چطور بیماریهای عالمگیر معماری را متحول ساختند؟
psyche
بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول، یک بیماری عالمگیر معماری را متحول ساخت. در حالی که برخی از طراحان با دکوراسیونِ مجلل به تخریب و آسیب واکنش نشان دادند، مدرنیستها مسیر کاملاً متفاوتی را برگزیدند، به طوری که بسیاری از فضاهای خانگی را بر مبنایی مدلسازی کردند که یادآور بیمارستان بود. شگفت آنکه وقتی سرانجام آنفلوانزای اسپانیایی ــ پس از بر جای گذاشتن خسارت و ویرانی در سراسر دنیا ــ در سال 1918 به پایان رسید، به ندرت دربارهی این بیماری صحبت شد اما میراث آن در بتون و شیشه باقی ماند. در واقع، در اثر ترس هولناک ناشی از مرگِ 50 میلیون نفر توسط یک دشمن پنهان، بهداشت به مشغلهی فکری طراحان تبدیل شد که با ادغامِ پیشرفتهای تکنولوژیک قرن جدید، جلب توجه کرد.
در دهههای 1920 و 1930 توجه به سلامتی و تناسب اندام رشد بیسابقهای یافت. حمام و دستشوییها به مشخصهی خانههای شیک و مد روز تبدیل شد و با چینی، مینا و کرومِ درخشان و دارای قابلیت شستشوی آسان بازآفرینی شد. افزون بر این، تقویت بدن از نظر اخلاقی و جسمی مورد توجه قرار گرفت: یک مرد (یا زن) جدید برای عصر جدید. در سال 1911، نمایشگاه بینالمللی بهداشت در درسدن برگزار شد؛ این نمایشگاه آنقدر موفقیتآمیز بود که در محل دائمی آن، موزهای طراحی و افتتاح شد که هنوز هم برقرار است، و در سال 1930 با برپایی دومین نمایشگاه بینالمللی که به همان اندازه موفق بود شهرت یافت. بنیانگذار آن، یک تولیدکنندهی دهانشویه، قصد داشت آن را به یک مرکز آموزشی تبدیل کند، مکانی که عموم مردم بتوانند در آن در مورد کالبدشناسی، پاکیزگی و زندگی سالم بیاموزند.
موزهی بهداشت آلمان در درسدن، آلمان، در سال 1927 که توسط ویلهلم کریس طراحی شده است. عکس: موزهی بهداشت آلمان
موزهی بهداشت دویچه، 2015. عکس: ویکیپدیا
معماری و شهرسازی نوگرا این علاقهی وافر جدید را تقویت کرد و آنچه معماران مراکز شهری تاریک، کثیف و آلوده به بیماری میدانستند، منسوخ ساخت و آنها را با میدانهای باز و ساختمانهای عمومی و خصوصیِ سفیدِ درخشانِ پرنور جایگزین کرد. افزون بر این، فرشهای مملو از گرد و غبار، پردههای سنگین و مبلمان باظرافتِ حکاکیشدهی قرن نوزدهمی از فضاهای داخلی حذف شد و با نوعی کفپوش قابلشستشوی آسان و مبلمان کاربردی و تندیسگون جایگزین شد.
در اوایل دههی1920، زبان بصری و نوشتاری معماری کاملاً بازتابدهندهی روال پزشکی رایج بود. میلیونها نفر از مبتلایان به سل و آنفلوانزا، بدون آنتیبیوتیک و با ویروسهایی که شناخت اندکی از آنها وجود داشت، تنها میتوانستند امیدوار باشند که قرار گرفتن در معرض نور خورشید و هوای تازه آنها را نجات دهد. بخشهای بستهی کثیف درمانگاههای ویکتوریایی با دیوارهای کاملاً سفید، بازتابدهندهی نور و ضدعفونیشده، بالکنهای آفتابگیر، پنجرههای بزرگ و بهارخوابها، جایگزین شد؛ حتی نام آنها، «آسایشگاهها» (بیمارستان مسلولین)، نویدبخش سلامتی و بهبودی بود. به این ترتیب، ویژگی طراحی آنها در خانهها و اقامتگاههای تفریحی منعکس شد.
برای مثال، آسایشگاه مسلولین پامیوی آلوار آلتو (1933) در فنلاند از نظر طراحی و موقعیت با Haus auf der Albآدولف شِنِک ــ بناشده در سال 1930 در نزدیکی اشتوتگارت ــ چندان فرق ندارد؛ این آسایشگاه یک استراحتگاه خصوصی برای کارگران فراهم کرد تا روند درمان بیماران را تسهیل کند. اتاقهای مجزای کمتجهیزات با سینک ظرفشویی بسیار مهم در کنار در، هر کدام دارای بالکنی مشرف به درهای سرسبز، همراه با رژیم ورزشی و غذای سالم، «گردشگران» را با طبیعت پیوند میداد و جسم و روح را تغذیه میکرد. این سبک از معماری به کارایی انجامید و به این اصل اشاره داشت که تأمین زندگی سالم نوعی وظیفهی اخلاقی است. البته در نگاه به گذشته، میتوان دید که دستکم در آلمان، این امر جامعه را دقیقاً در جهتِ مخالفِ هدف مورد نظر سوق داد. با این حال، نباید از یاد برد که هرچند معماران سلامتی را در اولویت قرار دادند اما به طور خاص از آنفلوانزای اسپانیایی به عنوان محرک خود نام نبردند.
