لاجوردیها؛ از مخمل کاشان تا روغن نباتی
در یازدهم تیرماه سال 1358 فهرستی ۵۱ نفره از سوی شورای انقلاب منتشر شد که نام پنج نفر از اعضای خانوادهی لاجوردی در آن بود: سید محمود لاجوردی به همراه فرزندانش قاسم، احمد و حبیب و برادرش اکبر لاجوردیان. مصادرهی اموال نقطهی پایانی بود بر زندگی خانوادهای که بیش از یکصد سال در تجارت و تولید فعال بودند و بزرگترین مجموعهی صنعتی ایران را تأسیس کردند.
سید محمود لاجوردی عضو ارشد خانواده در 86 سالگی بهرغم مصادرهی اموال و ترور فرزندش احمد تا هفدهم بهمن 1360 همچنان در دفتر کارش در صنایع بهشهر حاضر میشد اما سرانجام به دستور غلامرضا شافعی، قائم مقام سازمان صنایع ملی، ورود وی به دفترش ممنوع شد.
سید محمود، پدر معنوی خاندان لاجوردی و مهمترین عامل پیشرفت گروه صنعتی بهشهر، در سال 1274 خورشیدی، چند ماه پس از ترور ناصرالدین شاه در خانوادهای تاجرپیشه در محلهی گلچغانه در کاشان به دنیا آمد. در شش سالگی به مکتب رفت اما چیزی یاد نگرفت و به گفتهی خود الف را از ب تشخیص نمیداد اما پس از انقلاب مشروطه به مدارس جدیدی رفت که تازه در کاشان تأسیس شده بود. او در مغازهی پدرش سید محمد نیلفروش (لاجوردیان) کار میکرد که در تهران دفتر داشت. او با جمع کردن حقوق شاگردی، از خرازیهای کاشان سفارش میگرفت و آن را به حجرهی پدرش در تهران میفرستاد و اجناس مورد نیاز خرازیها را تأمین میکرد و به ازای هر یک تومان، سی شاهی کارمزد میگرفت. شانزده ساله بود که به بهانهی تحصیل به تهران آمد و در خانهی ابوالقاسم، نمایندهی پدرش در حجرهی تهران، ماند و کار تجارت را در تهران شروع کرد. در 18 سالگی به دستور پدر و با توجه به علایق قلبی خود وارد حزب دموکرات شد و دیگر افراد را نیز تشویق میکرد که به این حزب بپیوندند. تا جنگ جهانی اول عضو حزبی بود که ملکالشعرای بهار در تاریخ مختصر سیاسی ایران مرامش را چنین توصیف میکند: «انفکاک کامل قوهی سیاسی و قوهی روحانی، ایجاد نظام اجباری، تقسیم املاک بین رعایا، تعلیم اجباری، بانک فلاحتی، ترجیح مالیات غیرمستقیم بر مستقیم، مخالفت با مجلس اعیان و قانون منع احتکار. حزب اعتدالیون آنها را انقلابیِ تندرو میخواندند و حتی از تکفیر آنها ابایی نداشتند.»
پس از مرگ نمایندهی پدرش در تهران، او با هزار تومان سرمایه، شریک پدرش در حجرهی تهران شد. سید محمود کالاها را از عرضهکنندگان دست اول میخرید و به مغازهداران میفروخت.
او در سال 1298 با طاهره، دختر سید عبدالرحیم کاشانی تمبرفروش از آزادیخواهان سرشناس بازار و رئیس انجمن کاشانیهای مقیم تهران، ازدواج کرد. در همان سال کارش را به خارج گسترش داد و به واردات کالا از آلمان روی آورد. اولین سفرش را در سال 1301 به خارج انجام داد و دو ماه در شوروی و آلمان بود. در پی انقلاب روسیه و شکست آلمان در جنگ، ارزش پول ملی این دو کشور کم شده بود و این کاهش ارزش پول، سود فراوانی برای سید محمود داشت. «مسئلهی جنگ که پیش آمد، جنسها بالا رفت؛ هرکس وارد بود بهره برد؛ من هم چون وارد بودم، مخصوصاً با روسها ارتباط داشتم، در آن زمان قند و شکر رسیده بود به یک من یا کیلویی 14 تومان؛ با روسها معامله میکردم، دیدم مازوج احتیاج دارند، اما در بغداد مازوج ارزان بود؛ آن را خریده و در خرمشهر به روسها میدادم.»
