تاریخ انتشار: 
1403/04/27

عبدالحسین نوشین، پیشروِ تئاترِ ایران

پرویز نیکنام

«در سال ۱۳۲۹ عبدالحسین نوشین همراه ده نفر دیگر از سران حزب توده از زندان قصر گریخت و هر شب جایی می‌بایست نزد دوستی پنهان شود، تا از دستبرد دشمن در امان بماند. ضروری بود در خانه‌هایی پناه جوید که صاحبخانه مورد سوءظن چپگرایی قرار نگرفته باشد ... روزی او را به خانه‌ی صادق چوبک بردم. خانه‌اش در طبقه‌ی سوم ساختمانی بود. صبح روزی که می‌خواستم او را از طبقه‌ی سوم به پناهگاه دیگری برسانم در راه پله به پرویز ناتل خانلری برخوردم که با گریزپای سیاسی دوست و آشنا بود ... این دو نفر همدیگر را دیدند و بوسیدند و خوش و بش کردند. اگر این رخداد در جایی بازگو می‌شد، هر سه ما در خطر بودیم و دست‌کم چند سال زندان و حتی مرگ نصیب ما می‌شد. اگر کسی خانلری را با ما می‌دید و به شهربانی گزارش می‌داد ممکن بود که این برخورد برای خانلری هم سرنوشت‌ساز باشد. هر سه یقین داشتیم که دوست دیرین ما خانلری دم نخواهد زد و دم نزد.»

این روایت بزرگ علوی نویسنده‌ی صاحب‌نام از دوران فرار و مخفی شدن عبدالحسین نوشین است که به همراه خسرو روزبه، حسین جودت، نورالدین کیانوری، علی‌اکبر شاندرمنی، احمد قاسمی، صمد حکیمی، مرتضی یزدی و ... از زندان قصر فرار کرده بود.

پس از سوء قصد ناصر فخرآرایی به محمدرضا پهلوی در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران، نوشین که عضو کمیته‌ی مرکزی حزب توده بود به همراه عده‌ای از سران حزب توده دستگیر و زندانی شد. در سال ۱۳۲۸ دادگاه نظامی رهبران حزب توده را به ده تا پانزده سال و نوشین را به سه سال زندان محکوم کرد. وقتی سران حزب توده تصمیم گرفتند ۲۵ آذر ۱۳۲۹ از زندان فرار کنند از دوره‌ی محکومیت نوشین یک سال یا به قولی شش ماه باقی مانده بود. او پس از فرار ابتدا به صورت موقت در منزل چندتن از دوستانش مخفی بود ولی نزدیک یک سال و نیم نیز در منزل عزت‌الله انتظامی بازیگر مخفی شد تا آنکه سرانجام از مرز آستارا به شوروی رفت. او ابتدا در استالینگراد (دوشنبه) در تاجیکستان ساکن شد و سپس به مسکو نقل مکان کرد.

احساس طبری در کتاب از دیدارِخویشتن درباره‌ی فرار از زندان گفته است:

«در زندان بنا به نقشه‌ای که خسرو روزبه و عباسی طرح کرده بودند، قرار شد رهبران فراری داده شوند. نوشین که به پایان حبس خود مدتی کوتاه داشت، ترجیح می‌داد از زندان فرار نکند، بلکه به شکل قانونی مرخص شود و به‌تدریج از سیاست کناره گیرد و خود را وقف تئاتر سازد. ولی رفقای دیگر این را نوعی ضعف و سنگرگریزی نوشین دانستند و با آن جداً مخالفت کردند. این استدلال رفقای رهبری در زندان بی‌پایه نبود. نوشین از زمان دایر شدن تئاتر فرهنگ در فعالیت سیاسی بی‌رمق شده بود. با خلیل ملکی روابط دوستانه داشت ولی علی‌رغم اصرار و ابرام ملکی، در انشعاب به همراه او نرفت. به هر حال، رفقای ما می‌اندیشیدند که اگر نوشین را به حال خود رها کنند، او در سر دوراهی شهرت و انقلاب ممکن است به راه اول برود. این بدگمانی در مورد نوشین عملاً خود را بی‌پایه نشان داد ولی از روی سوء‌نیت به او نبود. نوشین تا آخر عمر در این تزلزل باقی مانده بود، هرگز راه سنگرگریزی و پیمان‌شکنی را نگزید. به سخن و پند دوستانش گوش فرا داد و با ۹ تن دیگر به یاری سازمان حزبی از زندان گریخت.»

 

دست روزگار

عبدالحسین نوشین در سال ۱۲۸۴ خورشیدی در مشهد متولد شد. شش ماهه بود که پدرش (سلطان الذاکرین) بر اثر ابتلا به بیماری وبا درگذشت و یک هفته بعد نیز مادرش را در اثر ابتلا به همین بیماری دست داد. سرپرستی برادر بزرگترش را مادربزرگش (مادر پدرش) بر عهده گرفت که در تربت جام زندگی می‌کرد و سرپرستی نوشین را خاله‌اش. پس از چند سال دایی او که مردی متمول بود، تربیتش را بر عهده گرفت. نوشین در سال ۱۲۹۸ گواهینامه‌ی ششم ابتدایی را از دبستان اشرف تهران گرفت و سپس همراه دایی‌اش به مشهد رفت و در سال ۱۳۰۱ به تهران برگشت و وارد مدرسه‌ی نظام شد ولی به بهانه‌ی نافرمانی از مدرسه‌ی نظام اخراج شد.

ماجرا از این قرار بود که در سال ۱۳۰۴ در جشن دبیرستان نظام، «در حالی که از همه لحاظ شایسته بود فقط به علت داشتن سالکی روی بینی، از اول به آخر صف منتقلش کردند و نوشین با وجود تهدیدات و مشکلات آن زمان، به رئیس دبیرستان گفت: در مدرسه‌ای که داشتن یک سالک می‌تواند باعث سلب تمام امتیازات شاگرد شود من نمی‌مانم.»

بعد از آن به دارالمعلمین رفت که دبیرانش فرانسوی بودند و در سال ۱۳۰۷ دیپلم گرفت. در کنکور فرستادن یکصد نفر به خارج شرکت کرد و پس از قبولی به فرانسه فرستاده شد تا تاریخ و جغرافیا بخواند. اما او پس از گذراندن یک سال پیش‌دانشگاهی در شهر تورنن در رشته‌ی هنرهای دراماتیک کنسرواتوار تولوز نام‌نویسی کرد. این تغییر رشته برایش گران تمام شد و اسمعیل مرآت سرپرست محصلین اعزامی به علت تغییر رشته، بورس او را قطع کرد. نوشین ناچار به تهران برگشت و با روی صحنه آوردن چند نمایشنامه در گراند هتل نزدیک به ۷۰۰ تومان درآمد به دست آورد و مجدداً به فرانسه رفت تا در رشته‌ی مورد علاقه‌اش‌ ادامه تحصیل دهد.

