تاریخ انتشار: 
1403/05/09

اسکندر فیروز؛ بنیادگذار سازمان حفاظت محیط زیست در ایران

پرویز نیکنام

اوایل سال ۱۳۴۶ به همراه پدر و برادرش به آفریقا رفت. در آن سفر اسب آبی، شیر، فیل، تمساح، بوفالو و ... شکار کرد اما خودش می‌گوید: «شکار شیر و به ویژه فیل، نوعی وازدگی و احساس انزجار نسبت به شکار ــ یعنی کشتن حیوانات به عنوان «ورزش سالم» یا تفریح ــ را در من به وجود آورد. پس از سفر آفریقا دوربین‌های عکاسی جانشین تفنگ‌هایم شدند و به مراتب راضی‌تر بودم که در کلکسیونم عکس‌های خوب، جای شاخ یا پوست حیوانات را بگیرند.»

اسکندر فیروز از نوجوانی وقتی شانزده‌ هفده ‌ساله بود، سوارکاری و شکار را یاد گرفته بود و از شکار لذت ‌می‌برد. وقتی هم در ۲۴ سالگی بعد از پایان تحصیلاتش از آمریکا به ایران برگشت، شکار تفریح اولش بود. در جای جای خاطراتش از شکار شوکا، مرال، پازن، مرغابی و ... تعریف کرده است. شاید بتوان گفت هر جا در ایران پرنده و چرنده وحشی وجود داشت، او یک‌بار برای شکار به آنجا سر زده بود؛ از پارک ملی گلستان و تالاب انزلی تا بختگان و شاهرود. او برای شکار به آسیای مرکزی، قرقیزستان، یوگسلاوی و آفریقا هم سفر کرد.

فیروز وقتی داشت کتاب خاطراتش را ‌می‌نوشت این فکر به سرش زد که بخش شکار را از خاطراتش حذف کند اما خودش ‌می‌گوید:

«پس از سبک سنگین کردن‌ها سرانجام معتقد شدم که به دو دلیل مطالب مربوط به شکارها را به همین صورت که هست نگه دارم. یکی این‌ که حذف داستان‌های شکار در اثری که حاکی از سرگذشت خودم هست، یعنی کوچک شمردن فعالیتی و واقعیتی که در جوانی به آن علاقه‌مند بوده‌ام، کار درستی نیست. دوم این که پرداختن به شکارهای من که لازمه‌ی آن‌ها پرسه زدن در دشت‌ها، صعود به ارتفاعات، گذشتن از نیزارهای تالابی، گشت در آفتاب سوزان بیابان‌ها و خزیدن میان بوته‌های خاردار جنگل بوده است، باعث شد به مطالعه جدی در باب رشته‌های مرتبط با علوم طبیعی و اکولوژی روی آورم و سپس ــ با کنار گذاشتن شکار ــ موضوع حفظ محیط زیست در ذهنم غلیان کرد.»

 

فرزند خانواده‌ای سرشناس

اسکندر فیروز در سال ۱۳۰۵ در شیراز به دنیا آمد. پدرش سرلشکر محمدحسین فیروز فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود که «در دانشکده نظامی کوردوپاژ تحصیل کرده بود که در میان خارجی‌ها فقط شاهزادگان، آن هم با تصویب تزار، امکان پذیرفته شدن در آن را داشتند.» او دو بار استاندار فارس و سه بار وزیر شده بود.

مادرش صفیه نمازی (فیروز) دختر محمدحسین نمازی، از رجال متنفذ شیراز بود که در سال ۱۳۲۱، حزب زنان ایران را به‌همراه فاطمه سیاح تأسیس کرد و نخستین جلسه‌ی حزب هم، با حضور چهل نفر در منزل او تشکیل شد. او از مدافعان حقوق زنان بود و در چند کنفرانس جهانی به نمایندگی از ایران شرکت کرد.

اسکندر فیروز هشت ساله بود که به همراه برادرش نرسی به آلمان فرستاده شد تا درس بخواند. تا چهارده سالگی در آلمان بود و با شروع جنگ دوم جهانی آنها به همراه پدر و مادرشان ابتدا به بغداد و سپس به بیروت رفتند. مدتی در بیروت ماند و بعد از هفت سال به ایران بازگشت. مدتی در شیراز به سر برد که پدرش استاندار آنجا بود و بعد از بازگشت به تهران، به همراه برادرش نرسی راهی آمریکا شد تا در آنجا تحصیل کند. در آمریکا به مدرسه لورنس ویل رفت و بعد از پایان دبیرستان وارد دانشگاه ییل شد و مهندسی خواند. بعد از آن دو سالی در یک شرکت بین‌المللی در زمینه‌ی سدسازی در آمریکا کار کرد. سرانجام بعد از ۹ سال وقتی ۲۴ سال داشت به ایران بازگشت.

اسکندر فیروز ابتدا مدت کوتاهی در وزارت راه بود و بعد به اصل چهار پیوست که برنامه‌ی آمریکا برای کمک فنی و مالی به کشورهای در حال توسعه بود. اصل چهار در ایران طرح‌های عمرانی، آموزشی و کشاورزی انجام ‌می‌داد.

بعد از مدتی همکاری با اصل چهار، به شرکت موریسن-کنودسن پیوست که ساخت سد کرج را بر عهده گرفته بود.در سال ۱۳۳۵ از شرکت موریسن استعفا کرد و به پیشنهاد مادر همسرش داوطلب نمایندگی مجلس از همدان شد. همسر اسکندر فیروز، ایران علاء فرزند حسین علاء از سیاستمداران و دیپلمات‌های معروف دوره‌ی پهلوی بود که مدتی نیز نخست وزیر بود.

 

کانون شکار

همزمان با نمایندگی مجلس اتفاق دیگری در زندگی اسکندر فیروز افتاد که او آن را «اتفاق مهم و سرنوشت ساز» توصیف ‌می‌کند و ‌می‌گوید «در ماه‌های اول اهمیت چندانی برای آن قائل نبودم و نیز تصور نمی‌کردم که نخستینِ گامِ یک مرحله‌ی نوین بزرگ است و زندگی و عمرم را وقف آن خواهم کرد.»