در دورهی پهلوی اول به شوروی گاو، گوسفند، پشم و پوست صادر میکرد و در عوض کالاهایی مثل آهن، کاغذ و کبریت میخرید. از هند چای و از عراق قند و شکر وارد میکرد.
پس از شهریور 1320 سید محمود که نگران اوضاع سیاسی کشور بود تصمیم به مهاجرت گرفت. خودش میگوید: «من از تودهبازی ناراحت بودم و در سفری که در سال 1929 به آمریکا کردم، قصد داشتم که انتقال پیدا کنم به آمریکا. اول یک خانه خریدم. پس از قرارداد علاء در بغداد (فروردین 1334) و حمایت آمریکا و انگلیس، من ترسم ریخت و فکرم عوض شد که اوضاع ایران این طور نمیماند.»
پس از بازگشت فعالیت تجاریاش را از سر گرفت و در سال 1323 اولین شرکت تجاری خانوادگی را با نام آرین تأسیس کرد. سه سال بعد، برادرش احمد لاجوردیان که فرزند همسر دوم پدرش و 28 سال کوچکتر از او بود، به تهران آمد. سید محمود 25 درصد از سهام شرکت آرین را با اضافه کردن سرمایه به برادرش واگذار کرد.
پسرش احمد نیز که تحصیل زبان خارجی در دانشسرای عالی را نیمهکاره رها کرده بود، با پدر در تجارتخانه کار میکرد و پس از تشکیل اولین شرکت خانوادگی که در آن 15 درصد سهم داشت، مدیر عامل آنجا شد. او تمایلی به حضور در سیاست نداشت و جز در مراسم رسمیِ اتاق بازرگانی فعالیتی نداشت. با این حال، بعد از مصادرهی اموال خانوادهی لاجوردی، توسط گروه فرقان ترور شد و خودش و رانندهاش زخمی شدند. این حادثه بر دیگر صنعتگران بهشدت تأثیر گذاشت و آنها که به هر دری میزدند تا اموالشان را پس بگیرند، نگران شدند و بهسرعت کشور را ترک کردند.
سرمایهداری خانوادگی
چهار عضو خانوادهی لاجوردی یعنی سید محمود و برادرش اکبر لاجوردیان، و پسرانش احمد و قاسم لاجوردی تا سال 1342 شرکت آرین را اداره میکردند و پس از بازگشت حبیب لاجوردی از آمریکا، تعداد مدیران به غیر از دامادها و نوههای سید محمود به پنج نفر رسید.
از سال 1330 لاجوردیها وارد صنعت شدند؛ پنبه پاککنی اولین صنعتی بود که در آن به فعالیت پرداختند. بعدها به تولید روغن نباتی، نخ، پارچه و قالی پرداختند و فعالیتشان را در کشتیرانی، تأسیس بانک و خدمات کامپیوتری گسترش دادند.
با حضور اکبر لاجوردیان در تهران، کسب و کار خانواده توسعه پیدا کرد. او در ابتدا برای حمایت برادر بزرگترش محمود در فعالیتهای صنفی اتاق بازرگانی شرکت میکرد اما بعد از خروج برادرش از فعالیتهای صنفی در آنجا فعالتر شد و از سال 1344 تا سال 1357 عضو مؤثر اتاق بازرگانی تهران و رئیس سندیکای نساجی بود.
در پی انقلاب روسیه و شکست آلمان در جنگ، ارزش پول ملی این دو کشور کم شده بود و این کاهش ارزش پول، سود فراوانی برای سید محمود داشت.
«یکی از دغدغههای اکبر لاجوردیان در زندگی این بود که چرا تنها یک دانشگاه برای آموزش رشتهی نساجی باید وجود داشته باشد (تا سال 1349) با این که بیشترین نیروی کار در این صنعت مشغول به کار بودند. ایران سالی 100 هزار تن پنبه صادر میکرد ولی آن را تبدیل به پارچه نمیکرد تا ارزش افزودهی آن سه تا چهار برابر بیشتر شود.»