محمد تقی مینا بازیگر و کارگردان در یادنامه‌ی عبدالحسین نوشین می‌نویسد: «نوشین برای تأمین هزینه‌ی تحصیل خود، در تابستان سال ۱۳۰۹ به تهران آمد و نمایشنامه‌ی "زنِ وظیفه‌شناس" را که خودش نوشته بود در گراندهتل به روی صحنه برد. نوشین برای اجرای این نمایشنامه از بانو ]لُرِتا‌ هایراپتیان[ بازیگر معروف آن روزهای تئاتر تهران دعوت کرد که با او همکاری کند. بازی در این نمایشنامه مقدمه‌ی آشنایی این دو هنرمند شد که در سال ۱۳۱۲ به ازدواج منجر شد.

در آن زمان هنرپیشه‌های زن نمایشنامه‌ها فقط زنان ارمنی بودند که به علت مسیحی بودن اشکالی برایشان نداشت در حالی که زنان مسلمان یا به سبب حجب و حیا و یا از ترس تکفیر حاضر به این کار نبودند.

نوشین در سال ۱۳۱۱ به ایران برگشت و در سال ۱۳۱۲با لرتا‌ هایراپتیان ازدواج کرد. لرتا در تهران به دنیا آمده بود و پدرش‌ هامبارسون‌ هایراپتیان تاجر و از ارامنه‌ی قره باغ بود و مادرش ماری ترز تباری ایتالیایی داشت. او در مدرسه‌ی فرانسوی‌ها که بعدها ژاندارک نام گرفت، درس خوانده بود و دیپلمش را در مدرسه‌ی شوروی‌ها گرفت. زمانی که لرتا کار تئاتر را در ایران شروع کرد، زنان ایرانی اجازه‌ی ورود به صحنه را نداشتند و نقش زنان را مردان بازی می‌کردند و لرتا به همراه چند زن دیگر مانند ملوک حسینی راه را برای هنرنمایی زنان ایرانی در صحنه‌ی تئاتر هموار کرد.

در آن زمان هنرپیشه‌های زن نمایشنامه‌ها فقط زنان ارمنی بودند که به علت مسیحی بودن اشکالی برایشان نداشت در حالی که زنان مسلمان یا به سبب حجب و حیا و یا از ترس تکفیر حاضر به این کار نبودند. بعدها یعنی از سلطنت رضاشاه به تدریج پای بانوان مسلمان نیز به روی صحنه باز شد.

 

نوشین هنرپیشه

نوشین وقتی در فرانسه بود به حزب کمونیست فرانسه گرایش پیدا کرده بود و در بازگشت به ایران به گروه تقی ارانی نزدیک شده بود اما حضور او مخفی بود برای همین هم در فهرست ۵۳ نفر زندانی قرار نداشت و تا شهریور ۱۳۲۰ فعالیت سیاسی نداشت.

دکتر انور خامه‌ای از گروه معروف به ۵۳ نفر در کتاب چهار چهره، در باره‌ی نوشین می‌نویسد

«قامتی بلند و استوار همچون خدنگ، اندامی ورزیده و متناسب، پوستی گندم‌گون ولی تیره رنگ، صورتی کشیده و نگاهی سخت نافذ داشت. تنها نقصی که در چهره‌اش به چشم می‌خورد، انحراف شدید بینی‌اش به سمت راست بود. با وجود این، همین نقیصه بر مردانه بودن قیافه‌اش می‌افزود. ولی آنچه این حالت را، این مردانگی را به سر حد کمال می‌رساند صدای رسا، گیرا و خوش‌آهنگش بود. آرام، شمرده، پرطنین و همراه با ژست‌های متناسب دست و صورت سخن می‌گفت و شنونده را مجذوب گفتار خویش می‌کرد. نوشین یک ناطق و هنرپیشه‌ی تمام‌عیار بود.»

در آن زمان تئاترِ دولتی وجود نداشت و تئاتر فعالیتی مختصِ بخش خصوصی بود. هر چند «دولت ادارات متعددی برای سانسور نمایشنامه‌ها، دادن اجازه‌ی نمایش، و چاپ آگهی‌های تبلیغاتی برای آن دایر کرده بود، ولی گام مؤثری برای تربیت هنرپیشه و کارشناسان دیگر امور تئاتر برنداشت.»

تئاتر بیشتر جنبه‌ی تفریحی داشت و به گفته‌ی انور خامه‌ای «یک نمایش هرقدر بیشتر می‌توانست تماشاچیان را بخنداند، موفقیت بیشتر می‌داشت. در نتیجه هنرپیشگی تقریباً مترادف شده بود با مسخرگی و دلقک‌بازی ... مقلدی و تقلید جای هنرپیشگی را گرفته بود و هر هنرپیشه‌ای که بیشتر و بهتر می‌توانست تقلید در بیاورد خود را هنرمندتر می‌دانست و تماشاچیان نیز اکثر همین نظر را داشتند.»

هنرپیشگان فعال تئاتر آموزش ندیده بودند و خودانگیخته با استعدادهایی که داشتند، کار می‌کردند. بزرگ علوی می‌گوید: «در آن زمان مشتریان تئاتر نوشین بیشتر روشنفکران و طبقات مرفه بودند. مردم عادی اصولاً به تئاتر نمی‌رفتند. کسانی که به معضلات اجتماعی می‌اندیشدند در اقلیت بودند. این افراد چون در دوروبر خودشان، فساد، دروغگویی، تهمت و از این قبیل اعمال رذیلانه را می‌دیدند، از نمایشات انتقادی و اجتماعی استقبال می‌کردند.»

در این دوران نوشین همچون دیگر دوستانش، صادق هدایت و فضل‌الله صبحی، در اداره‌ی نگارش وزارت فرهنگ یا به گفته‌ی برخی در کمیسیون ارز کار می‌کرد و در مجله‌ی موسیقی به مدیریت سرهنگ غلامحسین مین‌باشیان مقاله می‌نوشت یا آثار نویسندگان غربی را ترجمه می‌کرد.

به گفته‌ی نصرت کریمی، او همزمان به «ترجمه و اقتباس نمایشنامه‌های متعددی پرداخت تا با همکاری همسرش به ایجاد تحولی بنیادین در تئاتر ایران و پایه‌گذاری تئاتر علمی دست زنند. ابتدا نمایشنامه‌ی "توپاز" اثر مارسل پاینول نویسنده‌ی فرانسوی را با نام "مردم" اقتباس کرد و با شرکت زنده‌یادان حسین خیرخواه، نصرت‌الله محتشم و عده‌ی دیگری از بازیگران آن زمان روی صحنه برد. این نمایشنامه در تئاتر نکویی (محل سینما همای سابق) اجرا گردید.»