اسکندر فیروز ‌می‌گوید:

« دوستم منوچهر ریاحی روزی به من تلفن کرد و گفت شاهپور عبدالرضا ]برادر محمدرضا پهلوی[ علاقه‌مند است سازمانی به نام کانون شکار ایجاد شود تا شکار جانوران در فصل‌های غیرمجاز تحت کنترل قرار گیرد. شاهپور درخواست کرده بود ریاحی دبیرکل کانون شود و اظهار علاقه کرده بود که من هم در گرداندن کانون همکاری داشته باشم. ریاحی توضیح داد که کانون باید یک ارگان دولتی مستقل باشد و نه یک دستگاه خصوصی. گفتم مدتی است در فکر لزوم چنین اقداماتی بوده‌ام و با میل همکاری خواهم کرد.»

اسکندر فیروز در مجلس بود که قانون شکار تصویب شد. این قانون به گفته‌ی فیروز «نخستین مقرراتِ به نسبت جامع و مستقل در مورد حفاظت از حیات وحش در ایران است.»

البته پیش از این، در قانون مدنی مصوب ۱۳۰۷ به دستور علی اکبر داور، وزیر عدلیه‌ی رضاشاه مواد ۱۷۹ و ۱۸۲ گنجانده شد که اولین احکام قانونی در زمینه‌ی شکار هستند و بعد از آن نیز در شهریور ۱۳۲۷ هیئت وزیران تصویب‌نامه‌ای داشت که در آن صید ماهی با دینامیت و بطری محتوی آهک و مواد منجره و ماده‌ی سمی و مخدر در کشور ممنوع شده بود.

او در کانون شکار به عنوان قائم مقام دبیرکل فعالیت داشت و «با اشتغال در کانون شکار، بیشتر و بیشتر به طبیعت ایران و علوم طبیعی گرایش پیدا کردم. به دنبال بررسی انواع قوچ‌های وحشی ایران که نظرم را جلب کرده بود و به طور کلی به طبقه‌بندی علمی (تاکسونمی) و بیولوژی نیز علاقه‌مند شدم.»

از جمله مقرراتی که پس از تصویب قانون شکار وضع شد «یکی لزوم اخذ پروانه برای شکار و دیگری اعلام "حمایت شدن" تعدادی از گونه‌های جانوری بود که نسلشان در خطر قرار داشت، مانند یوزپلنگ، گورخر و آهو.» بر اساس این قانون برای تخلفات نیز جریمه‌هایی در نظر گرفته شد.

کانون شکار ترکیبی بود از کسانی که به صورت افتخاری عضو آن بودند ولی بعدها سعی شد تا از افسران بازنشسته در مناطق مختلف برای مدیریت کانون استفاده شود چون آنها به گفته‌ی فیروز «آشنایی کافی با اجتماع و محیط سرزمین خود داشتند ... استخدام این افراد باعث ‌می‌شد نظم و ترتیبی در تقریباً ابتدای کار به وجود آید.»

نخستین برنامه‌ی کانون شکار که به گفته‌ی اسکندر فیروز «اساسی‌ترین اقدام اکولوژیک کشور» تا امروز است «ایجاد مناطق حفاظت‌شده» است. «دو نوع منطقه برای حفاظت در نظر گرفته شد: یکی، مناطقی که از استعداد طبیعی خاصی برخوردار بودند و حفظ و بهبود وضع جاری آنها وظیفه‌ای ملی محسوب ‌می‌شد. دیگری، مناطقی که فراهم آوردن شرایط لازم برای حفظ و تکثیر گونه‌های در معرض خطر و احیا و بازسازی زیستگاه‌ها و طبیعت آن، ضرورت داشت.»

بنا براین سعی شد تا مناطق حفاظتشده تا حدی که امکان داشت مناطق روستایی را در بر نگیرد و چرای دام و بهره‌برداری از جنگل نیز از طریق مأموران وزارت کشاورزی و کانون شکار تعیین و کنترل شود.

در آبان ۱۳۳۸ کانون شکار به فکر چاپ مجله‌ای افتاد به نام «شکار و طبیعت»

اولین منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی کانون شکار، در منطقه‌ی بین بجنورد و گنبد کاووس قرار داشت که «آلمه و ایشکی» نام داشت و جزو املاک سلطنتی به شمار ‌می‌رفت که بعدها به تنگه گل تغییر نام داد. این منطقه «در برگیرنده‌ی جنگل‌های انبوه پهن‌برگ، اقلیم خزری و آلمه با سیمای استپی است که عاقبت به جلگه‌ها و صحاری خراسان متصل ‌می‌شود. این منطقه موقعیت بی‌نظیری دارد و نیز از لحاظ تنوع زیستی، چه گیاهی و چه جانوری، بی‌همتاست.»

بعد از گذشت چند سال در سال ۱۳۳۹ مناطق دیگری نیز به فهرست مناطق حفاظت‌شده اضافه شد. که یکی از آنها «جزیره‌ی قیون داغی در دریاچه‌ی ارومیه (رضائیه) بود ... جزیره‌ی قیون داغی با مختصر حفاظتی که پیش‌تر اعمال ‌می‌شد به علاوه‌ی دسترسی دشوار به آن، جمعیت قابل توجهی از قوچ‌های شمال غربی ایران را در خود جای داده بود.»

البته چند سال بعد و در سال ۱۳۴۶ کل دریاچه‌ی ارومیه به عنوان منطقه حفاظت‌شده معرفی شد و گوسفندها و بزهای دامداران نیز از جزایر داخل این دریاچه بیرون کشیده شدند. کم‌کم اوضاع برای قوچ و میش‌های آنجا بهتر و بهتر شد تا آنکه در سال ۱۳۴۹ بررسی‌ها نشان داد که تعداد قوچ و میش جزیره‌ی کبودان در دریاچه‌ی ارومیه به حدود ۲۵۰۰ رأس رسیده است. این خبر خوبی برای سازمان شکاربانی و نظارت بر صید نبود چون هدف این بود که از تخریب جلوگیری شود در حالی که جمعیت قوچ و میش به گفته‌ی فیروز «تقریباً ۲۵۰۰ رأس بود. یعنی دوبرابر جمعیتی که با مساحت جزیره سازگاری داشت. ما از تخریب محیط زیستشان بر اثر وجود گوسفند و بز جلوگیری کردیم و حال از فرط راحتی و امنیت، خودشان در راه تخریب پیش ‌می‌رفتند.»

