رسانه به مثابه امتداد انسان
WordPress
به مناسبت روز جهانی رادیو (۱۳ فوریه) به بررسی اجمالی نظرات مارشال مکلوهان (۱۹۱۱-۱۹۸۰)، فیلسوف کانادایی، در مورد شکلهای گوناگون رسانه و تأثیر آنها بر انسان پرداختهایم. آنچه میخوانید برگردان بخشهایی از پادکست PHILOSOPHIZE THIS! در مورد این اندیشمند است.
برای برخی از ما رخدادهای پیرامونمان چندان اسباب سردرگمی نیستند. اخبار را نگاه میکنیم، اطلاعات کسب میکنیم و کتاب میخوانیم ... زمانی که اتفاقی روی میدهد به خوبی میدانیم که در جهان چه میگذرد، از طبیعتِ انسان و نحوهی واکنش مردم به این اتفاق نیز به خوبی آگاهایم. اما گاهی در جهان اتفاقی میافتد که ما را شگفتزده کرده و تصوراتی را که دربارهی نحوهی کار جهان داریم با چالش مواجه میکند. این اتفاق میتواند به قدری عجیب و غیرمنتظره باشد که شما از خودتان بپرسید چه کسی انتظار وقوع آن را داشت؟ این احساس میتواند در فرد باعث بروز بحران شود: آیا من آن اندازه که تصور میکردم نسبت به مردم و جهان آگاهی دارم؟
این موقعیت اگر برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند میتواند خیلی ناگوار باشد. مردم ذاتاً دوست دارند به حالت آسودگی خیال باز گردند، حالتی که در آن میتوانستند آینده را پیشبینی کنند. در نتیجه، زمانی که فردی در شرایط بحرانی قرار میگیرد، یک راهبرد عمومی این است که دنبال کسی بگردد که این واقعه را پیشبینی کرده بود تا بتواند پاسخی برای پرسشهایش بیابد. از نظر تاریخی، هنگامی که تعداد زیادی از مردم این راهبرد را اتخاذ کنند خلأیی ایجاد میشود که از آن فردی پاسخدان ظاهر میشود. این فرد میتواند روشنفکر حوزهی عمومی باشد یا سخنوری فرهمند ... در واقع مهم نیست که این فرد کیست فقط کافی است بتواند دربارهی وضعیت کنونی شفافسازی کند. آنان معمولاً این کار را با وامگیری مفاهیم از رشتههای کاملاً تخصصی متعدد انجام میدهند و این مفاهیم را به نحوی با یکدیگر ترکیب میکنند که برای مردم معنادار و منطقی به نظر برسد.
ممکن است تصور کنید رسیدن به چنین جایگاهی برای یک متفکر بسیاری عالی است. اما واقعیت این است که این افراد در برزخ گرفتار شدهاند. برزخی بین نظر عموم مردم که شهرت آنان را ممکن کرده است و دیدگاه دانشگاهیان متخصص که آنان را به خاطر استفاده از مفاهیم حوزهای که عمر خود را صرف مطالعهی آن نکردهاند و آشکارا درک درستی از آن ندارند، مسخره میکنند. فردی که در چنین مخمصهای گرفتار شده ممکن است احساس سرخوردگی کند. زیر از یک سو حضور مدام در رسانهها در رابطه با موضوعی خاص صرفاً به خاطر این که میتوانید آن را به خوبی ارائه کنید میتواند عمیقاً ناخشنودکننده باشد درست مانند وقتی که پیام حقیقی شما به طور کامل درک نمیشود. اما از سوی دیگر، این که دانشگاهیان شما را به خاطر عدم تمرکز بر روی موضوعی واحد قابلاعتنا ندانند هم باعث میشود احساس کنید آنطور که شایسته است از کار شما قدردانی نمیشود.