بازگشت نوشین و آشنایی او با سرهنگ مین‌باشیان در مجله‌ی موسیقی موجب شد که با روی صحنه آوردن داستان‌های شاهنامه نخستین آزمایش از هنر کارگردانی خود را انجام دهد و موفقیت چشمگیری به دست آورد. همکاری با نشریه‌ی موسیقی، نوشین را با گروهی از برجسته‌ترین روشنفکران نواندیش نزدیک کرد. مجتبی مینوی، بزرگ علوی، صادق هدایت، پرویز ناتل خانلری و نیما یوشیج از دل همین جمع بیرون آمدند.

گروهی در حزب توده فرودسی را شاعری درباری و شاهنامه را اثری در مدح شاهان می‌دانستند. برای همین هم جلسه‌ای برای تغییر نام تئاتر فردوسی تشکیل شد و نوشین از انتخاب فردوسی به عنوان شاعری حماسه‌سرا دفاع کرد.

در سال ۱۳۱۳ قرار بود هزاره‌ی فردوسی با حضور ایران‌شناسان سراسر جهان در ایران برگزار شود. او با کمک ذکاءالملک فروغی و مجتبی مینوی سه تابلو از داستان‌های شاهنامه را به روی صحنه برد. اجرای داستان‌های «بیژن و منیژه»، «زال و رودابه» و «رستم و تهمینه» در حضور مقامات دولتی، خاورشناسان و استادان دانشگاه نشان داد که عبدالحسین نوشین تا چه اندازه در هنر تئاتر مهارت دارد. خودش نقش رستم و لرتا نقش تهمینه را بازی کردند. این سه نمایشنامه بسیار مورد توجه ایران‌شناسانِ حاضر در هزاره‌ی فرودسی قرار گرفت و یکی از برنامه‌های موفق آن بود.

این نمایش‌ها با موسیقی غلامحسین مین‌باشیان و ارکستر بلدیه تهران همراه بود و هفتاد هنرمند، نمایشی بزرگ را روی صحنه آورده بودند که تا آن تاریخ در تئاتر ایران بی‌سابقه بود.

با این نمایش نوشین، همسرش لرتا و حسین خیرخواه برای شرکت در فستیوال تئاتر مسکو دعوت شدند و به گفته‌ی نصرت کریمی «در فستیوال مسکو، نوشین با سبک و تکنیک کارگردانان بزرگی نظیر استانیسلاوسکی و دیگران آشنا می‌شود و از هنر هنرمندان شوروی بهره‌ها می‌گیرد، سپس به همراه همسرش و حسین خیرخواه به فرانسه می‌رود و چند ماهی تحقیق و بررسیِ خود در زمینه‌ی تئاتر را دنبال می‌کند.

نصرت کریمی می‌گوید: «در سال ۱۳۱۸ میرزا سید علی‌خان نصر با همکاری جمعی از هنرمندان تئاتر "هنرستان هنرپیشگی" را تأسیس کردند ولی نوشین پس از دو سال چون نحوه‌ی کار هنرستان را در راستای هدف خود که ایجاد تحول در تئاتر ایران بود نیافت، از آن کناره گرفت.»

با توسعه‌ی برق تئاتر نیز رونق بیشتری پیدا کرد با آنکه قبلاً امین‌الضرب تاجر معروف اولین نیروگاه برق را ساخته بود که شش ساعت در شب برق تولید می‌کرد، اما در دوره‌ی رضاشاه پهلوی نیاز به توسعه‌ی صنعت برق بیشتر احساس می‌شد. در سال ۱۳۱۲ به دستور رضا شاه یک نیروگاه از شرکت اشکودای چکسلواکی خریداری شد و در شمال شرقی دروازه دوشان تپه (میدان شهدای فعلی) نصب شد. با راه‌اندازی این نیروگاه در سال ۱۳۱۶ بخشی از شهر تهران برق‌دار شد و برق به رونق سینما و تئاتر کمک بزرگی کرد.

 

جنگ دوم جهانی و سقوط رضا شاه

بعد از شهریور ۱۳۲۰، ایران از سوی شوروی و بریتانیا اشغال شد، رضاشاه استعفا کرد و به جزیره‌ی موریس تبعید شد. در این زمان، فضای سیاسی از بن‌بست دوره‌ی رضاشاه فاصله گرفت و نوشین نیز به جمع کسانی پیوست که حزب توده را پایه‌ریزی کردند. حزب توده در مهر ۱۳۲۰ تأسیس شد و نوشین عضو کمیته‌ی مرکزی حزب شد.

انور خامه‌ای می‌گوید: نوشین پس از شهریور ۱۳۲۰ همراه با ایرج اسکندری و رضا روستا به تأسیس حزب توده همت گماشت و یکی از بنیادگذاران اصلی این حزب بود. در مهر ۱۳۲۰ در جلسه‌ی مؤسسان حزب به عضویت کمیته‌ی مرکزیِ آن برگزیده شد و تا پایان زندگی به‌طور مداوم عضو کمیته‌ی مرکزی و گاهی عضو هیئت اجرائیه‌ی آن بود.

همزمان با فعالیت‌های حزبی، نوشین گروهی از بازیگران با استعداد را جمع کرد و با روش و تکنیکی که در فرانسه آموخته بود سعی کرد آثاری را روی صحنه ببرد.

در سال‌های اول دهه‌ی بیست خورشیدی در حالی که کشور در اشغال متفقین بود، نوشین تصمیم گرفت تماشاخانه‌ای راه‌اندازی کند که مطابق استانداردهای جهانی تئاتر باشد. تئاتر فرهنگ به همت نوشین در سال ۱۳۲۳ با سرمایه‌ی سه تاجر فعال در بازار تهران (وثیقی، طایفی و جعفری) در خیابان لاله‌زار با ۵۰۰ صندلی برای تماشاگران تأسیس شد. تئاتر فرهنگ در خیابان لالهزار که آن زمان خیابان هنر کشور محسوب می‌شد، با نمایش «ولپن» اثر بنیامین جانسون افتتاح شد. سابقه‌ی نوشین باعث شد تا تئاتر فرهنگ خیلی زود مورد توجه قرار بگیرد. نمایشنامه‌های «توپاز» اثر مارسل پاینول، «دختر شکلات فروش» و «سه دزد» بر شهرت نوشین افزود و تماشاگران بسیاری را به سمت تئاتر کشاند.