ابتدا سعی شد تا به شکارچیان اجازه‌ی شکار داده شود بلکه از تعداد آنها کم شود. اما دو ماه بعد معلوم شد که شکارچی‌های ناشی باعث شده‌اند که تعداد حیوانات زخمی به شدت زیاد شود. برای همین سازمان شکاربانی و نظارت بر صید تصمیم گرفت که برای کنترل جمعیت قوچ و میش‌های جزیره از پلنگ استفاده کند. دو پلنگ نر و ماده از پارک ملی گلستان به جزیره منتقل شدند تا جمعیت قوچ‌ها کنترل شود.

 

افزایش مناطق حفاظت شده

با کشف گوزن زرد که تصور ‌می‌شد نسل آن منقرض شده است، منطقه ذر و کرخه نیز جزو مناطق حفاظت‌شده قرار گرفتند. بعد از آن مناطقی مثل آزادکوه تا وَرِوَشت و دشت نظیر به نام البرز مرکزی  و خوش‌ییلاق و کویر (منطقه‌ای در جنوب ورامین) هم به فهرست مناطق حفاظت‌شده اضافه شدند.

در اواخر سال ۱۳۳۹ کم‌کم بیابان‌ها و کویرهای فلات ایران برای فیروز «جذابیت غیرمنتظره‌ای پیدا کردند» و به این ترتیب توجهش به طبیعت، جانواران و آثار تاریخی مثل کاروانسراهای این دشت‌ها بیشتر شد و به مطالعه‌ی سفرنامه‌های کاوشگران و جغرافی‌دانان پرداخت. گرچه در ابتدا سفرهایش برای شکار بود اما کم‌کم به حیات وحش علاقه‌مند شد و کارش از «جستجوی این جانوران» برای شکار به گفته‌ی خودش به «عکس‌برداری از آنها تبدیل شد. تقریباً هیچ عکس مناسبی از حیوانات جالب توجه ایران نزد کانون شکار و بلکه در کشور وجود نداشت و این موضوع برایم قابل قبول نبود.»

تا آن زمان تنها عکس‌های موجود از حیوانات ایرانی، آنهایی بود که از حیوانات مرده گرفته شده بود. برای همین اسکندر فیروز شروع به عکاسی از این حیوانات کرد که بعدها در قالب کتاب چاپ شد.

در آبان ۱۳۳۸ کانون شکار به فکر چاپ مجلهای افتاد به نام «شکار و طبیعت». فیروز ‌می‌گوید ‌می‌خواستیم از این «طریق مردم را متوجه هدف‌های کانون کنیم و همواره یادآور شویم که حفظ و حراست از منابع طبیعی میهن در مسیر خدمت به خودشان و آیندگان است.» این مجله بیست سال منتشر شد و بعد از انقلاب تعطیل شد.

فیروز کم‌کم از شکار فاصله ‌می‌گرفت و حفاظت از منابع طبیعی در برنامه‌هایش پررنگ‌تر ‌می‌شد. یک‌بار در زمانی که دکتر علی امینی پسر خاله‌ی پدرش به نخست‌وزیری رسید، فیروز تلاش کرد تا به قول خودش «یک سازمان واحد برای کل منابع طبیعی تجدیدشونده» ایجاد کند اما تلاش‌هایش با وجود تهیه طرح بی‌نتیجه ماند، چون به گفته‌ی فیروز، شاهپور عبدالرضا برادر محمدرضا پهلوی مخالف ایجاد تشکیلات تازه به‌جای کانون شکار بود. چون به گفته‌ی فیروز او بیشتر به شکار ‌می‌اندیشید و به حفاظت از منابع طبیعی اهمیتی نمی‌داد.

با این حال، او به دنبال ایجاد تغییراتی در کانون شکار بود. چون معتقد بود که «ایده‌ی کانون شکار خوب نبود، حالت زشتی داشت و هیچ‌کس به آن اعتقاد نداشت. چند سال بعد برای شکل‌گیری سازمانی جدی‌تر، تلاش کردیم و کانون ]در سال ۱۳۴۶[ به سازمان شکاربانی و نظارت بر صید تغییر نام داد.» سال ۱۳۵۱ هم این سازمان به سازمان حفاظت محیط زیست تبدیل شد.

با ایجاد تشکیلات تازه، اسکندر فیروز به این نتیجه رسید که باید به این افراد آموزش داد اما کارشناس توانا و آگاه وجود نداشت برای همین هم ‌می‌گوید که خودم «در کمال بی تجربگی» به آنها در باره‌ی «اکولوژی و اهمیت همه‌ی عناصر طبیعت در اکوسیستم» ‌می‌گفتم.

او می‌گوید:

«در این اوقات بسیار کوشا بودم که به افراد تفهیم کنم که کار اصلی و حقیقی ما نگهبانی و حراست از طبیعت است، طبیعتی که جانوران وحشی جزو آن هستند و به همین مناسبت برای مراتع و جنگل‌های مناطق حفاظت شده ارزش قائل هستیم؛ این عناصر طبیعت همراه با آب و خاک چون حلقه‌های ناگسستنی به هم وصل‌اند. رسماً به زبان نمی‌آوردم که همه‌ی پرسنل گارد سازمان در حکم طبیعت‌بان هستند، چون شاهپور عبدالرضا بی‌تردید از هدف‌های فراتر از شکاربانی ناراحت و عصبانی ‌می‌شد. ولی در عوض در هر فرصت مناسب برای خود او نیز در مورد اکولوژی یعنی همان ارتباط ناگسستنی میان حیات وحش و سایر عناصر طبیعت به عنوان بهترین راه موفقیت در حفظ، بهبود، و تکثیر حیات وحش صحبت ‌می‌کردم.»