احتمالاً مارشال مکلوهان، نظریهپرداز رسانه و منتقد اجتماعی، در انتهای عمر خود چنین احساسی داشت. برای هرکس که بخواهد بین چیزهایی که در ظاهر ارتباطی با هم ندارند پیوند برقرار کند و ایدهای را برای مردم عادی فهمپذیر کند یکی از بهترین روشها استفاده از استعاره است. استعاره پلی است بین امور آشنا و ناآشنا. بنابراین جای شگفتی نیست که مکلوهان، به عنوان کسی که تلاش داشت جهان را معنادار سازد، اغلب از استعارهها کمک میگرفت. بهترین نقطهی ورود به آثار او یکی از محبوبترین استعارههای اوست. این استعاره برگرفته از یکی از داستانهای کوتاه ادگار آلن پو با عنوان سقوط در گرداب است. به نظر مکلوهان وضعیت شخصیت این داستان استعارهای است از موقعیت کسانی مانند ما که در قلمرو رسانه و فناوری زندگی میکنند.
در این داستان مردی به همراه دو برادرش مشغول ماهیگیری در اقیانوساند. ناگهان گرداب وحشتناکی ظاهر میشود و همه چیز را به درون خود میبلعد. کشتی آنها در این گرداب گرفتار میشود. برادرانِ شخصیتِ اصلی داستان خوششانس نیستند، یکی از آنها به درون امواج پرتاب میشود و دیگری به علت این آشفتگی دچار جنون میشود. شخصیت اصلی به کشتی محکم میچسبد و به این ترتیب مسیر سقوط طولانی به اعماق دریا آغاز میشود. در این شرایط او میتواند دست از تلاش بردارد و اجازه دهد گرداب او را به هر کجا که میخواهد ببرد و بکوشد که به چیزی فکر نکند. به جای این کار اما او به اطرافش توجه میکند و شروع به مطالعهی گرداب و جزئیات و الگوهای آن میکند. او متوجه میشود که برخی از اشیائی که با او در گرداب گیر افتادهاند با سرعت به سیاهی اعماق اقیانوس فرو میروند و برخی دیگر به سوی سطح آب پرتاب میشوند. با بررسی الگوی این رفتارها عاقبت او در زمان مناسب کشتی را رها میکند و داخل بشکهای میپرد و به همراه آن به سطح آب میرود.
شخصیتِ گرفتار در گرداب استعاره از فردی عادی است که در قلمرو رسانه و فناوری گرفتار است و گرداب بازنمایی نیروهایی است که در کار هستند. با مطالعه و بررسی جزئیات و الگوهای این نیروها در جهان اطرافمان ممکن است بتوانیم از آنها آگاهی پیدا کنیم و شاید بتوانیم سوار بشکهای شویم و عاقبت از آنها بگریزیم. اما ابتدا باید درک بهتری از رسانه و فناوری پیدا کنیم.
مکلوهان رسانه و فناوری را معمولاً معادل هم در نظر میگیرد. او در ابتدای کتاب خود با عنوان فهم رسانهها، رسانه را چنین تعریف میکند: «هر امتدادی از خودمان.» هر فناوری جدیدی که ابداع میشود یا هر ایدهی جدیدی که مطرح میشود در نهایت امتداد ماست: امتداد جسم فیزیکی یا امتداد آگاهی ما. بهترین راه برای فهم این مسئله ارائهی چند مثال است.
مکلوهان رسانه و فناوری را معمولاً معادل هم در نظر میگیرد. او در ابتدای کتاب خود با عنوان فهم رسانهها، رسانه را چنین تعریف میکند: «هر امتدادی از خودمان.» هر فناوری جدیدی که ابداع میشود یا هر ایدهی جدیدی که مطرح میشود در نهایت امتداد ماست: امتداد جسم فیزیکی یا امتداد آگاهی ما
تلسکوپ امتداد توانایی بینایی است. تلویزیون امتداد چشمها و گوشهای ماست، از طریق آن میتوانیم ببینیم در آن سوی جهان چه خبر است. در ابتدا انسانها فاقد فناوری بودند، حواس و ذهنی داشتند که میتوانستند به کمک آن ایدههای خود را پرورش دهند. اما به محض این که فردی خلاق ایدهی چکش به ذهنش رسید و فهمید که استفاده از آن برای شکستن سنگها بسیار کارآمدتر از کوبیدن آنها به پیشانیاش است، درست در همان لحظه زندگی بشر متحول شد. ناگهان بشر به ابزاری دست یافت که کارها را بسیار بهتر از جسم فیزیکیای که با آن زاده شده بود انجام میداد. اما نکتهای که مکلوهان بر آن تأکید داشت این بود که درست است که انسانها ابزار میسازند اما این ابزارها هم انسان را میسازند.