البته در میانه‌ی سال ۱۳۲۴ نوشین از طرف حزب توده به عنوان مسئول کمیته‌ی ایالتی حزب توده‌ی ایران در خراسان به مشهد رفت اما بعد از مدتی به تهران بازگشت و کارش را در تئاتر پی گرفت.

در سال ۱۳۲۶ یعنی سه سال بعد از شروع به کار تئاتر فرهنگ، عبدالحسین نوشین با سرمایه‌ی علی وثیقی که یکی از سرمایه‌گذاران تئاتر فرهنگ بود و عبدالکریم عمویی، تئاتر فردوسی را در خیابان لاله‌زار کوچه جامعه باربد بنیاد نهاد. تئاتر فردوسی یک تفاوت اساسی با دیگر سالن‌ها داشت و آن «سن گردان» آن بود. این اتفاق در دهه‌ی بیست اهمیت زیادی داشت به‌خصوص که در حال حاضر نیز تنها تالار وحدت از چنین امکانی برخوردار است.

وقتی نوشین وارد عرصه‌ی تئاتر در ایران شد، در صحنه‌ی تئاتر خبری از دکور و لباس نبود و نمایش با یک پیش پرده‌خوانی شروع می‌شد. او دکور را وارد تئاتر کرد و ترتیبی داد که هر بازیگر بر اساس نقشی که داشت، لباس بپوشد و پس از یکی دو ماه تمرین روی صحنه حاضر شود

اما نام فردوسی بر تماشاخانه‌ای صدای برخی سران حزب توده را درآورد. گروهی در حزب توده فرودسی را شاعری درباری و شاهنامه را اثری در مدح شاهان می‌دانستند. برای همین هم جلسهای برای تغییر نام تئاتر فردوسی تشکیل شد و نوشین از انتخاب فردوسی به عنوان شاعری حماسهسرا دفاع کرد. در آن جلسه وقتی یکی از حاضران نوشین را به داشتن افکار «ضد انقلابی و استثماری» متهم کرد، نوشین در پاسخ گفت: «اگر روزی در انگلستان کمونیست‌ها حکومت را در دست بگیرند قطعاً نام اولین تئاتر خود را شکسپیر می‌گذارند.» اما رفیق توده‌ای در پاسخ نوشین می‌گوید: «به این دلیل که روزی در انگلستان کسانی مرتکب اشتباه خواهند شد ما نباید امروز به آن صحه بگذاریم.»

نوشین به اعتراض جلسه را ترک کرد و تابلویی با نام «تئاتر فردوسی» را بر سر در تئاتر نیمه‌کاره نصب کرد.

دکتر انور خامه‌ای که از شهریور ۱۳۲۰ از دوستان و معاشران نزدیک نوشین بود، می‌گوید:

«نوشین با آنکه از بنیادگذاران و رهبران این حزب بود همیشه از روش رهبری آن انتقاد می‌کرد و با اصلاح‌طلبان حزب همگامی می‌نمود. تا هنگام انشعاب همچنان در صف انتقادکنندگان و اصلاح‌طلبان باقی ماند و هیچ‌گاه به صف رهبران محافظه‌کار و فرصت‌طلب حزب نپیوست. اما هیچ‌وقت هم قاطعیت و برّندگی لازم را در مبارزه با این رهبران و به طور کلی با روش نادرست رهبری حزب از خود نشان نداد. برخلاف طرز رفتارش در کارگردانی، در سیاست ضعیف، سست و متزلزل بود و قدرت مقاومت کافی نداشت. با آنکه حقیقت را تشخیص می‌داد، در موارد حساس جرئت اظهار آن را نداشت. همیشه طوری رفتار می‌کرد که نه سیخ بسوزد نه کباب.»

نوشین روابط نزدیکی با خلیل ملکی داشت اما به گفته‌ی انور خامه‌ای، ملکی همیشه از قاطع نبودن نوشین شکوه می‌کرد و می‌گفت: «نوشین هیچ وقت حاضر نیست اعضای فاسد یا منحرف هیئت اجراییه را محکوم کند همیشه تقصیر را به گردن من می‌اندازد یا به گردن خودش، یا می‌گوید تو تندروی کردی یا می‌گوید خودش اشتباه کرده است».

خلیل ملکی بعد از جدایی انور خامه‌ای و خودش از حزب توده از نوشین نیز خواست که به آنها بپیوندد اما نوشین در حزب توده ماند. وقتی رهبری حزب توده انشعاب را تقبیح و محکوم کرد که امضای نوشین نیز پای آن بود، ملکی نامه‌ای به نوشین نوشت که «تنفر من از دیدن شما به این جهت است که در مقابل این روش بی‌شرفانه و ناجوانمردانه، سکوت اختیار نموده‌اید ــ شما که جرئت تقبیح علنی من و خامه‌ای و جواهری و غیره را داشتید، ولی جرئت تقبیح این روش را که خودتان نزدیک‌تر از من به قبح آن هستید، ندارید، اگر من فعلاً نمی‌توانم این افتخار را داشته باشم که بازی هنرمندانه‌ی شما را در روی صحنه‌ی تئاتر ببینم، دارای این افتخار هستم که بازی هنرمندانه‌ی شما را در صحنه‌ی سیاست تماشا نمایم.»

 

نوآوری‌های نوشین در تئاتر

وقتی نوشین وارد عرصه‌ی تئاتر در ایران شد، در صحنه‌ی تئاتر خبری از دکور و لباس نبود و نمایش با یک پیش پردهخوانی شروع می‌شد. او دکور را وارد تئاتر کرد و ترتیبی داد که هر بازیگر بر اساس نقشی که داشت، لباس بپوشد و پس از یکی دو ماه تمرین روی صحنه حاضر شود؛ چیزی که پیش از آن اصلاً اهمیتی نداشت. بازیگران کمتر دیالوگ‌هایشان را از بر می‌کردند. تا پیش از شروع به کار تئاتر فرهنگ، رسم بر این بود که از «سوفلور» استفاده می‌شد که وظیفه‌اش این بود که در زیر دریچه‌ای در ابعاد یک متر در یک متر در جلوی صحنه می‌نشست و وقتی بازیگری دیالوگش را فراموش می‌کرد او متن را برایش می‌خواند تا بازیگر تکرار کند. نوشین در تئاتر فرهنگ و فردوسی نظم ویژه‌ای برپا کرد و بازیگران پس از چندین روز روخوانی متن، باید آن را از بر می‌کردند.