او در تأسیس کارخانههای نساجی گروه خانوادگی لاجوردی حضوری فعال داشت و از سال 1350 مدیر عامل کارخانههای مخمل کاشان، راوند کاشان و پلی اکریل بود.
در میان فرزندان محمود لاجوردی، قاسم از مدرسهی تجارت دیپلم بازرگانی داشت و در رشتهی زبان و ادبیات خارجی تحصیل کرد و در سال 1321 از دانشسرای عالی فارغالتحصیل شد. او در حین تحصیل همراه با برادرش احمد در کارهای تجاری مشارکت داشت. قاسم در سال 1324 برای ادامهی تحصیل و تجارت به آمریکا رفت و در آنجا با علی اصغر محلوجی شرکت سهام تجارتی ایران را تشکیل داد. در این دوره او سفارش پارچه از ایران میگرفت و به ایران میفرستاد. او بعدها در سال 1335 تا 1338 دفتر تجاری توکیو را اداره میکرد و زمینهساز مشارکت ژاپنیها در تأسیس «بانک بینالمللی ایران و ژاپن» شد.
«بانک بینالمللی ایران و ژاپن» اولین بانکی بود که خاندان لاجوردی همراه با تعدادی دیگر از سرمایهداران داخلی و خارجی در سال 1338 تأسیس کردند. این بانک با مشارکت ژاپنیها به میزان 35 درصد سهام تأسیس شد. لاجوردیها نیز یک سوم از سهام بانک را در اختیار داشتند.
قاسم تنها عضو خانواده بود که فعالیت سیاسی داشت و در سال 1339 در انتخابات مجلس با حمایت حزب ملیون، به رهبری دکتر منوچهر اقبال، از منطقهی کاشان نامزد شد اما نتیجهی این انتخابات باطل شد و او در بهمن 1339 در انتخابات بعدی نامزد نشد. او عضو حزب ایران نوین بود و بعدها عضو حزب رستاخیز شد. در شهریور 1354 نیز قاسم لاجوردی همراه با چهار سرمایهدار دیگر یعنی جهانگیر نیکپور، علی رضایی، کاظم کورس و محمدعلی مهدوی به نمایندگی از مردم تهران در مجلس سنا انتخاب شد.
او نقش پررنگی در فعالیتهای اقتصادی داشت، در چند دوره از انتخابات اتاق بازرگانی به عنوان نایب رئیس حضور داشت و همراه عمویش اکبر لاجوردیان و چند سرمایهدار دیگر اتحادیهی صنایع ایران را تأسیس کرد که بعدها با اتاق بازرگانی ادغام شد.
قاسم در اکثر شرکتهای خانوادگی لاجوردی حضور داشت و عضو هیئت مدیرهی کشتیرانی ملی آریا، پلی اکریل، بانک ایران و ژاپن، سیمان غرب و بیمهی حافظ بود.
قاسم در تحلیل وقایع نگاه دقیقی داشت، به گونهای که حتی سخنان و نگاه وی به قیمتگذاری در مورد وضعیت کنونیِ ایران نیز صادق است.
در کتاب سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران به نقل از وی چنین میخوانیم: «روش تعیین قیمت برای کالاها سالم نیست و اِعمال چنین نظارتی، فقط باید برای مدتی محدود باشد. کالاهای انحصاری و احتیاجات روزمرهی عامهی مردم، که البته برای چنین کالاهایی نیز باید سود عادلانهای ــ که مشوق سرمایهگذار است ــ در نظر گرفته شود. هرجا رقابت نیست، کنترل قیمتها پابرجاست؛ هر جا رقابت هست، افزایش تولید را حمایت کنید. رقابت کارِ خود را انجام خواهد داد.»
مدیریت مدرن
در میان فرزندان سید محمود، حبیب از همه کوچکتر بود. او در سال 1317 به دنیا آمد و تا کلاس ششم ابتدایی در تهران تحصیل کرد و در سال 1329 به آمریکا رفت. سیزده سال آنجا بود و بعد از اخذ دیپلم، در سال 1340 از دانشگاه ییل لیسانس گرفت. دورهی فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را در دانشگاه هاروارد گذراند. بعد از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و در قسمت کارگزینی شرکت صنعتی بهشهر مشغول به کار شد. در فاصلهی سالهای 1342 تا 1348 مدیر امور استخدامی و اداری چند شرکت و مدیر بازاریابی صنایع بهشهر و مدیر عامل پاکسان بود.
