودکی که در شبکهی غیرانسانی بازداشتگاههای کودکان مورد آزار قرار گرفتند تشکیل نشده است. به نظر میرسد که اوضاع به زودی تغییر خواهد کرد.
سال ۱۹۸۹، نیروهای نظامی در بخارست که در انقلاب به تظاهرکنندگان پیوستند. عکس: سوفی الباز/ گتی
دادستانها مشغول بررسی یک دوجین افرادی هستند که در مرگهای رخ داده در این شبکه دخالت مستقیم یا غیرمستقیم داشتند. پس از بررسیهای طولانی توسط بازپرسان مؤسسهی جنایات کمونیستها، گروهی دولتی موظف شدهاند تا در بارهی جنایتهای رخ داده در دوران کمونیسم تحقیق کنند. فلورین سوآری، از بازپرسان این مؤسسه که سالهای متمادی به جمعآوری شواهد مشغول بوده است، تخمین میزند که بین سالهای 1966 تا 1989 بین پانزده تا بیست هزار کودک در شبکهی مخوف پرورشگاههای کودکان در رومانی جان خود را از دست دادند. بیشتر این مرگها در خانههایی رخ داده است که به کودکان معلول اختصاص داشتند.
سوآری در مصاحبهای در مقر محقر این مؤسسه در مرکز بخارست میگوید: «زمانی که تحقیقات خود را آغاز کردیم از موارد آزار و اذیت اطلاع داشتیم اما به هیچ وجه تصور نمیکردیم که این جنایتها چنین ابعادی داشته باشد.» در سال 2017 بازرسان یافتههای خود را به بازپرسان رومانی تحویل دادند. دادستانی رومانی به روزنامهیآبزرور گفت که «به دلیل تعداد زیاد پروندهها، همچنان مشغول جمعآوری اسناد و شواهد هستیم.» سال آینده ممکن است اولین شکایتها به طور رسمی تنظیم شوند.
روند افشای جنایات دوران کمونیستی به آهستگی ادامه دارد. به گفتهی آنا بلاندینای شاعر که یکی از زندانهای دوران کمونیسم در شهر سیگت در مرز اوکراین و رومانی را به تنها موزهی جنایتهای کمونیسم تبدیل کرده است، در مدارس به صورتی بسیار جزئی به سرکوب آن دوران اشاره میکنند.
پس از انقلاب تنها تعداد بسیار اندکی از نزدیکان چائوشسکو محاکمه شدند. و به غیر از چند مورد اندک، تلاشها برای پیگرد قانونی جرائم مشخص آن دوران ناکام مانده است. دادگاه ایلیسکو، که در سال 1989 پس از چائوشسکو به قدرت رسید، تازه ماه گذشته پس از سالها تأخیر شروع شد. وی متهم به جنایت علیه بشریت در جریان خشونتهایی است که پس از فرار چائوشسکو رخ داد. در اکتبر، دادگاهی در بخارست دو نفر از افسران پلیس مخفیِ دوران کمونیسم، سیکوریتات، را از جنایت علیه بشریت در پروندهی مرگ گئورگه اورسو تبرئه کرد. اورسو که یکی از مخالفان حکومت بود در سال 1985 به دنبال بازداشت و شکنجه توسط زندانبانانش جان خود را از دست داد.
کودکان یتیم در بیمارستان استفان نیکولای در بخارست در تختی مشترک، بخارست 1990. بیش از همه با کودکان معلول بدرفتاری میشد. عکس: مایک ابراهامز/ آلامی
بلاندیانا میگوید که «موضوع اصلاً زندانی کردن یک مشت آدم نود ساله نیست. موضوع عوض کردن فضای کشور به منظور بیان حقیقت در مورد آن دوران است تا به این ترتیب بتوان پروندهی این بخش از تاریخ را بست.»
در بخارست هیچ موزهای برای کمونیسم وجود ندارد و آثار موزهی تاریخ کشور در سال 1918 پایان مییابد. اگر بازدیدکنندهای از قرن بیستم پرسوجو کند، مسئولان موزه در پاسخ او به نشانهی عصبانیت سری تکان میدهند.
موضوع پرورشگاهها فوقالعاده حساس است. انتشار جهانی عکسها و فیلمهای آنها لکهی ننگی برای بسیاری از رومانیاییها است که ترجیح میدهند آن را به فراموشی بسپارند.
در اواخر دههی 1960 و در پی تصمیم دولت مبنی بر مبارزه با بحران جمعیت از طریق ممنوعیت سقط جنین و جلوگیری از فروش داروهای ضدبارداری، پرورشگاههای رومانی کمکم پر شد. بسیاری از کودکانی که در این خانهها قرار داده شدهاند در واقع یتیم نبودند بلکه والدینشان گمان نمیکردند که از عهدهی هزینههای بزرگ کردن بچه برآیند.