اکنون که شاهد تأثیرات همهگیری فعلی هستیم، پیوند میان ظهور مدرنیسم و ویرانیهای ناشی از بیماریای که در مقیاس بسیار وسیعی جهان را تحت تأثیر قرار داد به طور فزایندهای آشکار میشود. جدا از سیاست، همیشه بسیاری از ایدههای لوکور بوزیه، معمار مدرنیست فرانسوی-سوئیسی، را ستایش میکردم، گرچه مشکلپسندی او مرا گیج میکرد. چرا اینهمه سینک ظرفشویی و توالت فرنگی در چنین مکانهای برجستهای وجود دارد؟ همیشه تصور میکردم که این یک وسواس شخصی است، و این چیزی بود که فقط همسر بردبارش با آن مدارا میکرد، کسی که برای توالت فرنگیای که او در اتاق خواب زناشویی نصب کرده بود، روکش بافت. اما یکی دیگر از ایدههای منحصربهفرد او که در ذهنم نقش بسته سینک ظرفشوییای بود که او در سالن ویلا ساوا در خارج از پاریس (31-1928) قرار داد. این دیگر عجیب و غریب به نظر نمیرسید. من یکی مثل آن را میخواستم! کاملاً منطقی بود.
لوکور بوزیه به آنفلوانزای اسپانیایی اشارهای نکرد اما به علت وسواسش در زمینهی بهداشت و زندگی در فرانسه ــ جایی که در سال 1918 دستکم 200 هزار نفر در اثر ویروس آنفلوانزا جان خود را از دست دادند ــ این مسئله نمیتوانسته از دیدش پنهان مانده باشد. میتوانیم آسیب روانی را در انتخاب کلمات او (به طور ناخودآگاه) در کتاب به سوی معماری (1923) درک کنیم. بیتردید کلمات او تبعات وحشتناک جنگ را بازتاب میدهد اما هنگامی که دربارهی «جراحی»، «تشخیص» و «قبرستان» صحبت میکند، نوعی سوگیری پزشکی در لحن او وجود دارد. اصول طراحی او پادزهری برای تخریبهای ناشی از بیماری ارائه میدهد و هنوز راهحلهای معتبری برای زندگی در دوران شیوع بیماری عالمگیر به شمار میروند، گرچه در آن زمان آگاهانه به این منظور طراحی نشده بودند.
قرنطینه ما را به تجدید نظر دربارهی نیازهای خانگی خود وادار کرده و میتوانیم از رویکرد لوکور بوزیه بیاموزیم. یکی از آثار او، «مجتمع مسکونی در مارسی» (1952-1947)، هرچند از سوی بعضی به باد انتقاد گرفته شد، اکنون به عنوان بخشی از میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است و کسانی که در 337 آپارتمان آن زندگی میکنند آن را بسیار دوست دارند. این ساختمان هرچند به زیبایی ویلا ساوا نیست که به نظر میرسد روی پایههای محافظ خود شناور است، اما استفاده از ستونهای مقاوم سبب شده که خود را از آلودگی سطح زمین جدا کند. به لطف شکل ویژهی این ساختمان که به نوعی با فاصلهگذاری اجتماعی برآمده از سبک «خیابان در آسمان» همراه است، هر اقامتگاه دارای دریچهی دسترسی مخصوصی برای تحویل غذا و شیر و یک بالکن آفتابگیرِ مستقل مشرف به مدیترانه است. در قسمت بالای ساختمان، چند مغازه، یک هتل (در اصل خوابگاه) و رستوران، یک فضای آموزشی و مدرسهی هنر کودکان، و همچنین یک تراسِ روباز در پشتبام با پیست دو و استخر بادی کودک وجود دارد. لوکور بوزیه میگفت که هدفش این است: «فراهمآوردن سکوت و خلوت در آفتاب، فضا و سرسبزی، و همچنین مسکنی که محل مناسبی برای خانواده باشد.» تا چه اندازه این مکان به مثابهی یک هتل قرنطینه برای زیست افراد در یک «حبابِ» بزرگ یا به عنوان یک محیط امن بهداشتی با فضای اختصاصی برای ورزش و هواخوری، و برای یادگیری کودکان و بازی مؤثر خواهد بود؟ این مکان هر آنچه را که یک خانواده در دوران قرنطینه به آن نیاز دارد، دارا است و افزون بر این، مستقل است.