نیروی انسانی تحصیل‌کرده در آن سال‌ها در رشته‌های مرتبط با «حیات وحش (نخجیرداری و اکولوژی» در ایران وجود نداشت و تنها در مراکز آموزشی ایران در زمینه‌ی منابع طبیعی مثل جنگ و مرتع، زیست‌شناسی، علوم طبیعی و ماهی‌شناسی آموزش داده ‌می‌شد برای همین حضور کارشناسان خارجی برای کمک به پیشبرد برنامه‌هایش کمک بزرگی بود. نقش سه نفر از این کارشناسان برجسته بود و اسکندر فیروز در خاطراتش ‌می‌نویسد که این افراد از بهترین کارشناسان تحصیل‌کرده بودند که استخدام کردیم. نفر اول فرد هرینگتون بود که در بیولوژی حیات وحش و اکولوژی دکترا داشت و عملاً گرداننده‌ی بخش بررسی و توسعه‌ی سازمان محیط زیست شد. او به همراه چند نفر از کارشناسان ایرانی، نخستین کتاب پستانداران ایران را با همکاری بیژن دره‌شوری تألیف کرد این کتاب مصور در سال ۱۳۵۵ به فارسی و انگلیسی منتشر شد.

باغ گیاه‌شناسی ملی در تهران از جمله کارهای اسکندر فیروز است که به عنوان مهم‌ترین باغ گیاه‌شناسی ملی ایران در زمین‌های چیتگر در غرب تهران و در کنار اتوبان تهران به کرج قرار دارد. 

نفر دوم دِرِک اسکات بود که او هم دکتری خود را از دانشگاه آکسفورد در رشته‌ی پرنده‌شناسی و اکولوژی گرفته بود. او کارشناسان و محیط‌بانان را آموزش ‌می‌داد و به کارکنان علاقه‌مند به پرنده‌شناسی کمک ‌می‌کرد تا برای تحصیل به انگلستان بروند. «اسکات نویسنده‌ی اصلی کتاب پرندگان ایران و محرک اصلی برای انتشار این کتاب بود ... کتاب پرندگان ایران یکی از مهم‌ترین کارهای اسکات برای سازمان بود.»

سومین نفر نیز انتوان دی وُس بود که در زمینه‌ی منابع طبیعی و اکولوژی حیات وحش تخصص داشت و در رشته‌ی خود درجه‌ی پروفسوری داشت و از طرف فائو در سازمان محیط زیست مأمور شده بود. او تا سال ۱۳۵۶ مشاور ارشد سازمان محیط زیست بود.

 

معاونت فنی وزارت منابع طبیعی

اواخر سال ۱۳۴۸ ناصر گلسرخی وزیر منابع طبیعی او را به عنوان معاون فنی وزارتخانه معرفی کرد. معاونت فنی وظیفه‌ی خاصی نداشت و طول کشید تا مسیر خود را پیدا کند «که بیش‌تر آنها در حیطه‌ی امور بین‌المللی بود.» علاوه بر آن بخشی از فعالیت اسکندر فیروز به «برنامه‌ها و روند‌های مربوط به جلوگیری از گسترش بیابان‌ها مربوط ‌می‌شد.»

خودش ‌می‌گوید که «یکی از مسائلی که توجهم را به مدت چندین سال جلب کرد، موضوع جلوگیری از گسترش بیابان و شن روان بود که بعدها آن را بیابان‌زدایی نامیدیم.»

وزارت منابع طبیعی هم با دو روش برای تثبیت شن‌های روان اقدام ‌می‌کرد: «یکی با کاشتن گونه‌های گیاهی خشکی‌پسند به همراه آبیاری در چند فصل آغازین و دیگری، کاشت بذر رستنی‌های مربوط و پوشاندن آنها با مالچ (پوشش نفتی) که با شیلنگ‌های دراز و فشار پمپاژ انجام ‌می‌گرفت.»

با وجودی که طرح‌های مقابله با بیابان‌زایی خوب پیش ‌می‌رفت اما به گفته‌ی اسکندر فیروز «از دید ما در سازمان محیط زیست، این کشتزارها (تاغ و گز) جزایری کوچک در دشت‌ها و بیابان‌های پهناور ایران بودند، سوزن‌هایی در کاهدان پرعظمت فلات ایران.»

با آنکه فیروز مسئول سازمان شکاربانی و نظارت بر صید بود اما از مدت‌ها پیش به فکر حفاظت از محیط زیست افتاده بود برای همین مدت کوتاهی بعد از معاونت وزارت منابع طبیعی، کار در این زمینه را شروع کرد و کمی بعد گارد شکاربانی را به گارد محیط زیست تبدیل کرد. کارکنان سازمان محیط زیست تا زمان فعالیت اسکندر فیروز ۵۳۰۰ نفر بود که تقریباً ۳۵۰۰ نفر آنها در گارد محیط زیست فعالیت داشتند.

 

کنوانسیون رامسر و برنامه‌ی حفاظت از تالاب‌ها

فیروز ‌می‌گوید

«نخستین موقعیت مناسب برای نمایان ساختن نقش ما در این زمینه در سطح بین‌المللی، کنفرانس حفاظت تالاب‌ها و پرندگان مهاجر بود که در هلسینکی پایتخت فنلاند در ماه مارس ۱۹۷۰ برگزار شد ... از لحاظ حفاظت از تالاب‌ها، ایران در آن دوره در ردیف پیشرفته‌ترین کشورها قرار داشت. جمع تالاب‌هایی که دارای اهمیت بینالمللی بودند مانند دریاچه‌های بختگان، ارومیه و پریشان و تالاب‌هایی از قبیل ارژن و سیاه کشیم که تحت حفاظت و کنترل سازمان شکاربانی و نظارت بر صید قرار داشتند، حدود یک میلیون و پانصد هزار هکتار بود.»

