تاریخ انتشار: 
1402/07/18

احسان یارشاطر، از «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» تا «ایرانیکا»

پرویز نیکنام

NYT

بعد از دریافت لیسانس حقوق قضایی، یک بار از دکتر علیاصغر حکمت، که پیش‌تر وزیر آموزش‌وپرورش و آن زمان وزیر دادگستری بود، خواستم که اگر ‌می‌تواند برای بازکردن یک محضر وکالت برای ثبت قانونی امور به من کمک کند. زمانی که دوران لیسانس را ‌می‌گذراندم، حکمت که استاد من بود مشغول تصحیح کتابی بود با عنوان مجالس النفایس، اثر امیرعلی شیرنوایی، که شرح‌حال شعرای دوران تیموریان است. از من خواست برای مقابله‌ی نسخه‌ها کمکش کنم، نسخه‌ی نهایی کار را ادیت و برای چاپ تنظیم کنم. من برای این کار جمعه‌ها به منزل او ‌می‌رفتم و به‌این‌ترتیب ما کمکم به هم نزدیک شدیم. حکمت همچنین رئیس کمیسیون ملی یونسکو و انجمن آثار ملی بود... به‌هرحال زمانی رسید که من فکر کردم اگر صاحب یک محضر باشم، ‌می‌توانم تأمین مالی زندگیام را تضمین کنم و به کارهای دیگری هم که دوست دارم برسم. حکمت صمیمانه وقت گذاشت و خیلی مفصل با من حرف زد. گفت که ‌می‌تواند این کار را بکند، ولی فکر ‌می‌کند که حیف است من که آن‌قدر در زمینه‌ی ادبیات مطالعه و تحقیق کرده بودم محضردار شوم و کار زیاد محضر باعث شود از مطالعه‌ی بیشتر ادبیات دور بمانم. من دیدم درست ‌می‌گوید و منصرف شدم.

 

احسان یارشاطر در گفت‌وگو با ماندانا زندیان خود را مدیون «دل‌سوزی و راهنمایی» علیاصغر حکمت ‌می‌داند و ‌می‌گوید:

انسان وقتی به گذشته فکر ‌می‌کند، نمی‌تواند نتیجه بگیرد اگر در هر مقطع زندگی جور دیگری رفتار ‌می‌کرد، ادامه‌ی زندگیاش چگونه پیش ‌می‌رفت. ولی حدس ‌می‌زنم اگر دفتر وکالت داشتم، ادامه‌ی تحصیلم برای دورانی به تأخیر ‌می‌افتاد و شاید مسیر زندگیام به‌کلی تغییر ‌می‌کرد. درحقیقت، همین‌که حکمت مرا از این کار منصرف کرد من توانستم برای تأسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب فکر و وقت بگذارم و تمام وقتم را در یک مسیر مشخص که همه‌ی اجزایش به هم مربوط‌اند صرف کنم. به‌این‌ترتیب، من هرگز از مدرک لیسانس حقوق قضاییام استفاده نکردم.

علیاصغر حکمت استادراهنمای یارشاطر در پایان‌نامه‌ی دکترای ادبیات فارسی (شعر فارسی در عهد شاهرخ) در دانشگاه تهران بود و به او کمک کرد تا، باوجود مخالفت برخی، به‌عنوان استادیار دانشگاه تهران استخدام شود. خودش ‌می‌گوید: «مخالف جدی من برای استادیارشدن فاضل تونی بود... ولی چون از حکمت حساب ‌می‌برد، حرفی نزد و من استادیار شدم.»

 

بنگاه ترجمه و نشر کتاب

احسان یارشاطر از مدت‌ها پیش به فکر ایجاد مؤسسه‌ای برای ترجمه‌ی آثار کلاسیک غربی بود. در این زمان او چند سالی بود که از دانشگاه تهران دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفته بود و استادیار همان دانشگاه بود. به نوشته‌ی عبدالحسین آذرنگ در کتاب شصت چهره از میان قاجاریان و معاصران: «[او] برای تأسیس این مؤسسه‌ی انتشاراتی از اقدام ترکیه در ترجمه و نشر مهمترین آثار کلاسیک غربی به ترکی استانبولی الهام گرفت.»

یارشاطر با گروهی از دوستانش، امیراسدالله علم، پرویز ناتل خانلری، رسول پرویزی و جهانگیر تفضلی، دیدارهای دورهای داشت و یک بار فکر تأسیس مؤسسه را در میان آن جمع با اسدالله علم، که در آن زمان رئیس املاک و مستغلات پهلوی بود، در میان گذاشت.

آذرنگ ‌می‌نویسد:

علم با شاه صحبت کرد. شاه این فکر را پسندید و سرمایه‌ی اولیه را برای آغاز کار در اختیار علم قرار داد. همچنین قرار شد علم با سِمت رئیس هیئت‌مدیره‌ی بنگاه ترجمه و نشر کتاب بر کارها مستقیماً نظارت کند و کس دیگری به‌اصطلاح آقابالاسر یارشاطر نباشد.