در دوره‌ی نوشین نثر فارسی با گسترش روزنامه‌نویسی و ترجمه‌ی متون خارجی و پاگیری داستان‌نویسی به زبان محاوره نزدیک شده بود و نویسندگان از زبان محاوره در نوشته‌هایشان استفاده می‌کردند. نوشین هم در استفاده از کلمات و جملات تصنعی پرهیز داشت و بازیگران را تشویق می‌کرد از گویش قشری از جامعه که نقش آن را ایفا می‌کنند، استفاده کنند.

دَرِ سالن تئاتر فرهنگ، فردوسی و بعدها سعدی سر وقت اعلام شده بسته می‌شد و به هیچ کس حتی از مقامات مملکتی اجازه‌ی حضور ورود داده نمی‌شد. به گفته شباویز «اگر چنین اتفاقی می‌افتاد، هنرپیشه‌ها به دستور نوشین باید بلافاصله صحنه را ترک می‌کردند.»

او حتی فراتر از بازیگران، تماشاگران را نیز واداشت تا ناخودآگاه در میانه‌ی تئاتر سکوت کند حتی وقتی در حین نمایش به وجد می‌آمدند.

او با پیش‌پرده‌خوانی که سابقه‌ی طولانی در ایران داشت، میانه نداشت و معتقد بود تئاتر باید بر اساس استانداردهای بین‌المللی در کشور پا بگیرد. وقتی از سوی نورالدین کیانوری به او پیشنهاد شد که پیشپرده‌های سیاسی را در بین پرده‌های نمایش اجرا کند او با عصبانیت گفت: پیشپرده محیط ادبی هنری تئاتر را تا سطح کاباره تنزل می‌دهد و من به هیچوجه حاضر نیستم تئاتر را که می‌خواهم تا سطح دانشگاه در جامعه آبرومند کنم، تا این درجه به ابتذال بکشانم.

نوشین معتقد بود که بازیگران تئاتر باید علاوه بر هنر تئاتر با ادبیات فارسی چه نظم و چه نثر آشنا باشند و برای همین هم در سال ۱۳۲۶ برای شاگردان و هنرجویانش در تئاتر فردوسی کلاس ادبیات فارسی گذاشت و از دوستش دکتر پرویز ناتل خانلری ادیب معروف خواست که به آنها ادبیات فارسی بیاموزد. به‌جز این برای بازیگران کلاس موسیقی ترتیب داد تا بازیگران با تمام زمینه‌های هنری آشنا شوند.

با این حال، نوشین در نمایش‌هایی که در سالن کلوپ حزب توده اجرا می‌کرد، از پیش‌پرده‌های سیاسی و انقلابی استفاده می‌کرد اما در تئاتر فرهنگ و فردوسی از این کار خودداری می‌کرد. نصرت کریمی در یادنامه‌ی عبدالحسین نوشین خاطره‌ای نقل کرده که وقتی من پیش‌پرده‌ی «رفتگر» ساخته‌ی پرویز خطیبی را اجرا می‌کردم، شاهد بودم یک شب قبل از اجرا، نوشین پشت صحنه آمد و به من گفت: «وقتی در پایان پیش‌پرده، تماشاچیان کف زدند، به‌جای این که چند بند از پیش‌پرده را تکرار کنی، جملاتی با این مضمون بگو: بسیار متشکرم، خواهش دارم اگر در بین شما کسی هست که با شهردار آشنایی دارد، از ایشان تقاضا کند که محل کارم را از جنوب شهر به شمال شهر منتقل کند. در خاکروبه‌های شمال شهر، نان بیات، میوه‌های لک‌دار، گاه غذای مانده گیر می‌آید، با جدا کردن آن‌ها از زباله‌ها، اقلاً می‌توانم شب دستِ خالی به خانه نروم، اما مردم جنوب شهر هیچ چیز دندان‌گیری در زباله‌هاشان پیدا نمی‌شود. این مردم پنداری زباله‌هایشان را هم می‌خورند.»

 

آموزش ادبیات فارسی به بازیگران

نوشین معتقد بود که بازیگران تئاتر باید علاوه بر هنر تئاتر با ادبیات فارسی چه نظم و چه نثر آشنا باشند و برای همین هم در سال ۱۳۲۶ برای شاگردان و هنرجویانش در تئاتر فردوسی کلاس ادبیات فارسی گذاشت و از دوستش دکتر پرویز ناتل خانلری ادیب معروف خواست که به آنها ادبیات فارسی بیاموزد. بهجز این برای بازیگران کلاس موسیقی ترتیب داد تا بازیگران با تمام زمینه‌های هنری آشنا شوند.

اکثر آثاری که نوشین به روی صحنه برد، جملگی از آثار مشهور جهان در تئاتر بود به‌جز سه‌گانه‌ی شاهنامه که در هزاره‌ی فردوسی اجرا کرد. با اصرار دوستان روشنفکرش نمایشنامه‌ی «خروس سحر» را نوشت اما تمایلی به به‌روی‌صحنه‌بردن نمایشنامه‌های ایرانی نداشت و در پاسخ کسانی که از او در این باره سؤال می‌کردند، می‌گفت: «ادبیات زمان ما که در غزل‌سرایی، فلسفه، اخلاق، سیاست، نقاشی طبیعت، حماسه، مدح، ذم، هجو و هزل شاهکارهای جاودانی از خود به یادگار گذاشته است، متأسفانه از آثار درامی به سبک مغرب‌زمین و یونان قدیم خالی است ... آثار دراماتیک که بتواند ما را به زبان و تکنیک تئاتر و درام‌نویسی (دراماتورژی) کلاسیک و مدرن آشنا سازد، وجود ندارد. همچنین قطعاتی که از لحاظ بیان خاص تئاتر مناسب باشد بسیار کمیاب است.»

نوشین امیدوار بود که ادیبان ایرانی آثاری خلق کنند که بتوان «رشته‌ی تئاتر یا هنر ملی» خود را ایجاد کنیم. او تأکید می‌کند که در جمع دوستان شاعر و نویسنده همواره موضوعی را تکرار کرده و آن اینکه «تنها در راه گذشتگان رفتن و از تابش خورشید نبوغ آنها خود را گرم ساختن و از ته خرمن آنها دانه‌چینی کردن کارِ هنرمند نیست. وظیفه‌ی هنرمندان این است که رهروانِ راهِ ناهموار فرهنگ آینده‌ی بشری باشند، نه اینکه در شاهراه صامت و کوبیده‌ی دیگران لنگ‌لنگان قدم بردارند و تفاخر کنند که چه خوب و زیبا می‌خرامند. گذشتگان را دورادور مشایعت کردن و آن را به خطا استقبال نامیدن هنر نیست، به استقبال آینده شتافتن، هنر است.»