در کنفرانس هلسینکی موضوع برگزاری کنفرانس بعدی به میزبانی ایران مطرح شد. هدف این کنفرانس انعقاد یک موافقت‌نامه‌ی بین‌المللی در زمینه‌ی تالاب‌ها بود که کنفرانس‌های پنج شش سال گذشته برای رسیدن به این هدف با شکست مواجه شده بود.

این کنفرانس در بهمن ۱۳۴۹ (۳۰ ژانویه ۱۹۷۱) در رامسر برگزار شد و هدف از تشکیل این کنفرانس «تصویب یک کنوانسیون برای حفظ تالاب‌های با اهمیت بین‌المللی بود» اما به گفته‌ی فیروز برخی از رؤسای نهادهای بین‌المللی نسبت به تصویب کنوانسیون خوش‌بین نبودند اما در نهایت با تلاش هیئت ایرانی این کنوانسیون تصویب شد.

مدتی کوتاه بعد از برگزاری این کنفرانس، فیروز که مترصد فرصت بود زمینه را به خاطر «پیشرفت جنبش‌های بین‌المللی و اقدامات سازمان ملل» مساعد دید و به گفته‌ی خودش «پس از به دست آوردن موافقت اولیای امر، قانونی چند سطری به مجلس ارائه دادیم که طی آن سازمان شکاربانی و نظارت بر صید در سازمان جدیدی به نام حفاظت محیط زیست ادغام ‌می‌شد.»

 

باغ گیاه‌شناسی ملی

باغ گیاهشناسی ملی در تهران از جمله کارهای اسکندر فیروز است که به عنوان مهمترین باغ گیاهشناسی ملی ایران در زمین‌های چیتگر در غرب تهران و در کنار اتوبان تهران به کرج قرار دارد. در این باغ که به شکل باغ‌های ایرانی طراحی شده، درختان و درختچه‌های مناطق مختلف ایران و جهان کاشته شده و شش دریاچه دارد. اما سال ۱۳۴۷ قطعه زمینی بایر بود که برای ایجاد باغ گیاه‌شناسی در نظر گرفته شده بود.

اسکندر فیروز از اولین ورودش به محل باغ گیاه‌شناسی ‌می‌گوید: «هنگام ورودم به پهنه‌ی یک‌صد هکتاری آن، یکه خوردم از رویارویی با سطحی صاف و تقریباً عاری از پوشش گیاهی و درخت.»

او با دیدن آنجا تصمیم ‌می‌گیرد تا پیش از هر کاری نقشه‌ای برای باغ تهیه شود. برای همین هم به گفته‌ی خودش

«برای طراحی نقشه‌ی کلی، یک انگلیسی، به نام ادوارد ‌هایمز را که کتاب بسیار قشنگی در باره‌ی باغ‌های مشهور انگلستان تألیف کرده بود، به همکاری در این مورد با اولیای باغ دعوت کردیم. چندین کار فوری شروع شد، مانند اصلاح خاک در بعضی قسمت‌هایی که زمین (که پر از سنگ و ریگ بود)، انعقاد قرارداد با آرشیتکت جهت تهیه نقشه‌های هر باریوم و البته ادامه جمع‌آوری گیاهان طی سفرهای علمی که این کار در سال پیش از آن شروع شده بود.»

نقشه باغ از باغ‌های سنتی ایران الهام گرفته و «گیاهان بر اساس قاره‌های دنیا تقسیمبندی شدند و قسمت بزرگی مخصوص ایران تعیین شد ... سپس طبق نقشه‌ی تعدادی نهالستان و گلخانه احداث شد؛ تپه‌هایی (جهت بازنمایی کوهستان‌های البرز و زاگرس) ایجاد شدند، انواع گیاهان ایرانی تهیه و گیاهان خارجی سفارش داده شدند؛ دریاچه‌ای در قسمت ایران احداث شد.»

چون لزوم ایجاد باغ گیاه‌شناسی در نقاط دیگر ایران آشکار بود، تصمیم گرفته شد که مؤسسه‌ی گیاه‌شناسی ایران تأسیس شود تا همه باغ‌های گیاه‌شناسی زیر نظر مؤسسه قرار گیرند.

 

کنوانسیون حفظ میراث فرهنگی و طبیعی جهان

در پاریس در جلسه‌ی یونسکو برای کنوانسیون حفظ میراث فرهنگی و طبیعی جهان اسکندر فیروز به عنوان رئیس انتخاب شد و توانست این کنوانسیون را به تصویب برساند چرا به گفته‌ی وی «هدف کنوانسیون حفاظت و پایدار کردن آثار و مناطقی است که به لحاظ ارزش تاریخی یا طبیعی، حالتی استثنایی، خاص و یا منحصربه‌فرد دارند و این که برای آیندگان بر جا بمانند. در آن زمان به فکر آثار تاریخی مناطقی مانند انگ‌کوروات در تایلند، اهرام مصر، پارک سرنگتی در تانزانیا، آبشار ویکتوریا و مناطقی در زامبیا و زیمباوه و نیز شهر یزد و تخت جمشید در ایران بودیم.»

فیروز ‌می‌گوید بعد از کنفرانس محیط زیست استکهلم در خرداد سال ۱۳۵۱ و انتقادهای برخی کشورها از مسائل مربوط به محیط زیست برایم معلوم شد که «در میان کشورهای در حال توسعه، نوعی ضدیت با هدف و بلکه مفهوم این کنفرانس وجود دارد. در نظر آن کشورها، آلودگی و تخریب محیط زیست از گرفتاری‌های ثروتمندان است و توجه به این گونه عوامل فقط منجر به انحراف از مسئله‌ی اصلی، یعنی توسعه اقتصادی آنها خواهد شد. چه بسا تعدادی از این کشورها بی‌میل نبودند که خود نیز همراه با توسعه، در آلوده‌سازی هم شرکت کنند.»