به‌این‌ترتیب، در سال ۱۳۳۳ بنگاه ترجمه و نشر کتاب راه افتاد و، به عقیده‌ی، عبدالحسین آذرنگ: «یارشاطر از همان ابتدا کوشید بنگاه کتاب‌هایی را منتشر کند که افزودن بر ارزش و اعتبارْ بازار فروش هم داشته باشد تا بنیه‌ی مالی ناشر حفظ و حتی بیشتر شود.»

یارشاطر می‌گوید: «بنگاه برای نخستین بار اصول تهذیب و ویراستاری را در ترجمه‌ها معمول کرد.»

ایرج افشار، ایران‌شناس نامور، در آن سال‌ها به‌عنوان قائم‌مقام مدیرعامل بنگاه ترجمه و نشر کتاب کار ‌می‌کرد و وقتی احسان یارشاطر برای تدریس به دانشگاه کلمبیا ‌می‌رفت، او مسئول بنگاه ترجمه و نشر کتاب بود.

ایرج افشار در کتاب تاریخ شفاهی نشر ایران ‌می‌گوید:

این بنگاه شاید یکی از اولین مؤسساتی بود که از حیث تنظیم، عبارتپردازی و مسائل دیگری که امروز به ویراستاری معروف شده است به کتاب رسیدگی ‌می‌کرد و مردان فاضلی مثل مرحوم محبوبی اردکانی، پروین گنابادی و نظایر این دانشمندان به‌صورت قراردادی یا گاهی موقت در آنجا به این کارها ‌می‌پرداختند.

به گفته‌ی ایرج افشار، در دهه‌ی ۱۳۴۰ بنگاه ترجمه و نشر کتاب و انتشارات فرانکلین دو مؤسسه بزرگ انتشاراتی بودند و:

تأکید مجموعه‌ی بنگاه ترجمه و نشر بر ایران‌شناسی، متون قدیم، آثار کلاسیک ادبیات اروپایی و ترجمه‌ی بعضی منابع مهم است. ترجمه‌ی این آثار ظاهراً بیشتر با نظر و استشاره‌ی سید حسن تقیزاده بوده است. این را از روی این اصل ‌می‌گویم که در نوشته‌های تقی‌زاده چندین جا دیدم که بعد از مجله‌ی کاوه، در نوشته‌های فرهنگیاش تأکید کرده است که باید به وسیله‌ی ترجمه و نشر متون اساسی اروپایی ذهن جامعه‌ی ایرانی را ازنظر فرهنگی وسعت داد و غنا بخشید. او در بنگاه رئیس هیئت‌مدیره بوده و نظر او در این سیاست انتشاراتی تأثیر داشته است.

تقی‌زاده در آن زمان رئیس مجلس سنا بود و به درخواست یارشاطر بر کارهای بنگاه نظارت ‌می‌کرد. «به‌این‌ترتیب، یارشاطر تدبیرهای لازم را برای استفاده‌ی مناسب و البته غیرشخصی از قدرت و درعین‌حال جلوگیری از اِعمال نفوذ در برنامه‌های بنگاه اندیشیده بود.»

اولین کتاب‌های بنگاه ترجمه و نشر کتاب ویلهلم تل (شیلر)، تریستان و ایزوت (ژوزف بُدیه) و پدران و پسران (تورگنیف) بودند که با نشان بزی بر روی صفحه چاپ شدند. نشان بنگاه ترجمه و نشر کتاب بزی بود با شاخ‌های مدور برگشته که از سفالینه‌های شوش باستانی الهام گرفته شده بود.

بنگاه ترجمه و نشر کتاب درست بیست سال تا انقلاب ۱۳۵۷ فعال بود و بیش از پانصد عنوان کتاب منتشر کرد. این بنگاه ضمن چاپ آثار ماندگار با قیمت‌های نسبتاً ارزان، با انتشار آثار کلاسیک جایگاهی خاص در تاریخ ترجمه در ایران دارد.

این بنگاه علاوه بر سه موضوع مجموعه‌ی متون فارسی، مجموعه‌ی ایران‌شناسی و مجموعه‌ی ترجمه‌ی آثار کلاسیک و ادبیات خارجی، کتاب‌هایی نیز با موضوع اطلاعات عمو‌می برای بالابردن دانش مخاطبان منتشر کرد.

 

روزگار یارشاطر

یارشاطر وقتی بنگاه ترجمه و نشر کتاب را بنیاد گذاشت، تنها ۳۴ سال داشت. او در سال ۱۲۹۹ در همدان در خانوادهای کاشانی‌تبار و بازرگان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش، همدان، و کرمانشاه گذراند و بعد از درگذشت پدرش، هاشم یارشاطر، و مادرش، روحانیه میثاقیه، با اصرار دایی‌اش، عبدالمیثاق میثاقیه، بنیان‌گذار بیمارستان میثاقیه، برای تحصیل به تهران آمد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان‌های تربیت، شرف و دانشسرای مقدماتی تهران گذراند. در دوره‌ی تحصیلات متوسطه علاقه‌ی او به ادبیات برانگیخته شد و در دانشسرای عالی دانشگاه تهران ادبیات فارسی خواند. در این دوره شاگرد استادانی چون ابراهیم پورداود، محمدتقی بهار، احمد بهمنیار، عباس اقبال آشتیانی، سید کاظم عصار، بدیع‌الزمان فروزانفر، فاضل تونی و امینه پاکروان بود. در سال ۱۳۲۰ لیسانس ادبیات فارسی گرفت و به‌عنوان دبیر در دبیرستان علمیه و دانشسرای مقدماتی مشغول کار شد.