بعد از ابداع تلسکوپ و چکش و کامپیوتر، نوبت به سلاح اتمی میرسد و به محض پدید آمدن آن معنای انسان بودن تغییر میکند. مکلوهان یک بار افرادی را که ابداعاتی در زمینهی رسانهها و فناوری دارند به کسانی شبیه دانست که در هواپیمایی نشستهاند و مردم بیگناه روستاها را بمباران میکنند. علت آن این بود که هر گاه فردی رسانه یا فناوری جدیدی به جهان عرضه میکند در همان حال از آسیب بالقوهای که ممکن است مدتها پس از مرگ او توسط این ابداعات ایجاد شود غافل است. منظور مکلوهان این است که ما در پیشبینی پیامدهای ناخواستهی ایدهها و ابداعات جدیدی که به جهان عرضه میکنیم بسیار بد عمل میکنیم.
این نکتهی اساسی زیربنای نظریهی رسانههای مکلوهان است. رسانهها و فناوری امتداد ما در جهان فیزیکی هستند و آنها نه تنها معنای انسان بودن را تغییر میدهند بلکه بر خود ادراکات ما نیز تأثیر میگذارند. مکلوهان برای نشان دادن این که رسانهها و فناوری چه تأثیری بر ادراکات ما دارند و این که ما صرفاً آنها را نمیسازیم بلکه آنها نیز ما را میسازند به چیزی متوسل میشود که معمولاً آن را فناوری در نظر نمیگیریم اما از نظر او چیزی است که مدتها قبل ابداع شده است و تأثیر عمیقی بر نحوهی اندیشیدن انسانها دارد: زبان نوشتاری و الفبای آوانگاری.
قابلیت تبدیل ایدهای ذهنی به چیزی روی کاغذ، بازنمایی تصویری آن ایده از طریق نمادها و ارائهی آن به شکل خطی به گونهای که کلمات با رعایت قواعد نحوی به دنبال هم بیایند و افرادِ دیگر نیز آن را دریابند به اندازهی تلسکوپ یک ابداع محسوب میشود. زبان و زبان نوشتاری این امکان را فراهم میآورند تا آگاهی درونی خود را به جهان خارج بسط بدهیم. اما زبان نوشتاری این کار را به نحوی انجام میدهد که ایدهها میتوانند به شکلی بیسابقه به سطحی از خودمختاری برسند. در زمانهای دور، ابزار ارتباطی صرفاً صحبت کردن بود. اگر افرادی ایدهای داشتند، آن را مکتوب نمیکردند بلکه به زبان میآوردند. اگر کسی به دنبال حکمتی از ایام گذشته بود به کتابخانه نمیرفت بلکه سراغ فردی میرفت که تجربهاش از او بیشتر بود و در پاسخ داستانهایی دریافت میکرد که به صورت شفاهی و طی نسلهای متمادی به آن فرد رسیده بود. از نظر مکلوهان در گذشتهای نه چندان دور، حدود چند هزار سال قبل، بشریت تجربهای را از سر گذارند که محور آن خواندن و نوشتن بود. درست همانطور که حضور فناوریای مانند رایانه نحوهی ادراک مردم از واقعیت را تغییر میدهد زبان نوشتاری نیز ابداعی است که نحوهی اندیشیدن را متحول میکند. به باور مکلوهان در هر فرهنگی نحوهی اندیشیدن مردم متأثر از ابزارهای ارتباطی مسلط در آن فرهنگ است. هنگامی که ابزار ارتباطی مسلط از حالت شفاهی به وضعیتی بصری، نمادین، ساختارمند، منظم و خطی تبدیل میشود، چه اتفاقی میافتد؟ از نظر مکلوهان این تحول منجر به وضعیتی میشود که آن را «نحوهی ادراک گوتنبرگی» میخواند که به دستگاه چاپ گوتنبرگ اشاره دارد، همان چاپ فشاری که باعث شد کلمات چاپی بر روی صفحات دوام زیادی داشته باشند و در نتیجه انتشار وسیع کتابها در میان تودهی مردم ممکن شد. به باور مکلوهان ادراک گوتنبرگی از جمله دلایلی است که ما دیدگاهی خطی نسبت به چیزهایی مانند زمان، تاریخ یا هویت داریم.