مجتمع مسکونی، مارسی، طراحی شده توسط لوکور بوزیه. عکس: ویکیپدیا
این بیماری عالمگیر ما را به بازاندیشی دربارهی روش زندگی و استفاده از فضاهای در دسترس، خواه شخصی خواه عمومی، واداشت. ما ناگزیر شدیم آنها را به صورت آمیزهای از محلهای کار، اتاقهای مدرسه، سالنهای ورزش، اتاقهای تلویزیون و ایستگاههای ضدعفونی از نو سازماندهی کنیم، اما این فضاهای آستانهای، که اغلب خوشایند نیستند، اهمیت تازهای یافتهاند. برای مثال، ایوانها و پلکان جلویی ورودی برای مکالمات ارزشمند و تعاملات رسمی با افرادی که بستهها و غذا را به ما تحویل میدهند به کار گرفته شده است؛ هرچند در بریتانیا این فضاهای کوچک چندان شباهتی به ایوانهای شگرف و وسیع آمریکا و استرالیا ندارند. استیو موزون، معمار آمریکایی، این فضاها را به طرز شاعرانهای «نواحی بینابینیِ سحرآمیز» توصیف کرد، جایی که افراد میتوانند با همسایگان خود به شکلی ایمن گفتگو کنند. در بریتانیا، شاید این درهای پشتی باشد که اغلب به عنوان راهی به دیدارهای درون باغ متداول شدهاند. سرویس بهداشتی بیرون از خانه ــ یکی دیگر از ویژگیهای مورد انتقاد ــ نیز میتواند با نوعی رنسانس همراه باشد، گرچه این امر برای بسیاری عقبگرد محسوب میشود.
به هرحال، برای هر فرد، ورودی خانه سنگر پاکیزه ماندن است. رانندگان تحویلدهندهی مرسولات ورود خود را اعلام میکنند و با باز شدن درِ قلعه عقب میایستند و مرسولهی خود را به کناری میگذارند، انگار که رادیواکتیو است. داشتن یکی از دریچههای تحویل لوکور بوزیه چقدر مفید خواهد بود! ژاپنیها به واسطهی سنت جنکان (genkan) راهحل جالبی برای ورودی دارند: یک بخش انتقالی مشخص و تمیز میان خارج و داخل خانه. در این بخش که نوعی فضای عمومی به شمار میرود، افراد از بازدیدکنندگان استقبال میکنند و به آنها خوشآمد میگویند، سپس کفشهای خود را درمیآورند تا از ورود هرگونه آلودگی به داخل خانه جلوگیری کنند. چنین فضایی فرصت مفیدی برای زدودن آلایندهها از هر آنچه با دنیای خارج در تماس بوده به وجود میآورد، بهویژه اگر یک دستشویی کنار آن وجود داشته باشد.
برخی از ساختمانهای عمومی مانند رستورانها و تئاترها در حال آزمایش استفاده از افشانهی ضدعفونیکننده در هنگام ورود افراد هستند. اما روشهای بهتری برای مدیریت این مسئله، در هر دو مقیاس خانگی و صنعتی، وجود دارد. میدانیم که اشعهی ماورای بنفش میتواند ویروس را ضعیف کند: در واقع، آن پزشکان در آسایشگاههای مسلولین ناخودآگاه از زمان خود جلوتر بودند. تشعشعات ماورای بنفش در بیمارستانها به عنوان عامل ضدعفونیکننده استفاده میشود و طی سال گذشته در چین، اتوبوسها شبها در ایستگاههای مجهز به اشعهی ماورای بنفش نگهداری میشدند. در حالی که اشعهی ماورای بنفش معمولی میتواند به پوست و چشم آسیب برساند، و بنابراین در زمان حضور افراد نمیتوان از آن استفاده کرد، اما طول موج کوتاهتر با طول موج 207-222 نانومتر برای بافتهای انسانی ایمن است و میتواند بهطرز مؤثری گسترهای از ویروسها از جمله آنفلوانزا و کرونا را بیاثر کند. اکنون شرکتهای گوناگونی در حال ساخت دستگاههای کوچکی هستند که میتوانند در سیستم روشنایی خانهها و سایر وسایل نصب شوند تا فضا را طی چند دقیقه پاکیزه کنند. یکی از این تجهیزات را در نسخهی جنکان ما نصب کنید تا فناوری پیشرفتهی خود را به جای سینک ظرفشویی در سالن لوکور بوزیه داشته باشیم.
این بیماری عالمگیر درسهای بسیاری به ما آموخته است اما جهان جدید پساکرونا باید با استفاده از تجربیات گذشتهی درخشانِ معماریِ مدرنیستی دستاوردهای بسیاری حاصل کند.
برگردان: رزا بهروزی
تئودورا فیلکاکس مدرس مهندسی و طراحی ابتکاری در دانشگاه آزاد در بریتانیا است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Theodora Philcox, ‘The sink in the hall: how pandemics transform architecture’, Pscyhe, 5 July 2021.