هم‌زمان با تدریس ادبیات فارسی، در رشته‌ی حقوق قضایی درس خواند و در سال ۱۳۲۳ از دانشکده‌ی حقوق لیسانس گرفت.

بنگاه ترجمه و نشر کتاب درست بیست سال تا انقلاب ۱۳۵۷ فعال بود و بیش از پانصد عنوان کتاب منتشر کرد. این بنگاه ضمن چاپ آثار ماندگار با قیمت‌های نسبتاً ارزان، با انتشار آثار کلاسیک جایگاهی خاص در تاریخ ترجمه در ایران دارد.

هم‌زمان با کار، احسان یارشاطر دانشجوی دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۲۶، یعنی در ۲۷سالگی، دکترای ادبیات فارسی گرفت و با گذراندن پایان‌نامه‌اش با عنوان «شعر فارسی در عهد شاهرخ (نیمه‌ی اول قرن نهم) یا آغاز انحطاط در شعر فارسی» زیرنظر علیاصغر حکمت فارغ‌التحصیل شد.

یارشاطر ‌می‌گوید: «من رساله‌ی دکتریام را با علی‌اصغر حکمت گرفته بودم... حکمت به‌دلیل کاری که در آن زمان روی کتابی درباره‌ی شعر دوره‌ی تیموریان ‌می‌کردیم به من پیشنهاد داد کار رساله را هم با خودش پیش ببرم و من هم پذیرفتم.»

درست بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تهران، دانشیار زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران شد و تاریخ ادبیات فارسی درس ‌می‌داد. هم‌زمان با تحصیل در دوره‌ی دکترای ادبیات، در شورای فرهنگی بریتانیا زبان انگلیسی ‌می‌خواند و از این شورا بورسی برای ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی تعلیم‌وتربیت گرفت و به انگلستان رفت. در آنجا با والتر هِنینگ، استاد زبان‌های باستانی و از ایران‌شناسان برجسته، آشنا شد و برای همین هم تعلیم‌وتربیت را رها کرد و به آموختن زبان‌های باستانی در دوره‌ی کارشناسی ارشد مشغول شد. پنج سال در انگلستان مشغول تحصیل و تحقیق بود و در سال ۱۳۳۱ با دریافت مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه لندن به ایران برگشت. او در این مدت درس‌های دوره‌ی دکترا را نیز گذرانده و تحقیق درباره‌ی زبان تاتی را به‌عنوان پایاننامه انتخاب کرده بود و ‌می‌خواست مطالعات میدانی پایاننامه را در ایران درباره‌ی این زبان انجام دهد.

وقتی به ایران آمد، در دانشگاه تهران به سِمت دانشیار در کنار ابراهیم پورداود در رشته‌ی زبان‌های باستانی به تدریس مشغول شد. «در یکصدوبیست‌ونهمین جلسه‌ی شورای دانشکده‌ی ادبیات در اردیبهشت ۱۳۳۲ شمسی صلاحیت آقای دکتر احسانالله یارشاطر برای دانشیاری کرسی زبان اوستا و فارسی باستان به تصویب رسید.»

پنج سال بعد، وقتی استادش، ابراهیم پورداود، بازنشسته شد، کرسی فرهنگ ایران باستان در دانشگاه تهران به او سپرده شد. در همین زمان بنگاه ترجمه و نشر کتاب را در تهران تأسیس کرد.

او هم‌زمان با تدریس در دانشگاه، در زمینه‌ی لهجه‌های ایرانی، به‌خصوص زبان تاتی جنوبی، مطالعه و تحقیق ‌می‌کرد و در سال ۱۳۳۹ در لندن از پایان‌نامه‌اش، «لهجه‌ی تاتی جنوب قزوین»، با راهنمایی والتر هِنینگ دفاع کرد و از دانشگاه لندن دکترا گرفت. بعد از آن، یارشاطر مطالعاتش درباره‌ی مجموعهای از گویش‌های ایران، که خودش آن را «تاتی-طالشی» ‌می‌خواند، به‌طور مستمر ادامه داد و مطالعاتش با تشویق استادش، والتر هِنینگ، همراه بود. او به روستاها سفر ‌می‌کرد و درباره‌ی گویش‌ها و لهجه‌های ایرانی تحقیق و مطالعه ‌می‌کرد. در سال ۱۳۳۵ او معاون رئیس «انجمن شناخت لهجه‌های ایرانی» شد که برنامهای برای بررسی لهجه‌های ایران و افغانستان بود و یارشاطر مسئول گردآوری لهجه‌های ایرانی بود. در این برنامه‌ی مطالعاتی چند ایرانشناس خارجی نیز شرکت داشتند.