بدترین موارد آزار در خانههای کودکان معلولی رخ داد که از خانوادههایشان گرفته میشدند. کودکان معلول به محض رسیدن به سه سالگی توسط بیمارستان به سه دسته تقسیم میشدند: دستههای ساختگی «درمانشدنی، تقریباً درمانشدنی، و درماننشدنی». کودکانی که در دستهی سوم قرار میگرفتند، هر چند بعضی از آنها هیچ مشکلی نداشتند یا فقط معلولیتی جزئی داشتند، در بدترین شرایط قرار میگرفتند.
بیستوشش مؤسسه در سراسر کشور نگهداری از کودکانِ دستهی سوم را بر عهده داشتند. بازرسان سه مؤسسه را برای بازرسی برگزیدند و با درصد هولناکی از مرگومیر کودکان ساکن آنها روبهرو شدند. سوآری میگوید: «این کودکان از معلولیت نمردند. هفتاد درصد از مرگهای ثبتشده ناشی از ذاتالریه بود. بچهها به دلایل بیرونی و قابل پیشگیری و درمان میمردند.»
با ادامهی بررسیها جزئیات دهشتناک بیشتری عیان شد. برخی از کودکان شهادت دادهاند که اعضای بدنشان دچار یخزدگی شده بود و موشها بعضی از بچههای نگهداریشده در قفس را خوردند.
بررسیها حاکی از وقوع 771 مرگِ قابل پیشگیری در اواخر دههی ۱۹۸۰ در این سه خانه است که نشان میدهد تعداد چنین مرگهایی در 26 پرورشگاه و در طول چند سال بسیار بیشتر است. به باور سوآری، «هیچ سندی دال بر آن وجود ندارد اما واضح است که هدف نهایی در واقع نوعی عملیات نابودسازی بوده است.» فهرست کسانی که به باور این مؤسسه باید تحت پیگرد قرار گیرند محرمانه است اما شامل مأموران نظام کمونیستی و کارمندانی میشود که به طور مستقیم در آزارها دست داشتند.
برخی از کسانی که کودکیشان را در آن سازمانها گذراندهاند، مطمئن نیستند که تشکیل دادگاه پس از ۳۰ سال ایدهی چندان خوبی باشد. فلورین کاتانسکوی 41 ساله که در بدو تولد از مادرش که تحت درمانِ روانی بود، جدا شد در چند پرورشگاه بزرگ شده است.
او مواردی از آزار را به خاطر میآورد اما عقیده دارد که تمرکز باید بر روی آینده باشد، نه گذشته. وی میگوید «بهتر است که مثبت باشیم و به آینده بیندیشیم و اطمنیان حاصل کنیم که این اتفاق دوباره نخواهد افتاد.» او اکنون خود مؤسسهای را مدیریت میکند که سرپناه یتیمانی است که پرورشگاهها را ترک میکنند و به آنها کمک میکند که به جامعه بپیوندند.
چائوشسکو خواهان آن بود که زنان هر کدام پنج فرزند بیاورند که این سبب شد که ۱۵۰هزار کودک که بسیاری به ویروس ایدز مبتلا بودند به پرورشگاههای دولتی فرستاده شوند. عکس: سینتیا جانسون/ گتی ایمجز
برای فلورین معنای زندگی در جبران گذشتهای است که نظام ظالمانه از او گرفته است. «من هیچ خاطرهی واقعیای ندارم. گویی که اصلاً دوران کودکی نداشتهام، پس حالا که آزادم سعی میکنم تمامی کارهایی را که در بچگی دوست داشتم انجام دهم.»
ایزیدور راکل که یازده سال اولِ زندگیاش را به دلیل ابتلا به فلج اطفال در دوران نوزادی، در یکی از این خانهها سپری کرده است در سال 1991 به فرزندخواندگیِ یک خانوادهی آمریکایی درآمد و رومانی را ترک کرد. وی اکنون در دنورِ در ایالت کلرادو زندگی میکند.
او به خاطر میآورد که در میان کارمندانِ پرورشگاهی که وی به آنجا فرستاده شده بود چند دیگرآزار واقعی حضور داشتند. بهویژه زنی که «میتوانستی ببینی که در رگهایش عشق به آزار کودکان جاری بود» و آنقدر خشن بود که گاهی کارمندان دیگر مجبور بودند که وی را کنترل کنند. راکل به خاطر میآورد که چگونه مورد ضربوشتم شدید و دیگر انواع آزار قرار میگرفت؛ همین طور به خاطر میآورد که بچههای دیگری را میدید که به اجبار به آنها آرامبخش خورانده میشد، به شدت کتک میخوردند یا به تخت بسته میشدند. او میگوید: «بچههایی بودند که امروز کتک میخوردند و فردا مرده بودند.»
با وجود این، وقتی از او میپرسند که آیا میخواهد شاهد آن باشد که برخی از کارمندان که ممکن است هنوز زنده باشند به دادگاه کشیده شوند، میگوید که فقط خداوند است که میتواند در این مورد قضاوت کند و بهتر است پس از این همه وقت، گذشته را فراموش کنند. او میگوید که بسیاری از کارمندان خودشان قربانی ذات غیرانسانی نظام بودند. «من آنها را سرزنش نمیکنم. بسیاری از آنها از آموزش کافی برای کار با کودکان معلول برخوردار نبودند و محال بود که آن تعداد کم کارمند بتوانند از عهدهی آن همه کودک برآیند. بسیاری از آنها دلسوز بودند اما اگر خیلی کمک میکردند، کارمندان قدیمیتر و خشنتر آنها را تنبیه میکردند.»