پس از آن «نُه منطقه از میان مناطق چهارگانه‌ی ایران جز شبکه جهانی یونسکو به نام ذخیره‌گاه بیوسفر قرار گرفتند، که در آن نمونه‌های برجسته و مهم از بیوم‌های مختلف دنیا وجود داشت. این نُه منطقه از پارک‌های ملی: گلستان، ارژن، کویر، گنو، حرا و دریاچه ارومیه؛ از پناهنگاه حیات وحش: میانکاله و از مناطق حفاظت شده و پناهگاه‌ها: ارسباران و توران بودند. همچنین هجده تالاب کشور با مساحت حدود ۱/۵ میلیون هکتار بر اساس ضوابط کنوانسیون «تالاب‌های دارای اهمیت بین‌المللی» که به نام کنوانسیون رامسر مشهور شده است، جزو تالاب‌های مشمول این کنوانسیون برگزیده شده‌اند.»

به دلیل تلاش‌های سازمان به طور نمونه ‌می‌توان از منطقه حفاظت‌شده‌ی دشت موته نام برد که جمعیت آهو در آن از ۱۵۰ رأس در اوایل دهه‌ی ۱۳۵۰ به هفت هزار رأس رسیده بود و این روند با وجود مجوزهای شکار و اهدا تعدادی از آنها به برخی کشورها همچنان رو به رشد بود به طوری که به گفته‌ی فیروز «جمعیت آهوی موته بدون وقفه افزایش داشت، به ۹۰۰۰ ر‌‌أس در سال ۱۳۵۴ و در زمان کنار رفتن من در اواسط ۱۳۵۶ به ۱۲۰۰۰ رأس رسیده بود.»

 

آلودگی هوا

پس از تصویب نخستین قانون حفاظت محیط و بهسازی محیط زیست در سال ۱۳۵۱، سازمان محیط زیست دستگاه‌های اندازه‌گیری آلاینده‌ها مختلف هوا را نصب کرد.

با اصلاح ترافیک و کاهش آلودگی هم سه طرح افزایش وسایل نقلیه عمومی و خرید اتوبوس، نصب دستگاه‌های مبدل کاتالیستی روی اگزوز ماشین‌ها و معاینه خودروها و گازسوز کردن تاکسی‌ها و اتوبوس‌ها در دستور قرار داشت و «چند بار در مورد این طرح‌ها با غلامحسین نیک‌پی شهردار تهران ملاقات کردم. البته با این تصمیمات موافق بود، ولی فهمیدم که چون نتیجه‌گیری را دشوار ‌می‌داند، ترجیح ‌می‌دهد که مسئولیت با سازمان محیط زیست باشد.»

گازسوز کردن خودروها از جمله طرح‌های فیروز بود. برای همین بعد از موفقیت گازسوز کردن پیکان، طرح آزمایشی گازسوز کردن تاکسی‌ها در شیراز انجام شد چون هدف این بود که هم «تجربه‌ی کافی به دست آید و نیز بتوان نواقص احتمالی را قبل از عمومی کردن برنامه مرتفع کرد.»

می‌گوید وقتی در دادگاه انقلاب محاکمه ‌می‌شد قاضی به من گفت: «این کاری که ‌می‌کردید، محیط زیست چیه، بسیار کار بی‌خودی بود. وقتی گفتم که قانون اساسی جمهوری اسلامی ماده پنجاه حکایت دارد از این که حفاظت از محیط زیست وظیفه‌ی همه مردم است، یک اخمی کرد. عاقبت هم محکوم به اعدام شدم.»

مقابله با آلودگی زیست محیطی از جمله برنامه‌های سازمان محیط زیست بود و با متخلفان برخورد می‌کرد. وقتی در مهر ۱۳۵۴ روزنامه‌ها از آلودگی تالاب انزلی و مرگ هزاران ماهی نوشتند. شرکت پارس توشیبا در رشت به آلوده کردن رودخانه زرجوب رشت متهم شد. صاحب این کارخانه محمدتقی برخوردار از کارآفرینان پیش از انقلاب بود، محمدجواد تندگویان و بهروز بوشهری مدیر فنی و مدیر عامل این کارخانه به علت این تخلف بازداشت شدند. بعد از انقلاب تندگویان وزیر نفت و بوشهری معاونش شد.

 

موزه‌ی تاریخ طبیعی و پارک پردیسان

فیروز در باره‌ی ایده‌ی ایجاد پارک پردیسان می‌گوید «در سال ۱۳۵۰، در یکی از جلسه‌های شورای عالی در باره‌ی آموزش‌های مختلف، توضیحاتی دادم و در باره‌ی آموزش همگانی و نیز لزوم تأسیس باغ وحش و موزه‌ی تاریخ طبیعی مطالبی را میان آوردم. برای ایجاد باغ وحش، زمینی وسیع لازم بود. پس از مذاکره‌ی مبسوط، وزیر منابع طبیعی، ناصر گلسرخی گفت قطعه زمینی مناسب این طرح را تعیین خواهدکرد ... وزارت منابع طبیعی برای تأسیس باغ وحش قطعه زمینی را در شیان (شمال شرقی تهران) در نظر گرفت که به نظر ‌می‌رسید بسیار بجا بود که موزه‌ی تاریخ طبیعی را هم در همان محوطه قرار دهیم.»

با انتخاب زمین برای پارک طبیعی، اسکندر فیروز بنیاد پارک پردیسان تهران را گذاشت چون معتقد بود «باید مجموعه‌ای به وجود آید که در آن همبستگی‌های عناصر طبیعت ــ یعنی حیات وحش، حیات گیاهی، و آب و خاک ــ به نحوی روشن نشان داده شود و در عین حال باعث جلب توجه بازدیدکنندگان شود و آنها را وادار به تفکر در باره‌ی اصول اکولوژی و اهمیت حفظ این عناصر در زندگی انسان کند.»

با این نگاه گزارشی با نام «طرح پارک طبیعت» در تابستان ۱۳۵۱ تهیه کرد. نام پارک را هم پردیس گذاشت اما کمی بعد به گفته‌ی خودش، کریم امامی مترجم و نویسنده «پردیسان را به‌جای پردیس به من پیشنهاد کرد.» علت انتخاب پردیس هم این نگاه تاریخی بود که پردیس «باغ‌هایی ]است[ در زمان هخامنشیان که در آنها همه زیبایی‌های موجود در طبیعت وجود دارند.»