حبیب نگاهی اصلاحی به مدیریت شرکت داشت و ضمن جذب فارعالتحصیلان دانشکدهی نفت، دورههای آموزشی مدیریت برگزار میکرد و برای آموزش مدیران طرح اعزام کارکنان به مراکز آموزشی داخلی و خارجی را اجرا کرد.
در اواخر بهار 1345 ساعات کار دفتر مرکزی را از دو شیفت صبح و عصر به یک شیفت تبدیل کرد؛ کارکنان از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر کار میکردند و پنجشنبه تعطیل بودند. با «تهران کلینیک»، یکی از مجهزترین مراکز درمانیِ وقت، قراردادی بست تا کارگران گروه تحت پوشش بیمهی درمانی این مرکز قرار بگیرند.
در سال 1347، به پیشنهاد حبیب برای ایجاد هماهنگی در گروه صنعتی بهشهر هر یک از اعضا مسئولیت یکی از شرکتهای وابسته به گروه را بر عهده گرفتند. به این معنی که امور صنعتی، بازرگانی، مالی و اداریِ هر شرکت تحت نظارت یک نفر قرار گرفت.
حبیب در مهر 1348 از دانشگاه هاروارد دیدار کرد تا «مرکز مطالعات مدیریت ایران» را تأسیس کند. این مؤسسه با همکاری دانشگاه هاروارد، دولت و بخش خصوصی ایران تأسیس شد.
فارغالتحصیلان دورههای کارشناسی پس از آزمونی چندمرحلهای و مصاحبه به شرط آشنایی با زبان انگلیسی برای ادامهی تحصیل در این مؤسسه پذیرفته میشدند. بعضی از آنان با دریافت کمکهزینهی تحصیلی برای گذراندن دورهی دکترا به دانشگاه هاروارد اعزام میشدند. این مرکز در اولین دوره 56 دانشجو پذیرفت و تا زمان انقلاب بیش از 600 مدیر در آن آموزش دیدند.
گروه صنعتی بهشهر بزرگترین کارخانهی تولید روغن نباتی ایران را در اختیار داشت و روغن نباتی شاهپسند، بهار، نسترن، و روغن مایع لادن را تولید میکرد.
حبیب تا سال 1355 عضو هیئت مؤسس، دبیر هیئت امنا، و قائم مقام این مرکز بود. در سال 1354 به او پیشنهاد شد که مسئولیت وزارتخانهای را بر عهده گیرد اما نپذیرفت و برای تحصیل در دورهی دکترا به دانشگاه آکسفورد رفت. پایاننامهی او به اتحادیههای کارگری ایران در دهههای 1330 و 1320 اختصاص داشت. او در سال 1360 از دانشگاه آکسفورد فارغالتحصیل شد؛ حاصل تحقیقات وی کتاب اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران بود که ترجمهی فارسیاش در سال 1369 در ایران منتشر شد.
بعد از انقلاب، شش سال سرپرست پروژهی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد بود و با 134 نفر از صاحبمنصبان و فعالان سیاسی دورهی پهلوی مصاحبه کرد که حاصلش حدود 800 ساعت نوار و 18 هزار صفحه متن است که در دانشگاههای هاروارد و آکسفورد نگهداری میشود و بزرگترین مجموعهی تاریخ شفاهی یکصد سال اخیر و یکی از منابع مهم شناخت این دوره است.
حبیب لاجوردی در سوم مرداد سال 1400 بعد از یک دوره بیماری در ۸۳ سالگی در آمریکا درگذشت.
از روغن کرمانشاهی تا روغن نباتی
در آغاز قرن گذشته، روغن مصرفی ایرانیان، روغن حیوانیِ معروف به روغن کرمانشاهی بود. این روغن از سویی کفاف جمعیت روزافزون را نمیداد و از سوی دیگر مردم به مصرف روغن حیوانی عادت داشتند و تغییر ذائقهی آنها بسیار دشوار بود. مدیران گروه صنعتی بهشهر «مقداری روغن حیوانی را به آزمایشگاهی در سوئیس فرستادند تا ترکیبات آن شناخته شود. پس از این که اسانس مورد نظر به دست آمد ترکیب شیمیایی آن ساخته شد و در روغن نباتی به کار رفت.»