اگر از مردم بپرسید ترجیح میدهید نابینا باشید یا ناشنوا، 99% خواهند گفت ناشنوا زیرا فرهنگ ما از منظر ارتباطی، بصری است. اما اگر رسانه یا فناوری جدیدی ظهور کند که در آن ارتباط، صوتی باشد این درصد چه تغییری خواهد کرد؟ به گفتهی مکلوهان «نمیدانیم چه کسی آب را کشف کرد اما میدانیم که کاشف آن ماهی نبوده است. محیط و رسانهای فراگیر همواره فراسوی ادراک است.»
نکتهی اصلی مکلوهان این است که پیامهایی که رسانهی زبان نوشتاری ارسال میکند از محتوا و موضوعِ چیزی که نوشتهها دربارهی آن است فراتر میرود. پیامهای نهفتهای نیز ارسال میشود که ما به عنوان ماهیان شناور در آب آن را ادراک نمیکنیم.
به باور مکلوهان زمانی که ابزار اصلی ارتباطی یک فرهنگ تغییر پیدا میکند، امکانات مردم آن فرهنگ نیز تغییر میکند. هنگامی که در فرهنگی قبیلهای و سنتی شفاهی زندگی میکنید امکان زیادی برای ارائهی ایدههای کاملاً بدیع یا انتقاد از نحوهی انجام امور ندارید. برداشتی که وجود دارد این است که هر حرفی به زبان میآورید، بین آن حرف و شما، باورهایتان و هویتتان پیوندی وجود دارد. امکان فرد بودن و تکرو بودن تقریباً وجود ندارد. دلیل آن این است که در سنت شفاهی، افکار و ایدهها ذاتاً با فردی که آنها را بیان میکند پیوند دارند. مکلوهان میگوید در جهان مکتوب و چاپی این امکان به وجود میآید که افکار و ایدهها را بر روی صفحات کاغذ منتقل کنیم و بعد آن را با نامی مستعار منتشر کنیم و به این ترتیب به ایدهها اجازه دهیم تا هستی مستقلی بیابند. با حذف نویسنده این افکار از بین نمیروند. عصر چاپ این فرصت را به افراد میدهد تا به سطحی از فردیّت دست پیدا کنند که در دوران فرهنگ شفاهی ممکن نبود.
مکلوهان نمیدانست که دهکدهی جهانی جدید چیز خوبی خواهد بود یا خیر. اما هدف او قضاوت اخلاقی دربارهی آن نبود بلکه میخواست مردم را وادار کند تا به تأثیرات این شکل جدید از رسانه بر زندگی و روانشان فکر کنند.
مکلوهان اما صرفاً به دنبال بررسی تأثیر زبان نوشتاری بر مردم نیست بلکه میخواهد تمام رسانههای ارتباطی و تأثیر آنها بر انسانها را بررسی کند. خواندن متن چاپیِ روزنامه بر افراد تأثیر دارد اما تماشای تلویزیون چه تأثیری دارد؟ در نظر داشته باشید که از نظر مکلوهان تنها رسانههای اطلاعاتی نیستند که رسانه محسوب میشوند بلکه جادهها، هواپیما، لباس، و هر امتدادی از ما رسانه محسوب میشود که پیامی دارد و بر ادراک ما تأثیر میگذارد. اما منظور از پیام صرفاً محتوای خاص، برای مثال، یک پادکست یا تصویری خاص بر روی یک لباس نیست. همانطور که در زبان نوشتاری، پیامی که ارسال میشود از موضوع خاصی که در آن لحظه دربارهی آن صحبت میشود، فراتر میرود دربارهی تلویزیون، پادکست، هواپیما و جاده نیز همین امر صادق است. مکلوهان در ابتدای درک رسانهها جملهی معروف خود را مطرح میکند: «رسانه همان پیام است.» هنگامی که رسانهای وجود دارد، یعنی هر امتدادی از ما، پیامی که منتقل میشود بسیار بزرگتر از محتوای خاصی است که در آن لحظه دریافت میکنیم. مکلوهان بیشتر به تجریه و تأثیری که استفاده از یک رسانه بر جای میگذارد توجه دارد تا معنای خاص محتوای آن.