در سال ۱۳۳۶ با همکاری ایرج افشار و چند تن دیگر انجمن کتاب را بنیاد نهاد که یکی از نتایج فعالیت‌های آن انجمن کتابخانه‌های عمو‌می است که خدمات آن رایگان بود و به اعضا کتاب امانت ‌می‌داد. از دیگر فعالیت‌های انجمن انتشار مجله‌ی راهنمای کتاب بود که به نقد، بررسی، معرفی و اخبار کتاب در ایران اختصاص داشت و یارشاطر مدیرمسئول و سردبیر آن بود و در نبود او ایرج افشار مسئولیت آن را بر عهده داشت. به گفته‌ی یارشاطر، «این نخستین مجلهای در ایران بود که نقد کتاب را موضوع خاص خود قرار ‌می‌داد».

این انجمن، علاوه بر این، کتابخانه‌ی سیار داشت که وانتی پر از کتاب بود و به روستاها ‌می‌رفت و به روستاییان کتاب امانت ‌می‌داد. هدف از تأسیس انجمن کتاب این بود که «در ترویج کتب سودمند بکوشد و دوستداران کتاب را در انتخاب کتاب یاری کند و ازطریق انتقاد صریح و بیطرفانه در اصلاح کتب و پیشرفت کار نویسندگان قدم مؤثری بردارد».

در یک شماره از راهنمای کتاب یارشاطر در مطلبی با عنوان «دورنمای آینده» نوشت:

آنچه شوق زندگی را در درون ما زنده نگاه ‌می‌دارد امید به آینده است... اگر امید داریم که فردا ما نیز در جهان دانش سهمی داشته باشیم و از گروه غافلان نباشیم، باید امروز برای آینده طرحی دقیق و روشن فراهم کنیم و اکنون به آن بپردازیم... چنین طرحی که آینده‌ی علمی ایران را روشن کند و انسان را به فردای امیدبخشی خوش‌دل سازد هنوز وجود ندارد.

در سال ۱۳۳۷ اولین جلد از داستان‌های شاهنامه‌ی فردوسی به قلم یارشاطر منتشر شد. در همین زمان او به عنوان استاد میهمان برای تدریس زبان‌های هندواروپایی به دانشگاه کلمبیا در آمریکا رفت.

یارشاطر بعد از پایان مأموریت یک‌ساله‌ی خود در دانشگاه کلمبیا در گزارشی به رئیس دانشکده‌ی ادبیات نوشت:

موادی که تدریس آنها برحسب دعوت دانشگاه کلمبیا در سال تحصیلی گذشته به عهده‌ی این‌جانب گذاشته شده بود عبارت بود از: ۱- متون ادبی فارسی، ۲- تاریخ فرهنگ و تمدن ایران پس از اسلام و ۳- میراث ایران. همه‌ی این مواد متعلق به دوره‌های بعد از لیسانس بوده، از میان درس تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دوره‌های اسلامی بیش از سایر دروس دانشجو داشت... در نیویورک انجمنی از دانشجویان ایرانی و سایر دوستداران فرهنگ و تمدن ایران تشکیل شد. مظاهر فرهنگ و هنر و ادبیات و تمدن ایران موضوع بحث جلسات آن بود و روی‌هم‌رفته جلسات آن بیتوفیق نبود. در مدت اقامت خود در آمریکا این‌جانب کوشیدم تا در برآوردن انتظار دانشگاه کلمبیا و شناساندن فرهنگ و تمدن ایران و معرفی وجوه مطلوب کشور خود در حد مقدور کوتاهی نشود و نماینده‌ی نادرخوری از دانشگاه تهران نباشم، اما جز مدعی کوشش در این باب نیستم.

بعد از این دوره‌ی یک‌ساله، دانشگاه کلمبیا از او خواست تا اقامتش را یک سال دیگر تمدید کند و در آن دانشگاه ادبیات فارسی درس بدهد. بعد از دو سال تدریس، به ایران بازگشت، اما اقامتش در ایران چند ماهی بیشتر طول نکشید و دوباره به دعوت دانشگاه کلمبیا تصدی کرسی مستقل زبان و ادبیات فارسی را بر عهده گرفت و به تدریس ادبیات فارسی و تاریخ تمدن ایران و اسلام مشغول شد که به همت ‌‌هاکوب کِوُرکیان، از ارامنه‌ی «ثروتمند و ایران‌دوست» در آن دانشگاه، ایجاد شده بود.

به نوشته‌ی کتاب حکمت تمدنی، یارشاطر از سال ۱۳۴۰ که در نیویورک مستقر شد تا سال ۱۳۵۷، ارتباط نزدیکی با همکارانش در ایران داشت و از دور و نزدیک بر کارهای بنگاه ترجمه و نشر، انجمن کتاب و راهنمای کتاب نظارت ‌می‌کرد و به کارهای بزرگی چون انتشار دانشنامه‌ی ایران و اسلام نیز اقدام کرد، اما «کارایی و توانش به‌‌شکل روزافزونی در خدمت دانشگاه کلمبیا و گسترش دامنه‌ی ایرانشناسی در آمریکا قرار گرفت».

هم‌زمان مطالعات ایرانشناسی در دانشگاه کلمبیا بیشتر شد و یارشاطر با سِمت استاد ایرانشناسی به تدریس در آن دانشگاه پرداخت. در سال ۱۳۴۶ او مرکز مطالعات ایران‌شناسی را در دانشگاه کلمبیا تأسیس کرد که «به‌مرور به یکی از فعالترین مراکز ایران‌شناسی جهان تبدیل شد».