شرکت آمریکایی والس-مگ‌هارگ-رابرتس و تاد (WMRT) برای اجرای این طرح انتخاب شد و کارهای مطالعاتی آن در حال انجام بود که «خبر دادند که در شمال پردیسان در حدودی که با پروژه‌ی شهرک غرب هم مرز بودیم، تعدادی ژاندارم با گارد سازمان برخورد داشتند و حتی اخطار کردند که باید از آنجا بروند چون همه‌ی آن اراضی متعلق به پروژه‌ی شهرک غرب است.»

حضور نیروهای ژاندامری حاکی از این بود که کارفرما و صاحب‌کار شهرک غرب «به اراضی وسیعی که در اختیار داشتند (۵۰۰ هکتار) اکتفا نکرده، ۳۰۰ هکتار پردیسان را هم مطالبه ‌می‌کنند. ولی وارد شدن ژاندارم در این قضیه فقط با دستور مقامی بالا قابل اجرا بود ... ما قاعدتاً در مقابل امریه‌ی شاه قرار داشتیم.»

فیروز خودش را در مقابل رقیبی ‌می‌دید که «پول کلان» داشت و به خودش ‌می‌گفت: «پول کار خودش را کرده است و در این گونه مبارزه‌ها، پول همیشه برنده است.»

بعد فکر کرد چه کسی ‌می‌تواند نظر شاه را تغییر دهد، یادش افتاد که فرح پهلوی همسر شاه ‌می‌تواند این کار را بکند به خصوص که پیش از این یک‌بار شرح مفصلی از طرح پردیسان به ملکه داده بود. تماس گرفت و ماجرا را گفت و شهبانو قول داد که آن را حل خواهد کرد. دو روز بعد شهبانو با فیروز تماس گرفت و گفت

«مسئولان شهرک غرب اعلیحضرت را متقاعد کرده بودند که در این قبیل زمین‌های گران بها (مترمربعی هزار تومان)، نباید درخت کاشت و حیوان نگهداری کرد ... ]من[ بهشان عرض کردم وقتی این زمین‌ها زیر بتون و آسفالت رفت، مثل همه جای شهر، دیگر تمام است، برگشت ندارد، آن هم شهری که در واقع پارک و فضای سبز که مردم بتوانند در آنها و در هوای سالم گردش کنند، نسبت به جمعیتش بسیار کم است ... گریه کردم و جلوی اعلیحضرت زانو زدم تا این که قبول کردند اراضی شما گرفته نشود و برای طرح پارک پردیسان باقی بماند.»

در بهار سال ۱۳۵۴ «طرح جامع پارک طبیعت در تهران» آماده شد که شامل کتابی با نقشه و تصاویر متعدد و فیلم بود. فیروز این طرح جامع را به «پشتیبان عالی‌قدرِ پردیسان، شهبانو فرح» تقدیم کرد. طرحی که قرار بود در طول سه برنامه‌ی پنج ساله تکمیل شود.

 

مرکز اقیانوس‌شناسی

طرح ساخت مرکز اقیانوس‌شناسی بین‌المللی در جزیره‌ی هرمز را اسکندر فیروز شروع کرد و اجرای آن را یک شرکت کره‌ای با همکاری شریک ایرانی بر عهده گرفت. فیروز ‌می‌گوید به همراه چند نفر از همکاران سازمان محیط زیست «به جزیره رفتیم و محلی در ساحلی کوچک با فرورفتگیِ گردمانند ــ روبه‌روی تنگه‌ی مشهور هرمز ــ برای آزمایشگاه تعیین کردیم که دو طرف آن کوه به دریا ‌می‌رسید.» یک سال پیش از شروع این طرح به گفته‌ی فیروز یک زن و شوهر هر دو با درجه دکتری (خانم طباطبایی و شوهر کانادایی او به نام‌ هارجر) که اقیانوس‌شناس بودند، استخدام شدند. «در بندرعباس به کمک این زوج آزمایشگاهی ایجاد شد و در نظر بود که یکی دو آزمایشگاه فرعی در نقاط ساحلی در غرب خلیج فارس نیز تأسیس شود.»

وقتی در باره‌ی کمبود کارشناس و پرسنل متخصص از فیروز سؤال شد او گفت که کارشناسان «با عنایت به پرستیژ و شهرتی که ایران پیدا کرده است با میل و بلکه با شتاب آماده‌ی ملحق شدن به برنامه‌ی اقیانوس‌شناسی ما خواهند داشت.»

کارهای سازمان محیط زیست به سرعت پیش ‌می‌رفت که در مرداد سال ۱۳۵۶ فیروز استعفا کرد و از سازمان محیط زیست رفت.

اسکندر فیروز آن زمان در زمینه‌ی محیط زیست چهره‌ای جهانی بود. به همت او کنوانسیون تالاب‌ها در رامسر (به عنوان کنوانسیون رامسر) تصویب شد، او در ۱۳۵۱ نایب‌رئیس نخستین کنفرانس جهانی محیط‌ زیست در استکهلم بود، یک سال بعد، یکی از مهم‌ترین قوانین محیط‌زیستی ایران را با عنوان قانون «حفاظت و بهسازی محیط‌ زیست» به تصویب رساند که هنوز در ایران اعتبار حقوقی دارد. در سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ به عضویت هیئت‌مدیره‌ی اتحادیه‌ی جهانی حفاظت محیط‌‌ زیست (IUCN) درآمد و از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ نایب‌رئیس این اتحادیه و عضو هیئت امنای صندوق جهانی حیات وحش و طبیعت بود.

 

انقلاب و هفت سال زندان

بعد از انقلاب در ششم اردیبهشت ۱۳۵۸عده‌ای به خانه‌اش هجوم بردند و او را دستگیر کردند، مدتی خانواده‌ از او خبری نداشت. ابتدا به اعدام و بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد.