 

تئاتر و دعوای حزبی

نمایش‌های مستنطق، ولپن و مردم (توپاز) در تئاتر فردوسی موفقیت بیش از انتظاری به همراه داشت و به گفته‌ی منوچهر کی‌مرام از شاگردان نوشین «گرچه در هیچ کدام از این نمایشنامه‌ها نقش انقلابی طبقه‌ی کارگر جایی نداشت و رفقای سختگیر را راضی نمی‌کرد اما استقبال مردم چنان زیاد بود و تشویق و تأیید هنری اجراها به اندازه‌ای بالا گرفته بود که ناراضی‌های درون حزب فرصت و جرئت حمله پیدا نمی‌کردند.»

اما وقتی نوشین نمایشنامه‌ی «سرگذشت» را روی صحنه آورد که در آن خودش نقش مرد عاشق‌پیشه‌ای مرفه را بازی می‌کرد که در یک حادثه‌ کور می‌شود، وضع تغییر می‌کند. در این نمایش مرد عاشق برای اینکه زن مورد علاقه‌اش به او ترحم نکند، زن را ترک می‌کند و اجازه‌ی دیدار به او نمی‌دهد. این نمایشنامه با استقبال رو‌به‌رو می‌شود اما به گفته‌ی کی‌مرام «ناگهان یک حرکت اعتراضی شدید در داخل حزب ]توده[ بر ضد نوشین به راه انداخت. رفقا نمایش را به جرم‌های فورمالیستی ... قائل شدن صفات ناب انسانی برای شخصیت‌های خرده بورژوازی فاسد، نمونه‌ی هنر پوچ و فریبنده و بدون تعهد و بسیاری خصوصیات ضد انقلابی دیگر مورد حمله قرار دادند. بعضی نیز با جسارت بیشتری به شخص نوشین به عنوان یک کمونیست مسئله‌دار حمله کردند.»

همزمان، اختلافات مالی در داخل گروه تئاتر نیز بالا گرفت که معتقد بودند نوشین که مدیریت هنری تئاتر فردوسی را بر عهده داشت، سهم بیشتری از درآمدها را خودش برمی‌دارد. این در حالی بود که نوشین قراردادی با شرکای صاحب کار بسته بود که درصد قابل ملاحظه‌ای از فروش گیشه متعلق به گروه باشد و پس از پرداخت حقوق ماهیانه‌ی هنرپیشگان آنچه باقی ماند سهم نوشین باشد که مسئولیت بخش هنری، بازی و ترجمه و اداره و سرپرستی گروه هنری را بر عهده داشت. با این قرارداد اگر تئاتر با عدم استقبال رو‌به‌رو می‌شد افراد گروه دستمزد خود را می‌گرفتند ولی درآمد نوشین ثابت نبود. در این شرایط چون دستمزدهای گروه خیلی بیشتر از تئاترهای دیگر تهران بود همگی قرارداد خود را با رضایت امضا کرده بودند ولی وقتی استقبال از برنامه‌ها بالا رفت افراد گروه برای افزایش حقوق دست به دامن کارفرمایان شدند. در این زمان کارفرمایان موضوع قرارداد خود را در اختیار گروه قرار دادند که به عقیده‌ی آنها نوشین «در مشارکت با کارفرما، هنرپیشگان را استثمار» کرده است.

با بالا گرفتن اختلافات از آن رو که حزب توده انعکاس خارجی این دعوا را که تعدادی از اعضای آن درگیر بودند، نامطلوب می‌دانست، واسطه شد تا موضوع را حل کند. در جلسه‌ی رسیدگی نورالدین کیانوری و احسان طبری حضور داشتند و طبری در شروع جلسه گفت که «واویلا! اگر ما توده‌ای‌ها نتوانیم اختلاف‌هایمان را به خصوص اگر مالی باشد، بین خودمان حل کنیم.»

نوشین در دفاع از خود گفت که «حقوقی که من برای هنرپیشه‌ها پیشنهاد می‌کردم به طور متوسط دو برابر حقوقی بود که به آنها یا نظایرشان در سایر تئاترها می‌پرداختند. صاحبان تئاتر حاضر به قبول آن نبودند و اعتقاد داشتند، فروش بلیت تئاتر در حدی که این قبیل دستمزدها را تأمین کند، نخواهد بود. من برای قبولاندن حقوق‌ها به کارفرما، در واقع حقوق خودم را تضمین قرار دادم و پیشنهاد کارفرما را پذیرفتم که درصدی از فروش، حقوق من و کلیه هنرپیشه‌ها باشد. این فرمول را پذیرفتم تا صاحب تئاتر حقوق‌های مناسبی را که با رضایت هنرپیشه‌ها پیشنهاد می‌کردم، بدون چون و چرا بپذیرد.»

این جلسه به رغم ادامه‌ی اعتراضات این طور تمام شد که همگی بعد از آخرین نمایشِ فصل با هم کار کنند و در تعطیلات تابستانی تصمیم بگیرند که در فصل بعد با هم همکاری بکنند یا نه.

در تابستان ۱۳۲۷ عبدالکریم عمویی سهم خود را در تئاتر فردوسی به شریکش وثیقی فروخت و قرار شد در خیابان شاه‌آباد یک سالن جدید بسازد و هنرپیشه‌های جدا شده از نوشین در تئاتر سعدی برنامه اجرا کنند. نوشین و همسرش لرتا در تئاتر فردوسی ماندگار شدند و نوشین کلاس تئاتر تشکیل داد تا استعدادهای تازه برای نمایشنامه‌هایش پیدا کند.

در سال ۱۳۲۷ نوشین در تئاتر فرودسی نمایشنامه‌ی «پرنده‌ی آبی» اثر موریس مترلینگ را ترجمه و کارگردانی کرد، و تحسین همگان را بر انگیخت. بعد از آن نیز مشغول اجرای نمایش «چراغ گاز» بود که دستگیر شد.

وقتی نوشین به زندان افتاد صادق هدایت نویسنده‌ی سرشناس و دوست نزدیک نوشین با آنکه گرایش حزبی نداشت سعی کرد از طریق شوهر خواهرش، سپهبد رزمآرا که رئیس ستاد ارتش بود زمینه‌ی تبرئه و آزادی نوشین را فراهم کند اما موفق نشد. هدایت در نامه‌ای در تیر ماه ۱۳۲۷ نوشت «خیلی متأسفم که به وضع تحمل‌ناپذیر و احمقانه‌ای دچار شده‌اید. راستش من از این جریان درست سر در نمی‌آورم. خیلی مضحک و عجیب است که اشخاصی را در کشوری که کوس آزادی و دموکراسی می‌زند به جرم داشتن افکار شخصی برخلاف قانون و انسانیت بی‌خود و بی‌جهت شکنجه بدهند.»