 با همکاری ایرج افشار و چند تن دیگر انجمن کتاب را بنیاد نهاد که یکی از نتایج فعالیت‌های آن انجمن کتابخانه‌های عمو‌می است که خدمات آن رایگان بود و به اعضا کتاب امانت ‌می‌داد.

این مرکز زیرنظر یارشاطر چند مجموعه کتاب منتشر کرد که در میان آنها «مجموعه‌ی میراث ایران» برجسته است که در آن آثار برگزیدهای از متون کهن فارسی و دیگر زبان‌های ایرانی به زبان انگلیسی و دیگر زبان‌ها ترجمه و منتشر شد. به نوشته‌ی کتاب حکمت تمدنی: «تاکنون ۳۶ اثر در ۳۸ مجلد به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی و ژاپنی در این مجموعه انتشار یافته است.»

«مجموعه‌ی متون فارسی» در چهارده جلد، «مجموعه‌ی پژوهش‌های ایران‌شناسی»، «مجموعه‌ی ادبیات معاصر ایران» در نه جلد، «مجموعه‌ی هنر ایران» و ترجمه‌ی انگلیسی تاریخ طبری ازجمله مهم‌ترین کتاب‌هایی است که ازسوی این مرکز منتشر شده است.

 

«دانشنامه‌ی ایران و اسلام»

یارشاطر باآنکه در دانشگاه کلمبیا کار ‌می‌کرد، اما مدام در حال سفر به ایران بود و کارهایش، ازجمله بنگاه ترجمه و نشر کتاب، را نیز مدیریت ‌می‌کرد. در سال ۱۳۴۸ او طرح خود برای اجرای دانشنامه‌ی ایران و اسلام را به بنیاد پهلوی پیشنهاد کرد که ازسوی این بنیاد پذیرفته شد. شش سال بعد اولین دفتر دانشنامه ــ که بخشی از آن ترجمه‌ی دانشنامه‌ی اسلام (Encyclopedia of Islam) و بخشی هم مقاله‌های تألیفی درباره‌ی ایران باستان و جنبه‌های مربوط به مذهب شیعه است ــ منتشر شد.

به عقیده‌ی عبدالحسین آذرنگ، دانشنامه‌نگار معاصر:

تمدن و فرهنگ ایرانی در دانشنامه‌ی اسلام در قیاس با آنچه برای مثال به سهم عرب‌ها و ترکان عثمانی و دستاوردهایشان در عصر اسلامی مربوط ‌می‌شد، جایگاه سزاوار خود را نداشت. این جایگاه با کار محققانه، پژوهش عالمان و کوشش در راه یافتن حقایق و واقعیت‌ها به دست ‌می‌آمد... اعاده‌ی حق فرهنگ و تمدن ایران به ایران و ایرانیان از برترین دستاوردهای یارشاطر در زمینه‌ی دانشنامهنگاری است.

یارشاطر از بهترین مترجمان آن زمان، مثل احمد آرام، برای ترجمه استفاده ‌می‌کرد و در مقالات تألیفی نیز از پژوهشگران طرازاول استفاده ‌می‌کرد. اولین دفتر دانشنامه‌ی ایران و اسلام در سال ۱۳۵۴ منتشر شد که در آن بیش از ۱۱۰ مقاله‌ی تألیفی در کنار مقالات ترجمه‌شده وجود داشت. تا پیش از انقلاب هشت دفتر دانشنامه در بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شده بود و بعد از انقلاب نیز دو دفتر دیگر که قبلاً آماده شده بود منتشر شد و پس از آن سازمان دانشنامه مصادره و انتشار دانشنامه‌ی ایران و اسلام متوقف شد.

 

دانشنامه‌ی «ایرانیکا»

یارشاطر بعد از سال‌ها کار در زمینه‌ی ایران‌شناسی به مشکلات و کمبودهای آن آشنا شده بود. خودش ‌می‌گوید:

یکی از مشکلات عمده در تحقیقات ایران‌شناسی وجودنداشتن مرجع جامع و مستند و درخور اعتمادی بود که حاوی همه‌ی اطلاعات لازم درباره‌ی وجوه مختلف تمدن و تاریخ و فرهنگ ایران باشد. این کمبود را من پیوسته مدنظر داشتم و درصدد چاره‌ی آن بودم. نشر دانشنامه‌ی ایران و اسلام گا‌می‌در این راه بود، ولی وافی به تمام مقصود نبود. سرانجام، در سال ۱۳۵۱ درصدد برآمدم که مقدمات تألیف و انتشار دایرة‌المعارف مفصل و دقیقی را برای رفع آن نقص فراهم نمایم.

در اوایل دهه‌ی ۱۳۵۰، هم‌زمان با فعالیت‌های فرهنگی و تدریس در دانشگاه کلمبیا، یارشاطر تصمیم گرفت دانشنامهای درباره‌ی ایران و اسلام به زبان انگلیسی منتشر کند. بودجه‌ای ۲میلیون‌دلاری ازسوی دولت ایران برای این کار در نظر گرفته شد و یارشاطر دفتر کوچکی در دانشگاه کلمبیا برای دانشنامه تهیه و کارش را شروع کرد.