در سال 2016 راکل به رومانی برگشت تا مستندی دربارهی دوران کودکی خود بسازد و برای این منظور به دنبال برخی از دیگر کودکانِ پرورشگاهی و برخی از کارکنان این مؤسسات گشت. او برخی از مدیران آن خانهها را با خاطرات هولناک خود مواجه کرد. «خیلی چیزها را انکار میکردند، و تنها وقتی نکاتی را به خاطرشان میآوردم، اعتراف میکردند. کاری که آنها کردند بسیار شنیع بود اما من عقیده دارم که بسیاری از این کارمندان واقعاً از گذشتهی خود پشیماناند.»
با وجود این، همهی کسانی که در این سیستم کار میکردند احساس پشیمانی نمیکنند. یکی از روزنامههای رومانیایی چندی پیش به نقل از یکی از اعضای ارشد یکی از این خانهها که تحت نظارت رژیم چائوشسکو مدیریت میشد، نوشت: نیازی به دکتر متخصص نبود چون آنها «لاعلاج» بودند.
«چرا باید وقت یک پزشک متخصص را برای یک فرد لاعلاج تلف میکردیم؟ کودکان دیوانه و درماننشدنی در همه جای دنیا وجود دارند.»
«آنها همه چیز را نابود میکنند و ما در واقع داشتیم با عوض کردن لباس و ملحفهشان کاری عبث و بیهوده میکردیم. آنها فقط لخت میشدند و مثل میمون آنجا میایستادند.»
برای سوآری که سالها در مورد این جنایتها تحقیق کرده است، محاکمهی مجرمان معنای فراگیرتری نیز دارد. «زخمهایی که چائوشسکو بر تن این جامعه زده است هنوز سربازند و این کار در واقع بخشی از آشتی کردن ما با گذشتهمان است».
ده روزی که دنیا را تکان داد:
15 دسامبر 1989
سه هفته پس از آن که نیکولا چائوشسکو به اتفاق آراء دوباره به عنوان دبیر ارشد حزب کمونیست رومانی برگزیده شد، پلیس لازلو توکز، کشیش و منتقد رهبر را از کلیسایش در شهر تیمیشوآرو اخراج میکند. آن شب بسیاری از پیروان او در اعتراض به این تصمیم در اطرف خانهاش تظاهرات میکنند.
16 تا 20 دسامبر
حمایتها از توکز افزایش مییابد و به تظاهرات سراسری علیه رژیم تبدیل میشود. حدود ۱۰۰هزار نفر به میدان اصلی شهر میریزند و خواستار برکناری چائوشسکو میشوند.
21 دسامبر
بهرغم اعتراضات روزافزون، صدها هزار نفر با اتوبوس به میدان کاخ بخارست آورده میشوند تا به سخنرانی سالانهی چائوشسکو گوش کنند. اما با کمال تعجب جمعیت شروع به سر دادن شعار «تیمیشوآرا! تیمیشوآرا!» میکند. چائوشسکوی بهتزده از پشت بلندگوها از مردم میخواهد که سر جای خود قرار بگیرند و پیشنهاد افزایش دستمزدها را میدهد. اما قدرت او رو به کاهش است و تصاویر تلویزیونی ضعفش را به تمام کشور نشان میدهد. مردم به مرکز شهر هجوم میآورند و در آنجا با نیروهای ارتش روبهرو میشوند.
چائوشسکو در برابر دوربینهای تلویزیون در 25 دسامبر 1989 در دادگاه محاکمهاش. او و همسرش بلافاصله پس از مجرم شناخته شدن، توسط جوخهی آتش اعدام شدند. عکس: گتی ایمجز
22 دسامبر
درگیریها ادامه مییابد. چائوشسکو و همسرش با بالگرد از دست مردم عصبانی فرار میکنند. ارتش رومانی به تظاهرکنندگان میپیوندد. ایان ایلیِسکو رئیسجمهور میشود.
23 – 24 دسامبر
درگیریها در بخارست ادامه مییابد، مقابله بین گروههای مختلف به برتری جبههی نجات ملی به رهبری ایلیسکو میانجامد. پس از خروجِ چائوشسکو از صحنه بیش از 1100 نفر جان خود را از دست میدهند.
25 دسامبر
چائوشسکو و همسرش النا در دادگاهی نظامی در شهر تارگوویسته مجرم شناخته میشوند و بلافاصله جوخهی آتش آنها را اعدام میکند.
برگردان: مریم طیبی
شان واکر خبرنگار گاردین در اروپای مرکزی و شرقی است. او بیش از یک دهه ساکن مسکو بود و نویسندهی کتاب خماری طولانی: روسیهی نوین پوتین و اشباح گذشته است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Shaun Walker, ‘Thirty years on, will the guilty pay for horror of Ceausescu’s orphanages?’, The Guardian, 15 December 2019.