پیش از تأسیس شرکت بهشهر، افراد دیگری هم به این کار مشغول بودند اما طی 27 سال، لاجوردیها این صنعت را چنان گسترش دادند که ظرفیت تولید از بیست تن در روز به 250 تن در سال 1357 رسید.
گروه صنعتی بهشهر بزرگترین کارخانهی تولید روغن نباتی ایران را در اختیار داشت و روغن نباتی شاهپسند، بهار، نسترن، و روغن مایع لادن را تولید میکرد.
لاجوردیها بهسرعت دریافتند که مواد اولیهی کافی برای تولید روغن در کشور وجود ندارد. بنابراین، با همکاری تعدادی از تولیدکنندگان روغن، شرکت کشت دانههای روغنی را تأسیس کردند و با ترویج کشت انواع دانههای روغنی، سطح زیر کشتِ این دانههای روغنی «دهها برابر» افزایش یافت.
در سال 1343 روغن نباتی شاهپسند به کشورهای افغانستان، کویت، بحرین، قطر و دوبی صادر شد و سپس بهتدریج سایر محصولات گروه صنعتی بهشهر مانند پودر برف، صابونهای حمام و رختشویی گلنار، روغن نباتی بهار، و پودرهای سردا و کیمیا به سایر کشورها بهویژه کشورهای همجوار صادر میشد.
گزارشها نشان میدهد که پیش از انقلاب، محصولات گروه صنعتی بهشهر علاوه بر کشورهای همسایه به کشورهایی نظیر ژاپن، عربستان سعودی، انگلستان، دانمارک، هلند، سوئد و اتحاد جماهیر شوروی نیز صادر میشد.
صنایع بهشهر محصولات شرکت بهشهر در داخل و خارج از ایران، بهترتیب، توسط دو شرکت «بهپخش» و «بهکو» فروخته میشد.
لاجوردیها در سال 1335 «شرکت بستهبندی» را در گروه صنعتی بهشهر راهاندازی کردند که در صنایع سنتی ایران بیسابقه بود.در سال 1342، خانوادهی لاجوردی تصمیم به تولید مواد شوینده گرفت و شرکت پاکسان را راهاندازی کرد که محصولاتی همچون پودر لباسشویی، صابون گلنار و مایع ظرفشویی را تولید میکرد. پودر برف اولین پودر لباسشویی ایرانی است که علاوه بر بازار داخلی به کشورهای همسایه نیز صادر میشد.
خانوادهی لاجوردی در تهران، کاشان، بهشهر، کرمانشاه، قزوین، مشهد، گنبد کاووس، گرگان، نکا، اراک، خرمشهر، نوشهر و محمود آباد 80 شرکت و کارخانه تأسیس کردند که عمدتاً زیرمجموعهی گروه صنعتی بهشهر بودند. علاوه بر این، آنها 24 شرکت ساختمانی و چند شرکت بزرگ در صنایع نساجی نظیر تولید پارچه، پتو، قالی، نخ و...داشتند. در زمان انقلاب بیش از 15 هزار نفر در شرکتهای خانوادهی لاجوردی کار میکردند.
در کتاب پنجاه کنشگر اقتصادی ایران میخوانیم که «خاندان لاجوردی یکی از تواناترین و بزرگترین خانوادههای ایران در حوزهی نساجی، روغن نباتی، مواد شوینده، ساختمان و...در یک قرن اخیر در اقتصاد ایران است.»
مدیریت علمی لاجوردیها
خانوادهی لاجوردی ضمن استفاده از نیروهای آموزشدیدهی صنعت نفت، برنامهریزی گستردهای برای تربیت مدیران آینده داشت. آنها مدیران خود را برای آموزش به سازمان مدیریت صنعتی، مرکز مطالعات مدیریت ایران، همایشهای مدیریت در اروپا، دورههای مدیریت دانشگاه هاروارد و انجمن تحقیقات استنفورد اعزام میکردند.