وقتی دانشنامه‌ی ایرانیکا دچار مشکل مالی شد، یارشاطر اشیای قدیمی و تاریخی‌ای که در طول سال‌ها خریداری کرده بود به قیمت ۳میلیون دلار فروخت و آن را صرف ایرانیکا کرد.

در پنج سال اول، ضمن ایجاد مقدمات کار، اولین دفتر دانشنامه با حمایت مالی سازمان برنامه‌وبودجه و زیرنظر بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شد. با وقوع انقلاب، بودجه‌ی آن ازسوی سازمان برنامه‌وبودجه قطع شد و مدتی کار دانشنامه به تأخیر افتاد، اما با تلاش یارشاطر مؤسسه‌ی بنیاد علوم انسانی آمریکا بخشی از هزینه‌ی آن را قبول کرد و قرار شد بخش دیگر ازسوی ایرانیکا با کمک مالی افراد علاقه‌مند تأمین شود. بعد از آن در سال ۱۳۶۳ اولین مجلد آن منتشر شد.

در مقدمه‌ای که یارشاطر در اولین مجلد آن نوشت، که چون دانشنامه‌ی اسلام منتشرشده در هلند جایگاه فرهنگ و تمدن ایرانی را به‌درستی نشان نداده از مدت‌ها پیش درصدد بود تا این کاستی را با انتشار منبعی درخور جبران کند.

التون ل. دانیل در معرفی دانشنامه‌ی ایرانیکا ‌می‌نویسد:

ایرانیکا فقط به کاستی‌های مربوط به ایران پیش از اسلام توجه نکرده، بلکه کوشیده است نقص‌ها، خلأها و کمبودهای اطلاعات دانشنامهای مربوط به ایران پس از اسلام را هم جبران و تا جای ممکن لغزش‌ها، خطاها، بدفهمی‌ها و برداشت‌های نادرست را هم اصلاح کند. گستره‌ی ایران را هم در محدوده‌ی سیاسی کنونیاش در نظر نگرفته، بلکه «ایران فرهنگی» را وجهه‌ی نظر قرار داده که مرزهای آن را زبان فارسی و فرهنگ تمدن ایرانی طی تاریخ تعیین کرده است. ازاین‌رو، مناطق وسیعی در چهار جهت ایران کنونی، که هم‌اینک جزو خاک چندین کشور مستقل است، در دامنه‌ی بررسی‌های ایرانیکا قرار گرفته است.

عبدالحسین آذرنگ، دانشنامه‌نگار، ایرانیکا را اثری «سترگ» ‌می‌داند و ‌می‌گوید: «شاید کمتر کشوری را بتوان یافت که دانشنامهای مختص به خود با ویژگی‌های ایرانیکا داشته باشد.»

محمد توکلی طرقی، نویسنده‌ی کتاب حکمت تمدنی، بریتانیکا را «مرجعی جامع و بی‌همتا برای ایران‌شناسان و دانش‌پژوهان» توصیف می‌کند که «برای جویندگان همهگونه دانستی‌های معتبر و مستند درباره‌ی تاریخ و تمدن و فرهنگ و ادبیات تبدیل کرده است. این اعتبار همه‌گیر نتیجه‌ی دقت علمی و کوشش‌های دانشمندانه‌ی یارشاطر و همکاران ایرانشناس اوست».

یارشاطر می‌گوید:

دایره‌ی تحقیق این دانشنامه همه‌ی مللی را که به یکی از زبان‌‌های ایرانی سخن می‌گفتهاند یا می‌گویند و همچنین روابط این ملل را با جامعه‌های دیگر از کهن‌ترین زمان‌ها تا زمان حاضر را در بر می‌گیرد و بیش از ۷۸۰ نفر از دانشمندان کشورهای مختلف در تألیف آن شرکت داشته‌اند.

کار بر روی دانشنامه‌ی ایرانیکا همچنان ادامه دارد و بخشی از مقاله‌های آن در قالب کتاب‌هایی نظیر «ادبیات داستانی» و «پوشاک در ایران» در داخل ایران به فارسی نیز منتشر شده است.

یارشاطر ‌می‌گوید:

خدمت من در دانشنامه از آغاز رایگان بوده است. کتابخانهام که بیش از ۶هزار جلد کتاب و ۳هزار مقاله دارد از آغاز تأسیس ایرانیکا در اختیار آن قرار داشته است و... من و همسرم همه‌ی ماترک خود را نیز طبق وصیت به بنیاد دانشنامه‌ی ایرانیکا واگذار کرده‌ایم.

پیش‌تر، وقتی دانشنامه‌ی ایرانیکا دچار مشکل مالی شد، یارشاطر اشیای قدیمی و تاریخی‌ای که در طول سال‌ها خریداری کرده بود به قیمت ۳میلیون دلار فروخت و آن را صرف ایرانیکا کرد.