او رسانهها را به دو گروه عمده تقسیم میکند: گرم و سرد. به گفتهی او در رسانههای گرم مشارکت مخاطب اندک است. آنها اطلاعات و دادههای زیادی در اختیار مخاطب قرار میدهند و مکلوهان آنها را مکانیکی و یکنواخت توصیف میکند. این رسانهها یکطرفهاند، یک طرف اطلاعات میدهد و طرف دیگر آن را دریافت میکند. کتاب، تصویر و رادیو نمونههای از این نوع رسانهاند.
در مقابل، رسانههای سرد به مشارکت مخاطب نیاز دارند. نسبت به رسانههای گرم اطلاعات کمتری میدهند و در نتیجه مخاطب خودش باید «روایت را تکمیل کند.» از جمله نمونههای این نوع رسانهها گروههای گفتگوی ویدیویی در زوم یا اسکایپ است که در آنها افراد سؤال میپرسند و روایت خود را تعریف میکنند. کسب اطلاعات از طریق این رسانههای سرد بسیار متفاوت از تجربهای است که هنگام کسب اطلاعات از رسانههای گرم دارید.
به این ترتیب، پیام و تجربهای که فرد در یک فرهنگ بر اثر استفاده از رسانه به دست میآورد وابسته به رسانههایی است که در آن فرهنگ غلبه دارد. مردم در فرهنگی که رسانههای سرد را ترجیح میدهد نسبت به مردمی که فرهنگشان رسانههای گرم را ترجیح میدهد، تجربهی بسیار متفاوتی خواهند داشت. مکلوهان بر این امر تأکید دارد که فرهنگ قبیلهای، که در آن سنت شفاهی غلبه دارد، بیشتر گرایش به استفاده از رسانههای سرد دارد و در آن ارتباط محصول تلاش جمعی است. اما جوامع نوشتاری گرایش به فردگرایی و رسانههای گرم دارد.
اگر رسانهها و فناوریای که عامل تغییرات در جامعهاند باعث چنان تحولات رادیکالی شوند که مردم آن جوامع برای گذران زندگی با مشکل مواجه شوند، چه اتفاقی روی خواهد داد؟ در ابتدای مطلب گفتیم که مردم عموماً تصور میکنند که میتوانند اتفاقات آینده و نحوهی واکنشها به آنها را پیشبینی کنند. اما اگر فناوری غیرمنتظرهای به وجود آید که باعث چنان تغییرات اساسیای شود که مردم برای یافتن پاسخ پرسشهای خود به دنبال کسانی باشند که توانسته بودند این وضعیت را پیشبینی کنند، چه اتفاقی روی میدهد؟ مارشال مکلوهان برای بسیاری از مردم در دورانی که میتوان آن را «عصر الکترونیک» نامید، چنین فردی بود. ما عصر گفتار و نوشتار را پشت سر گذاشتهایم و مکلوهان در دورهای میزیست که تلویزیون، تلفن و سایر وسایل ارتباطی الکترونیکی، اتوماسیون الکترونیکی و سفرهای بینالمللی توسعه یافتند. در این دوران جهان به سرعت در حال تبدیل شدن به چیزی بود که هیچ شباهتی به عصر نوشتار نداشت.
کسانی که در خط مقدم این جهان جدید زندگی میکردند برای سازگاری با آن راهنمایی نداشتند. کسانی که آنان را آموزش داده بودند به یکدیگر نامه مینوشتند، این افراد برای قابلیت خواندن ارزش زیادی قائل بودند زیرا میدانستند که اصلیترین ابزار انتقال اندیشهها و آرای مهم است.
مکلوهان باور داشت که در نهایت، مردمی که در عصر الکترونیک زندگی میکنند دیگر ارزشی برای نوشتار قائل نخواهند بود. توانایی خواندن در این عصر جدید همان اندازه اهمیت خواهد داشت که در جوامع قبیلهای اولیه و پیش از پیدایش کلمات نوشتاری مهم بود. اگر کلمات نوشتاری یک فناوریاند در آن صورت به نظر میرسد که عصر الکترونیک فناوری جدیدی عرضه میکند که باعث از رده خارج شدن فناوری قدیمی خواهد شد درست همانطور که ابداع خودرو باعث منسوخ شدن کالسکه شد.