لاجوردیها بخش مهمی از موفقیت خود را مدیون استفاده از مدیرانی هستند که شرکتهای آنها را گسترش دادند. در پی متنوع کردن سهامداران و سپردن کارها به مدیران، ماهیت سرمایهداری خانوادگی آنها بهتدریج تغییر کرد.
به غیر از مدیریت، آنها در زمینهی تبلیغات نیز برنامهی متفاوتی داشتند. در دورهی حبیب لاجوردی، واحد تبلیغات در شرکت بهشهر ایجاد شد و برای توسعهی کارها از تجربهی خارجیها استفاده میکردند.
محصولات گروه صنعتی بهشهر علاوه بر کشورهای همسایه به کشورهایی نظیر ژاپن، عربستان سعودی، انگلستان، دانمارک، هلند، سوئد و اتحاد جماهیر شوروی نیز صادر میشد.
در کتاب سرمایهداری خانوادگی لاجوردی چنین میخوانیم: «در بخش گرافیک تحت نظارت صادق بریرانی که کار طراحی در بستهبندی، پوستر و چاپ آگهی را انجام میداد، رئیس بازنشستهی طراحی شرکت رولان (Revlon) آمریکا به ایران دعوت شد و در مدت سه ماه اقامتش، به طراحان شرکت که با همکاری او انتخاب شده بودند آموزشهای لازم را ارائه داد. برای واحد فیلمسازی نیز از افرادی چون جعفر والی کارگردان تئاتر، احمدرضا احمدی شاعر و نویسنده و سیاوش کسرایی شاعر برای تهیهی فیلمهای تبلیغاتی دعوت میکرد.»
گروه خانوادگی لاجوردی پیش از تولید محصول، تحقیقات میدانی انجام میداد؛ برای مثال، «بازاریابهای مخمل کاشان تمام نواحی ایران را میگشتند تا بفهمند در هر منطقهی ایران، چه نوع پارچههایی با چه طراحی و رنگی جاذبه دارد تا به تولید آن بپردازند.»
بنیاد خیریهی لاجوردی
محمود لاجوردی در سال 1341 بنیاد خیریهی لاجوردی را بنا نهاد. او در ایام عید، خیاطی را به کاشان میفرستاد تا برای بچههای فقیر لباس بدوزد. ابتدا 700 نفر تحت پوشش بنیاد بودند اما این رقم در سال 1352 به 1200 نفر رسید. او همچنین عضو چند مؤسسهی خیریهی وابسته به حکومت بود.
او در برخی مؤسسات مشابه نیز فعال بود؛ برای مثال، رئیس شورای مدیران شیر و خورشید، عضو هیئت امنای صندوق عمران موقوفات کشور و رئیس حفاظت از آثار باستانی کاشان بود.
در کتاب سرمایهداری خانوادگی لاجوردی چنین میخوانیم: «سید محمود همهی مناسبتهای مربوط به افراد خانواده و دوستان را به یاد داشت و ارسال کارت تبریک عید نوروز، روز تولد، عروسی یا پیام تسلیت برای فرزندان و نوادگان و دوستان یکی از خصوصیات فردی او بود. سید محمود...علایق مذهبی داشت و این نگرشِ او با انجام تکالیف روزانهی دینی، رفتن به حج، سفرهای زیارتی به عراق، و کمک به مؤسسات مذهبی قابل مشاهده بود. وی حتی شبهای جمعه در خانهاش روضهخوانی برقرار میکرد و آخوند محله را به خانهاش میآورد.»
احمد لاجوردی میگوید: «بین خانواده موافقت شده بود که مبلغ پانزده درصد از سود سهام خانوادهی لاجوردی و لاجوردیان به بنیاد لاجوردی انتقال داده شود تا امکان اجرای برنامههای خیریه را داشته باشد.»
فعالیتهای خیریهی لاجوردی متنوع بود و گرچه مدرسهسازی در کانون فعالیتهایش قرار داشت اما از اعطای بورس تحصیلی به دانشجویان، ساخت خوابگاه دانشجویی و کمک به باشگاههای ورزشی نیز غافل نبود. فعالیت بنیاد لاجوردی «حتی بخشهای مذهبی جامعه مثل دادن ارز مورد نیاز برای خرید تشکیلات اتاق قلب بیمارستان آیتالله گلپایگانی قم (در حدود 94 هزار فرانک سوئیس)، کمک به مجلهی الفکر الاسلامی و ساخت مسجد را شامل میشد.»