 

آثار یارشاطر

یارشاطر چندین کتاب تألیف کرد و ویراستاری آثار متعدد علمی و آکادمیک را بر عهده داشت. ازجمله کتاب‌های او ‌می‌توان به کتاب شعر فارسی در نیمه‌ی دوم قرن نهم که پایان‌نامه‌ی دکترای زبان و ادبیات فارسی وی بود، اشاره کرد.

یارشاطر ‌می‌گوید: «تاریخ طبری مهم‌ترین تاریخی است که در جهان اسلام تألیف شده و شامل مفصلترین اخبار و روایات درباره‌ی تاریخ ایران است. باوجود کمال اهمیتش، به‌علت تفصیل آن و مشکلاتی که در ترجمه دارد به هیچ‌یک از زبان‌های اروپایی ترجمه نشده بود.»

یارشاطر در سال ۱۹۷۱ به یونسکو پیشنهاد کرد که این کتاب را ترجمه کند و به‌دلیل مشکلاتی که وجود داشت «ناچار مستقلاً به فراهم‌کردن مقدمات ترجمه‌ی آن به انگلیسی پرداختم و هیئت‌تحریریه‌ای مرکب از چهار تن از مورخین برجسته برای نظارت در ترجمه و تحشیه‌ی آن به انگلیسی دعوت نمودم.»

ترجمه‌ی این اثر که با کمک مالی بنیاد علوم انسانی آمریکا انجام ‌می‌شود در ۴۰ جلد تدارک دیده شده که بنا بر نوشته‌ی کتاب حکمت تمدنی ۳۸ جلد آن منتشر شده است.

او در آمریکا همچنان بخشی از فعالیت‌های بنگاه ترجمه و نشر کتاب را در سال‌های بعد از انقلاب ادامه داد.

در سال ۱۹۸۶ توفیقی پیش آمد که مجموعه‌ی متون زبان فارسی که سابقاً ۴۸ مجلد آن در تهران توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب انتشار یافته بود احیا کنم و به ادامه‌ی آن بپردازم. نخستین اثر این سلسله‌ی نو چاپ انتقادی شاهنامه است که به همت دکتر جلال خالقی مطلق، استاد دانشگاه هامبورگ، انجام ‌می‌گیرد.

شاهنامهی دکتر جلال خالقی مطلق در هشت دفتر در سال‌های ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۶ زیرنظر یارشاطر در نیویورک منتشر شد و بعدها نیز به‌همراه سه دفتر از یادداشت‌‌ها و یک دفتر بیتیاب در دوازده جلد ازسوی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی بازنشر شد.

یارشاطر باآنکه عمده‌ی تخصصش در ایران باستان زبان‌های باستانی و شعر کلاسیک ایران بود، اما به شعر نو باور داشت و معتقد بود که ما در آستانه‌ی یک تحول اساسی در شعر قرار داریم. او حضور نیما و شاعرانی چون او را پاسخ‌گوی «طرز تفکر و عواطفی از نسل امروز» ‌می‌دانست. یارشاطر در خرداد ۱۳۴۰ در حضور جمعی از دانشورانی مثل ذبیح‌الله صفا، حسام دولت‌آبادی، نادر نادرپور، یدالله رؤیایی، دکتر لطفعلی صورتگر و... در انجمن کتاب گفت:

امشب بیشتر کسانی که اظهارنظر کردند در انتقاد و تعریض بر شعر نو سخن گفتند. بنده اجازه ‌می‌خواهم چند کلمهای در دفاع از آن بگویم. مشکل عمده در لذت‌بردن از آثار نو کوششی است که باید برای درک آن و الفت با آن به کار برد. غالب ما با اشعار استادان کهن الفت داریم. آهنگ شعر آنها، تعبیرات آنها و تصورات شاعرانه‌ی آنها آسان [است] و در ذهن ما ‌می‌نشیند و تارهای خاطر ما را ‌می‌نوازد. اما شاعری که تعبیرات نو ‌می‌آورد و الفاظ تازه اختیار ‌می‌کند از شیوه‌ی مأنوس ما دور ‌می‌شود و شعرش برای ما مثل راه نکوفته و ناشناختهای است که سِیرکردن در آن نیازمند دقت و هوشیاری و تحمل است و بارهای اول آسان نیست. بیشتر افراد از این کوشش روی ‌می‌گردانند و لذت معتاد و آسان را بر لذت مشکوکی که فقط پس از مدتی تلاش ممکن است حاصل شود ترجیح ‌می‌دهند.

نگاه تازه‌ی یارشاطر در همه‌ی عرصه‌ها به چشم ‌می‌خورد. او توجه ویژهای به هنر داشت و کتاب دوجلدی نقاشی نوین با این سؤال که آیا از نقاشی جدید ‌می‌توان لذت برد نشان ‌می‌دهد که تا چه اندازه به هنر جدید توجه دارد. این کتاب، که با نام مستعار «ا. ی. رهسپر» منتشر شد، حاوی تابلوهای نقاشان بزرگ و سبک‌های مهم نقاشی بود و شرح اینکه آیا «نقاشی‌های غریبی که در آثار نقاشان معاصر دیده ‌می‌شود معنی و مفهومی دارد؟ آیا نقاشی نوین دارای اساسی پایدار است و از جنبش هنری و فکری عمیقی حکایت ‌می‌کند؟ مبانی و اصول این جنبش چیست؟...»