خودش ‌می‌گوید وقتی در دادگاه انقلاب محاکمه ‌می‌شد قاضی به من گفت: «این کاری که ‌می‌کردید، محیط زیست چیه، بسیار کار بیخودی بود. وقتی گفتم که قانون اساسی جمهوری اسلامی ماده پنجاه حکایت دارد از این که حفاظت از محیط زیست وظیفه‌ی همه مردم است، یک اخمی کرد. عاقبت هم محکوم به اعدام شدم.»

فیروز سرش را نشان ‌می‌دهد و ‌می‌گوید «گلوله از اینجا رد شد. قم یک نفر نمی‌دانم کی مرگ و اعدام را به زندان ابد تبدیل کرد.»

هوشنگ ضیایی از پیشکسوتان محیط زیست ‌می‌گوید: «پس از انقلاب، دادگاه انقلاب از کارکنان سازمان حفاظت محیط زیست خواست که هر کس شکایتی از اسکندر فیروز دارد، مطرح کند اما ایشان یک نفر شاکی هم نداشت و خیلی کم پیش ‌می‌آید که هیچ‌کس از یک رئیسی که چندین سال جایی بوده، شکایت نکند.»

ضیایی در فیلم مستند «یک ساعت از یک عمر» با اشاره به وقایع پس از انقلاب می‌گوید: «سازمان محیط زیست را سازمان لوسی ‌می‌دانستند که در خدمت دربار بود. حتی همان سال‌ها هم با سه وانت آمدند و هر چه کتاب انگلیسی بود که کارشناسان خارجی نوشته بودند را بردند و مقوا کردند.»

وقتی بعد از نزدیک به هفت سال از زندان آزاد شد به بیژن فرهنگ دره‌شوری تلفن کرد و گفت ‌می‌خواهم بیایم شیراز و بختگان را ببینم. دره شوری ‌می‌گوید: «این آدم از اوین درآمده و بعد از چند سال هوس بختگان کرده. رفتیم بختگان. پرنده‌ها را دید و گفت سالیانه چقدر پرنده به اینجا ‌می‌آید. شمردی؟ من گفتم حدود یک میلیون. گفت نمی‌خواهم حدود یک میلیون بگویی. دقیق شمردی یا نه؟ من گفتم پارسال یک میلیون و یکصد و هشتاد هزار تا بود. گفت که قبل از انقلاب و ده سال پیش گزارش دادی یک میلیون و یکصد چهل و شش هزار پرنده. پس بیشتر شده. گفتم من گزارش‌های قبلی یادم نیست.»

اسکندر فیروز بعد از آزادی از زندان شروع به نوشتن کتاب حیات وحش ایران کرد. به گفته‌ی هوشنگ ضیایی، با آنکه آقای فیروز زندانی شده بودند اما بعد از نوشتن این کتاب، جهاد دانشگاهی تقاضا کرد که این کتاب را چاپ کند. این کتاب مرجع اصلی کسانی است که در باره‌ی حیات وحش ایران کار ‌می‌کنند.

فیروز کنفرانس رامسر را یکی از افتخارات ایران ‌می‌دانست و می‌گفت تالاب‌های ایران در فهرست تالاب‌های با اهمیت بین‌المللی و سرمشقی برای دیگر کشورها بود اما حالا «یکی پس از دیگری، آن هم بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آنها، کاملاً از بین رفته‌اند.»

فیروز از وضعیت دریاچه ارومیه، ‌هامون و بختگان با حسرت یاد می‌کرد. دریاچه‌ی ارومیه مساحتی حدود ۴۸۰ هزار هکتار داشت و یکی از مقاصد اصلی فلامینگوهای مهاجر بود که اکنون خشک شده است و دیگر خبری از فلامینگوها و قوچ‌های دریاچه‌ی ارومیه نیست. حتی آبی باقی نمانده که بتوان آن را دریاچه نامید. دریاچه‌ی‌ هامون با مساحت حدود ۱۷۰ هزار هکتار در اواسط دهه‌ی ۱۳۸۰ کاملاً خشک شد. دریاچه‌ی بختگان با مساحت ۱۳۶ هزار هکتار در ردیف سوم میان دریاچه‌های کشور بود به دلیل بی‌توجهی خشکید و از نقشه‌ی کشور محو شد.

به گفته‌ی فیروز، تالاب شادگان در نزدیکی آبادان نیز با مساحتی بیش از ۲۰۰ هزار هکتار به علت ایجاد سد مارون و طرح‌های آبیاری بالا دست و تخلیه زباله‌های آبادان و شادگان و نشت نفت از لوله‌هایی که از داخل تالاب ‌می‌گذرد، به ورطه‌ی نابودی کشانده شده است.

فیروز می‌گفت: «در گذر زمان و متأسفانه به دلیل تداوم اهمال‌کاری‌ها و نامدیریتی‌ها، سه دریاچه‌ی غنی و پراهمیت کشور: ارومیه،‌ هامون و بختگان در آستانه‌ی محو کامل از جغرافیای طبیعی کشورند، در حالی که در طول تاریخ پیوستگی تفکیک‌ناپذیری با مرزهای فرهنگی ــ ملی جغرافیای کشور ایران داشته‌اند و با هیچ توجیهی نمی‌توان حذف آنها را از مرزهای کشور پذیرفت.»

فیروز که «حفاظت محیط زیست» را «از حفاظت پول یک مملکت » بالاتر می‌دانست در چهاردهم اسفند ۱۳۹۸ در آمریکا درگذشت.

 

 

منابع:

  • اسکندر فیروز، خاطرات اسکندر فیروز، انتشارات تدبیر روشن، ۱۳۹۲
  • رخشان بنی اعتماد، فیلم مستند یک ساعت از یک عمر،
  • سام خسروی فرد، مستند بوم یاران؛ اسکندر فیروز
  • عباس محمودی، آموزه‌هایی از زندگی اسکندر فیروز، ۱۵خبر آنلاین، اسفند ۱۳۹۸