از سوی این بنیاد خیریه، در یک مورد 22 میلیون ریال به کتابخانهی مؤسسهی مطالعات مدیریت ایران و 11 میلیون ریال برای احداث میدان آزادی (شهیاد سابق) اهدا شد.
انقلاب و پایان کار لاجوردیها در ایران
در نیمهی تیر 1358 قانون حفاظت و توسعهی صنایع به تصویب شورای انقلاب رسید و در نتیجه اموال و داراییهای 51 سرمایهدار به اتهام روابط غیرقانونی با رژیم و انباشت سرمایه و ثروت از راههای نامشروع در حالی مصادره شد که هیچ دادگاهی برای شنیدن حرفهای آنها تشکیل نشد. خانههای مسکونی و مستغلات افراد خانواده نیز بهتدریج اشغال و مصادره شد.
بعد از اعلام مصادرهی سهام و داراییهای صاحبان صنایع، خانوادهی لاجوردی تلاش کردند تا انقلابیون را قانع کنند که اموالشان نباید مصادره شود.
اکبر لاجوردیان همراه با گروهی از جمله حاج محمدتقی برخوردار، مهندس رستگار، بنکدارپور و دکتر موتمنی با مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، و دکتر یدالله سحابی، مشاور نخست وزیر، ملاقات کردند. به گفتهی اکبر لاجوردیان، پاسخ دکتر سحابی این بود: «حق با شماست. در انقلاب چوب تر و خشک با هم میسوزند.»
در همین زمان، اکبر لاجوردیان و سید محمود لاجوردی به رضا صدر، وزیر وقت بازرگانی، پیشنهاد دادند که «چون برای تأسیس و رشد صنایع مربوط به لاجوردیها، زحمات زیادی کشیده شده است 90 درصد از سهام به بنیاد لاجوردی منتقل شود و هر گونه که دولت صلاح بداند، هزینه شود و تنها ده درصد در اختیار مدیران و کارمندان گذارده شود. این پیشنهاد مورد تصویب شورای انقلاب قرار نگرفت.»
تلاش برای قانع کردن مقامات دولت انقلابی ادامه داشت. دیدار با ابوالحسن بنی صدر بینتیجه بود چون او صنایع ایران را مونتاژ میدانست. به همین دلیل، گروهی از صاحبان صنایع، محمد بهشتی را به اتاق بازرگانی دعوت کردند تا شاید بتوانند نظرش را جلب کنند اما او در سخنرانیاش آب پاکی را روی دست صنعتگران ریخت. اکبر لاجوردیان در کتاب 110 سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر میگوید که آیتالله بهشتی در آن جلسه «مثال ماهیگیر را زدند، که اگر شما شخصاً میروید ماهی میگیرید و میفروشید و آن را مال خودتان میدانید، درست است، ولی اگر شما کارتان توسعه پیدا کرد و کشتی بزرگی گرفتید و افراد بیشتری استخدام کردید، دیگر منفعتی که از زحمت دیگران حاصل میشود، مال خودتان نیست بلکه مال بیتالمال است و همه باید از آن استفاده کنند. در واقع، ایشان با این سخنان خطمشی و هدف انقلاب را در زمینهی تجارت و صنعت کشور بیان کردند.»
بعد از این تلاشهای بینتیجه، اکبر لاجوردیان و چند تن دیگر به دیدار آیتالله خمینی رفتند اما به گفتهی لاجوردیان، آقای خمینی به آنها گفت: «ما شما را گناهکار نمیدانیم. شما نگران نباشید. سر کارتان بروید و به کار خودتان ادامه بدهید. مطمئن باشید با شما کاری نداریم.»