محمد توکلی طرقی در کتاب حکمت تمدنی ‌می‌نویسد: اگرچه یارشاطر «پایبند عادت ماندن و با شیوه‌ی نو به ستیزه برخاستن» را رسم دیرینی دانست که «از طبیعت آسانپسند آدمی سرچشمه گرفته»، اما دریافت که برای «مرد زمان خود» بودن و همراهی و هم‌قدمی «با سیر معنوی عالم» و «شیوه‌های نوینی که در قرن ما جهانگیر شده»، انسان پژوهنده «ناچار باید با دیده‌ی باز و ذهن پذیرا در تحولات هنر معاصر بنگرد، از تعصب و خامی بپرهیزد و از تلاش و جست‌وجو نگریزد». این میزان و ملاک سنجش آثار هنری که از شناسایی «ضرورت درونی» انسان‌ها مایه گرفته بود، شیرازه‌ی نظری آثار مکتب و کوشش‌های انتشاراتی و دانشنامه‌ای یارشاطر را فراهم آورد.

یارشاطر ‌می‌گوید ۱۶ جلد کتاب، بعضی تألیف و بعضی تدوین یا تصحیح، ۱۲۱ مقاله و ۵۱ نقد کتاب نوشته است. او به تمامی جنبه‌های ایران حساس بود و تا روز ۱۰ شهریور ۱۳۹۷ که در آمریکا درگذشت دست از تحقیق و پژوهش درباره‌ی ایران برنداشت.

یارشاطر ازجمله نخستین استادان زبان و ادبیات فارسی بود که با تحصیل در خارج و تسلط بر زبان انگلیسی همانند پلی برای «انتقال و مبادله‌ی فرهنگی عمل کرد». او پژوهشگر و برنامهریز فرهنگی استثنایی‌ای بود که ضمن آشنایی با امتیازات فرهنگ ایرانی، از نقص‌ها و کاستی‌های پژوهشی مطالعات فرهنگی ایران نیز آگاه بود؛ برای همین هم برای آشناکردن جهان با «ارزش‌ها و امتیازهای ناشناخته، کم‌شناخته و بدشناخته‌ی فرهنگ و تمدن ایرانی پیش و پس از اسلام» بسیار کوشید و با یاری ایرانشناسان نامدار برنامه‌های متعددی را برای برطرف‌کردن خلأها و کمبودهای پژوهشی اجرا کرد و میراث ارزشمندی از خود بر جای گذاشت که همواره محل رجوع دانشپژوهان خواهد بود.

دکتر ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی، میگوید:

انسان از دیدن فهرست آثار یارشاطر شگفتزده می‌شود که چگونه تا این حد می‌توان به موضوعات تکرارنشدنی پرداخت؛ انسان چگونه ‌می‌تواند رساله‌اش را درباره‌ی شعر نیمه‌ی دوم قرن نهم بنویسد؛ شاگرد هنینگ باشد؛ در گستره‌ی لهجه‌ها و زبان‌های ایرانی حرف اول را بزند؛ درباره‌ی لهجه‌ی تاتی جنوب قزوین بنویسد؛ ترجمه‌ی فارسی الاشارات و تنبیهات و پنج رساله‌ی ابنسینا را بنویسد؛ داستان ایران باستان و شاهنامه را به نثر شیرین درآورد؛ راجع به مزدک آخرین اطلاعات را بدهد و آفرینش در دین مانی را بنگارد؛ بعد، از آستروفسکی، درامنویس مشهور روسیه، سخن بگوید؛ نقاشی نو را بشناسد و بشناساند؛ از امپرسیونیسم نو حرف بزند و هنر بالت جامبازیان را معرفی کند.

به گفته‌ی آموزگار، یارشاطر ازجمله آدم‌هایی بود که برای ترفیع و یا افزایش شماره‌ی امتیازات مقاله نمی‌نوشت. او به نسل فروزانفر‌ها، افشار‌ها و پورداودها تعلق داشت. وقتی قلم به دست می‌گرفت، حرفی برای گفتن داشت، پنجرهای ‌می‌گشود و مهم‌تر از آن اینکه عاشق بود. او عاشق ایران، زبان فارسی و ادبیات بود.


منابع:

محمد توکلی طرقی (۱۳۹۵) حکمت تمدنی: گزیده‌ی آثار استاد احسان یارشاطر. ویراستاران: محمد توکلی طرقی و همایون کاتوزیان، تورنتو: کتاب ایران‌نامگ.

عبدالحسین آذرنگ (۱۳۹۹) شصت چهره از میان قاجاریان و معاصران. تهران: کتاب بهار.

عبدالحسین آذرنگ و علی دهباشی (۱۳۹۳) تاریخ شفاهی نشر ایران. تهران: انتشارات ققنوس.

احسان یارشاطر (۱۳۹۷) «خاطراتی از علی‌اصغر حکمت»، بخارا، شماره‌ی ۱۲۸.

«سال‌شمار احسان یارشاطر»، نشریه‌ی ایران‌شناسی، بهار ۱۳۶۹، شماره‌ی ۵.