در قطعهای معروف او این رسانهی جدید را چنین توصیف میکند: «به سرعت به مرحلهی نهایی امتداد انسان نزدیک میشویم: شبیهسازی فنی آگاهی، یعنی زمانی که فرآیند خلاقانهی دانستن به شکل جمعی به کل جامعهی بشری بسط خواهد یافت، همانطور که پیشتر به کمک رسانههای مختلف، حواس و اعصاب خود را بسط دادیم.»
به این ترتیب، اگر تلسکوپ امتداد چشمها و تلویزیون امتداد چشمها و گوشها باشد از نظر مکلوهان بهترین راه برای توصیف رسانههای الکترونیکی آن است که آنها را امتداد نظام عصبی خود بدانیم. چنین جهانی از منظر جهان عصر نوشتار قابل درک نیست. در آن عصر اگر میخواستید با کسی صحبت کنید، نامه مینوشتید و ماه بعد جوابی دریافت میکردید اما در عصر الکترونیک، برای این کار کافی است گوشی تلفن را بر دارید. هر روز بیش از پیش میزان دسترسی افراد به یکدیگر بیشتر میشود.
مکلوهان بر این نکته تأکید دارد که بین وضعیت کنونی ما و وضعیت روستاییانی که در سنت ارتباطی شفاهی زندگی میکردند، شباهتهای بسیاری وجود دارد. اگر میخواستید با فردی در روستا صحبت کنید میتوانستید او را در ده ثانیه بیابید. تلفن نیز همین وضعیت را دارد. حریم شخصی در روستا معنای چندانی ندارد. وضعیتی که روز به روز بیشتر در مورد ما صدق پیدا میکند. زندگی فرد در روستا دائماً در معرض دید قرار دارد و همه از احوال او با خبرند، ما نیز داوطلبانه اطلاعات خودمان را در شبکههای اجتماعی منتشر میکنیم. این شباهت بین زندگی کنونی و زندگی روستاییان برای مکلوهان امر عجیبی نبود و او آن را پیشبینی کرده بود. او باور داشت که رسانههای الکترونیکی نظام عصبی ما را بسط خواهند داد و در اثر آن ارتباطات به چنان سطحی خواهد رسید که عاقبت «دهکدهای جهانی» شکل خواهد گرفت.
از نظر مکلوهان عصر نوشتار تجربهی عظیمی بود و در این عصر نوع بشر بسط و توسعهای سودمند یافت. اما در طول تاریخ بشر و نسلهای آتی، زبان مکتوب دیگر هرگز مانند این چند هزار سال اخیر اهمیت نخواهد یافت. مکلوهان نمیدانست که دهکدهی جهانی جدید چیز خوبی خواهد بود یا خیر. اما هدف او قضاوت اخلاقی دربارهی آن نبود بلکه میخواست مردم را وادار کند تا به تأثیرات این شکل جدید از رسانه بر زندگی و روانشان فکر کنند.
برخی میگویند ایدههای مکلوهان قدیمی و گذشتهنگرند و برخی دیگر آنها را بسیار جلوتر از زمانه میدانند و میگویند هر چه فناوریها بیشتر توسعه بیابند بیشتر متوجه درستی حرفهای او میشویم. اما مهمترین نکته این است که باید توجه کرد و نسبت به آنچه پیرامون ما روی میدهد آگاهی کسب کرد. از رسانهها و تأثیری که بر امور بشری دارند نباید غافل شد. صرفاً سوار بر کشتی به درون سیاهی گرداب نروید بلکه به جزئیات نگاه کنید. پیوند برقرار کنید و الگوها را بیابید. زیرا تنها با توجه کردن است که میتوان به بیرون رفتن از چارچوبی که بدون میل و ارادهامان در زمان تولد به ما ارث رسیده است، امید داشت. به گفتهی مارشال مکلوهان: «ماهی نمیداند آب چیست مگر زمانی که به خشکی افتد.»
برگردان: هامون نیشابوری