 

هدایت تئاتر سعدی از زندان

وقتی نوشین به زندان افتاد تئاتر سعدی در خیابان شاه‌آباد بین بهارستان و مخبرالدوله با همکاری لرتا و همکاران دیگر نوشین به راه افتاد و نوشین از راه دور فعالیت‌های این تئاتر را از زندان و مخفیگاه خود بعد از فرار بر عهده داشت. همسرش لرتا هر هفته به زندان می‌رفت و او را در جریان کار قرار می‌داد. به این ترتیب او به طور غیرمستقیم بر روند فعالیت تئاتر سعدی و نمایشنامه‌ها نظارت داشت. در این دوره دستورات حزب توده حتی در غیاب نوشین ادامه داشت به طوری که به گفته‌ی نصرت کریمی «رهبری حزب در غیاب نوشین مجدداً ساز گذشته را کوک کرد ... یا نمایشنامه‌های انقلابی یا حداقل اجرای پیش‌پرده‌های سیاسی.»

وقتی نوشین به زندان افتاد صادق هدایت نویسنده‌ی سرشناس و دوست نزدیک نوشین با آنکه گرایش حزبی نداشت سعی کرد از طریق شوهر خواهرش، سپهبد رزم‌آرا که رئیس ستاد ارتش بود زمینه‌ی تبرئه و آزادی نوشین را فراهم کند اما موفق نشد.

اما مدیریت هنری تئاتر سعدی که پنج عضو داشت (حسین خیرخواه، حسن خاشع، محمدعلی جعفری، مهدی امینی و نصرت کریمی) با این کار مخالف بود. نصرت کریمی تعریف می‌کند که نورالدین کیانوری وقتی مخالفت آنها را در مقابل دستور حزب دید گفت «چنانچه دستور کمیته‌ی مرکزی را به اجرا نگذارید، کتباً توبیخ با درج در پرونده خواهید شد. این را گفت و با اوقات تلخ جلسه را ترک کرد. افراد کمیسیون چون نمی‌خواستند چراغ تئاتر سعدی که با خون دل روشن شده بود، خاموش شود توبیخ‌نامه را به اجرای دستور خشک و متعصبانه‌ی حزبی ترجیح دادند.»

کتاب هنر تئاتر یادگار دوران زندان و زندگی مخفیانه بعد از فرار با نام مستعار عبدالله فردوس است. این کتاب راهنمای هنرجویانی است که می‌خواهند تئاتر بازی کنند.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد فعالیت گروه تئاتری نوشین به گفته‌ی نصرت کریمی «به کلی متوقف شد و تئاتر سعدی نیز به دست مشتی اراذل و اوباش کوردل به آتش کشیده شد.»

 

سلوک شخصی و هنری

توران مهرزاد، بازیگر تئاتر و سینما، در یادنامه‌ی عبدالحسین نوشین می‌نویسد: «استاد نوشین که خود دارای اخلاق حسنه بود، ضمن تعلیم هنر بازیگری، انساندوستی، آدمیت، طرز سلوک با مردم، شریف زندگی کردن و مهار خصلت‌های خودخواهانه را نیز به شاگردانش می‌آموخت.»

به گفته‌ی مهرزاد «استاد با کمال تأسف وضع مالی خوبی نداشت. کت و شلوارش را که همیشه تمیز و اطو کرده بود پس از پنج سال می‌داد پشت و رو می‌کردند که نو جلوه کند. همیشه سر تمرین‌ها با لباس مرتب و تمیز حاضر می‌شد. نوشین برای شاگردانش فقط یک استاد هنر تئاتر و کارگردان نبود، او مرشدی بود که اخلاق، رفتار و شیوه زندگی افراد گروه را زیر نظر داشت و در تمام امور زندگی به شاگردانش رهنمود می‌داد. او هنرمندی روشنفکر و مدیری به معنای کامل کلمه بود.»

نوشین علاوه بر کارگردانی، به نوشتن و ترجمه هم می‌پرداخت. «پرنده‌ی آبی» اثر موریس مترلینگ، «در اعماق اجتماعی» اثر ماکسیم گورکی، «اتللو، هیاهوی بسیار برای هیچ» اثر ویلیام شکسپیر، «ولپن» اثر بن جانسون، «روسپی بزرگوار» اثر ژان پل سارتر، «بانو با سگ ملوس»، آب‌های بهاری را ترجمه کرد.

نوشین از جوانی به ادبیات فارسی عشق می‌ورزید و سه‌گانه‌ی معروف او در جشنواره‌ی هزاره‌ی فرودسی برگرفته از شاهنامه‌ی فردوسی بود. این نگاه در سه تماشاخانه‌ای که بنیاد گذاشت هم دیده می‌شود، فرهنگ، فردوسی و سعدی. نام پسرش را هم کاوه گذاشت که حاکی از عشق او به ابیات فارسی بود.

 

از زندان کوچک به زندان بزرگ

نوشین بعد از فرار مدتی در خفا زندگی کرد و بعد به استالین‌آباد (دوشنبه) در تاجیکستان رفت. مدتی در آن شهر بود و بعد به مسکو رفت. هر چه زمان می‌گذشت حال و روز نوشین بدتر می‌شد و به گفته‌ی دوستان و همکارانش در سال ۱۳۳۴ نوشین گوشه‌گیر و منزوی شده بود.

نصرت کریمی ‌در یادنامه‌ی نوشین می‌گوید در «حدود پانزده سال آخر عمر را دور از رفقای سیاسی در انزوا به سر برد و فقط به امر تحقیق در شاهنامه‌ی فردوسی پرداخت.»

برخی از دوستان دیرین نوشین، مانند مجتبی مینوی، بزرگ علوی و پرویز ناتل خانلری، که در شوروی سابق با نوشین دیدار کرده بودند، گواهی داده‌اند که نوشین از ترک ایران و به ویژه از رفتن به اتحاد شوروی پشیمان بود، اما راه بازگشت نیز به روی او بسته شده بود.

پس از چند سال، اختلاف بین نوشین و همسرش لرتا بالا می‌گیرد. لرتا می‌خواست به ایران برگردد و دلش برای بازی در صحنه‌ی تئاتر تنگ شده بود اما نوشین نمی‌توانست تصمیم بگیرد. لرتا که در سال ۱۳۳۲ به شوروی رفته بود در سال ۱۳۴۳ به تهران بازگشت و دوباره کار هنری خود را شروع کرد و تا سال ۱۳۵۷در تئاتر و سینما کار کرد. بعد از بازگشت لرتا به ایران، نوشین با ایزولدا «یک یهودی روس که در انستیتوی خاورشناسی بود» ازدواج کرد. در این زمان نوشین برای رهایی از مشکلاتی که از هر طرف بر سرش آوار شده بود «به دانشکده ادبیات روسیه پناه آورد و در انستیتوی شرق‌شناسی شوروی زیر نظر دکتر غفوراُف پروژه‌ای عظیم را آغاز کرد. پروژه تحقیقاتی که ده سال از زندگی‌اش را صرف آن نمود. مطالعه و بررسی شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی.»