اما انگار این حرفها ثمری نداشت و کسی نمیتوانست مانع از سیلی شود که با انقلاب به راه افتاده بود. بعد از مصادرهی شرکتهای خانوادگی لاجوری، اتهامات دادگاه انقلاب علیه اعضای خاندان لاجوردی در تیر 1363 و آبان 1369 از این قرار بود: «سرمایهدار وابسته به رژیم پهلوی، بهرهگیری از قدرت ساواک و اعتبارات بانکی، تلاش جهت تحکیم رژیم پهلوی، ارتباط با عبدالرضا پهلوی و هویدا و...»
در حکم دادگاه آمده است که «از نظر دادگاه بر اساس محتویات پرونده سوءاستفادهی شخصی آنان محرز نگردید.» اما شرکتهای خانوادهی لاجوردی به اتهام «عدم پرداخت وجوه شرعیه مشمول حکم حکومتی امام شدند و در نتیجه دو پنجم اموال لاجوردیان و اقاربش به عنوان خمس و بقیه به عنوان اموال غائب در اختیار ولی فقیه قرار گرفت تا به مصارف شرعیه برسد.»
موضوع مصوبهی شورای انقلاب، مصادرهی کارخانجات خاندان لاجوردی بود اما نهادهای انقلابی همهی اموال آنان، از زمین و مسکن و اموال شخصی و حتی نامههای خصوصی و عکسها، را مصادره کردند.
هرچند یکی از اتهامات آنها وابستگی به خانوادهی پهلوی بود اما احمد لاجوردیان هر گونه ارتباط با خانوادهی پهلوی در صنایع بهشهر و شرکتهای خانوادگی لاجوردیها را رد میکند. او در گفتگو با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد در پاسخ به این پرسش که آیا این درست است که خانوادهی پهلوی در تمام کارخانهها شریک بوده؟ میگوید: «نه. نه تنها صحیح نیست و حتی مثلاً در تمام شرکتهایی که من مسئولیت آنها را به عهده داشتم و وابسته بودند به گروه صنعتی بهشهر، حتی یک دانه سهم هیچ کدام از افراد خانوادهی پهلوی نداشتند و هیچ وزیری و هیچ کدام از افراد دولتی در این گروه، مگر اینکه سهامشان را در بورس خریده باشند.»
محمود لاجوردی، عضو ارشد گروه بهشهر، تا سال 1362 در ایران ماند و بر اثر بیماری به خارج از کشور رفت و دو سال بعد در آمریکا درگذشت.
اکبر لاجوردی پس از انقلاب در ایران ماند و برای بازگرداندن اموال و داراییها بهشدت تلاش کرد. او بعد از ترور برادرزادهاش احمد لاجوردی، و ممنوعالخروج شدن، در تابستان 1359 از طریق یک قاچاقچی به همراه داریوش همایون که یک سال و نیم در تهران مخفیانه زندگی میکرد، از طریق کردستان به ترکیه رفت.
او در کتاب 110 سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر دربارهی لحظهی خروج از خاک ایران مینویسد: «به نظرم آمد حالا در این نقطه یک قدمِ من روی خاک ایران قرار دارد و یک قدمِ دیگرم بر روی خاک ترکیه تکیه کرده است. دلم گرفت. چشمانم در آن سیاهیِ شب جایی را نمیدید. اما نگاه حسرتی به همان افقهای تاریک ایران، وجودم را دچار آشوب کرد. من حالا سرزمینی را پشت سر میگذاشتم که ذرات وجودم با آب و گل آن سرشته و پرورش پیدا کرده بود. پیکرهای درگذشتگانم، که پدرانم، مادرانم در زنجیرهی نسلهای طولانی، همه در خاک این سرزمین خفتهاند. دل کندن از آن همه خاطره و از تاریخ و یادگارهای خانوادهام بسیار دشوار بود. به این علت با حسرت به افقهای دور و تاریک ایران نگاه میکردم.»
منابع:
- موقعیت تجار و صاحبان صنایع ایران در عصر پهلوی/ سرمایهداری خانوادگی/ خاندان لاجوردی و لاجوردیان/ علی اصغر سعیدی، فریدون شیرین کام/ گام نو/ 1398
- سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران/ فریدون شیرین کام، ایمان فرجامنیا/ فرهنگ صبا/ 1393
- ۱۱۰ سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر/ اکبر لاجوردیان/ انتشارات لوح فکر/ 1399