نوشین وقتی به مسکو رفت، کار تئاترش هم تمام شد. محمد عاصمی از دوستانش در کتاب یادنامه نوشین تعریف می‌کند که در مسکو از او پرسیده که چرا کار تئاتر را رها کرده است؟ نوشین در پاسخ گفته: «کلام شسته و رُفته و درست را در هر زبانی، می‌بایست از هنرپیشگان آن زبان و بر صحنه شنید. تمام ریزه‌کاریها و زیر و بالای یک زبان، از صحنۀ نمایش است که به گوش می‌رسد و در دلها می‌نشیند و من در این سن و سال با این که زبان روسی را خوب آموخته‌ام ولی برای صحنه لالِ‌ لالم و به همین جهت به دنیای تحقیق و پژوهش روی آورده‌ام و در دریای عظیم شاهنامه به غوَاصی پرداخته‌ام.»

کتاب‌های «سخنی چند در باره شاهنامه» و «واژه نامک» از جمله کارهای او در دوران زندگی‌اش در مسکو است.

در این دوران او آثاری از نویسندگان نامدار روسی مانند چخوف، تورگینف، یوری ناگی‌بین و چنگیز آیتمانوف را به فارسی ترجمه کرد و داستان‌هایی مانند: خان و دیگران، لاله، آدم بزرگ و شغال بیشه مازندان را به فارسی نوشت.

آرزو داشت به ایران برگردد و به گفته نصرت کریمی«به دور از امور سیاسی به فعالیت هنری ادامه دهد. نیت خویش را با خانلری دوست دیرین خود در میان گذاشته بود فقط به این شرط که در ایران شوی تلویزیونی از او به نمایش نگذارند. مرحوم خانلری که در آن زمان وزارت آموزش و پرورش (فرهنگ) را به عهده داشت، پیام نوشین را به گوش شاه می‌ساند و او با مراجعت نوشین موافقت نمی‌کند.»

به گفته احسان طبری: «نوشین در برخورد با واقعیت، تمام خیالات طلایی را که درباره سوسیالیسم در سر پرورده بود، عبث و پوچ یافت، ولی با این حال قصد نداشت راه تسلیم در مقابل رژیم شاه را در پیش گیرد.»

در اردیبهشت ۱۳۵۰، چند روز پیش از مرگ، پسرش کاوه را با پیامی و بسته‌ای به سفارتخانه ایران در مسکو فرستاد. بسته او، چند دفتر بود از نوشته‌ها و بررسی‌هایش، از جمله واژه نامک و فیلم نامه‌ای با اقتباس از شاهنامه که باید به دکتر خانلری می‌رساندند.

او بیست و یک سال در آن کشور شوراها زندگی کرد و در سال ۱۳۵۰ بر اثر ابتلا به سرطان معده در مسکو درگذشت. حسین توکل جزو کسانی بود که در مراسم خاکسپاری او شرکت داشت، می‌گوید وقتی به سردخانه مرکزی مسکو رفتیم به جز من و علی امینی کس دیگری نبود و ما دو نفر پیکرش را به دانشکده شرق‌شناسی آوردیم و «از همکاران، ایرانی‌ها، هم حزبی‌ها و یاران و رفقای نوشین تعداد بسیار کمی در این مراسم حضور داشتند. شاید از تعداد انگشتان دست بیشتر نبودند.»

توکل که در آن زمان در مسکو دانشجو بود، می‌گوید: «همان شبی که نوشین فوت کرد، از طرف حزب، خانه او را مورد کاوش قرار دادند و نامه‌ها و دست نوشته‌هایش را با خود بردند.»

توکل می‌گوید که «نوشین خود بارها می‌گفت که من از قوم و قماش آنها نیستم، آنها دشمن آزادی و انسانیت هستند و گوش به فرمان ارباب دارند. بیهوده مرا مجبور به فرار کردند، اگر چند ماه دیگر در ایران در زندان می‌ماندم، دوران محکومیت من تمام می‌شد و بعد از آن می‌توانستم به کار خود که تئاتر است بپردازم. ولی آنها مرا از یک زندان کوچک فراری دادند و به یک زندان بزرگ (که شوروی باشد) منتقل ساختند.»

واژه نامک به همت دکتر پرویز ناتل خانلری و علی‌اکبر سعیدی‌سیرجانی از طرف بنیاد فرهنگ ایران منتشر شد. دکتر خانلری در مقدمه واژه نامک نوشته:«من بر عهدۀ خود دانستم تا از نابودی این آثار که حاصل شوق و کوشش سالیان دراز زندگی آن هنرمند و شاید انتشار آنها آخرین آرزوی او بوده است، جلوگیری کنم.»

 

 

منابع:

  • به کوشش ایرج افشار و دکتر‌هانس روبرت رویمر، سخنواره (پنجاه و پنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری)، انتشارات توس، چاپ اول ۱۳۷۶
  • دکتر انور خامه‌ای، چهار چهره، (خاطرات و تفکرات در باره نیما یوشیج، صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و ذبیح بهروز)، شرکت کتابسرا، پائیز ۱۳۶۸
  • به کوشش نصرت کریمی، یادنامه عبدالحسین نوشین، نشر نامک - نشر بدرقه جاویدان، ۱۳۸۷
  • مجید مهران، یادنامه عبدالحسین نوشین، نشریه حافظ، آذر ۱۳۹۰، شماره ۸۸
  • پیمان شیخی، عبدالحسین نوشین «پدر تئاتر مدرن ایران»، نشریه نمایش، اردیبهشت ۱۳۹۹، شماره ۲۴۸
  • احسان حاجی پور، وقتی که تماشاگران دست می‌زدند؛ (عبدالحسین نوشین و شاهنامه فرودسی)، نشریه آزما، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۴، شماره ۱۱۰
  • پدر تئاتر علمی ایران، نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران، شماره ۹۳۸، ۲۳ دی ماه ۱۳۹۲
  • رضا آشفته، عبدالحسین نوشین یا همه آن چیزی که هنر تئاتر نام گرفت، هنر آنلاین، ۲۳ اردیبهشت، ۱۳۹۸
  • علی امینی نجفی، نوشین پس از چهل سال، مرد هنر در کوره راه سیاست، بی بی سی، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