تاریخ انتشار: 
1401/09/29

«صبح صادق ندَمَد تا شبِ یلدا نرود»

فهیمه خضر حیدری

در خراسانِ کهنْ شب یلدا را شبِ چراغ می‌گفتند. هر کس هر جا دعوت بود با چراغی در دست می‌‌رفت، چراغ‌های روشنْ یکی یکی در امتداد هم حجمی از روشنایی می‌ساختند، چراغ‌های بههمپیوسته گاه چنان گرما و شکوهی به دست می‌دادند که شبِ «چراغ» به شبِ «چل‌چراغ» ارتقا می‌یافت. گویی چل‌چراغی از سقفِ تاریکی آویخته باشد. 

وضعیت خراسانِ کهن در شب یلدا یا شبِ چراغْ شباهت شگفت‌انگیزی به وضعیت امروز ما دارد؛ هزاران چراغِ ناشناخته چون اختران سوخته یک دم در این ظلام درخشیده‌اند، شبِ بی‌ستاره را روشن کرده‌اند و رفته‌اند. یکی، یکی، یکی…چراغ، چراغ، چراغ… روشنایی‌یافتگان شب را روشن کرده‌اند و پشت سرشان چنان ردی از نور بر جا گذاشته‌اند که هر تاریکی را می‌شکافد و کنار می‌زند.

مولوی می‌نویسد: «چراغِ افروخته چراغِ ناافروخته را بوسید و رفت» و این یعنی روشنایی حاصلِ به هم پیوستنِ هزاران نور کوچک است. تنها چنین شکلی از روشنایی است که شب را و به قول احمد شاملو «خداوندانِ خوف‌انگیزِ شبْ‌پیمانِ ظلمت‌دوست»اش را از میدان به در می‌کند؛ روشناییِ حاصل از نقطهنقطه‌های نور، پراکنده، اینجا و آنجا. چه چیز از این زیباتر؟ کدام آیین از یلدا معناسازتر و الهام‌بخش‌تر؟ 

جنبش‌های مدنی به الهام و تخیل نیاز دارند، به شعر و آواز، به رقص، به مقاومت و به شنیدنِ قصه‌‌های باشکوه. جنبش‌های مدنی به سوخت‌ْبار و انرژی، به شعاع‌های نور و گرمای آفتاب، به روشناییِ دورِ هر چراغ و به مرهم و مهربانی نیاز دارند.

اغلب به نظر می‌رسد شهروندان در برابر حکومت‌ها دست خالی‌اند. حکومتْ مسلح است، پول و تک‌تیرانداز و باتوم و گاز اشک‌آور دارد و شهروندانْ هیچْ جز چراغی در دل و به‌جز جانِ خویش. کمابیش هم درست است. اما یادمان نرود؛ سرکوب‌گر اقتدار دارد و مردمْ قدرت، سرکوب‌گر زور دارد و مردمْ ر‌ؤیا.

سهل‌انگاری است اگر گمان کنیم اقتدار و زور همواره و همیشه بر قدرت و رؤیا پیروز است. تمام پیشرفت‌های بشر و تکاملِ جهانْ را رؤیای آدمیزاد برای زندگی بهتر است که رقم زده.

با این همه رؤیاها به مراجع و منابع هم نیاز دارند و آیینِ تسلا‌بخشِ یلدا یکی از درخشان‌‌ترین منابعِ‌ تداومِ رؤیای جمعی ایرانیان برای پایانِ شبِ سیه و دمیدنِ روزِ سپید در طول تاریخ بوده است. 

چه چیز از این بهتر که مردمانِ شهرِ جراحت‌زده طولانی‌ترین شبِ سال را دور هم بگذرانند؟

ما شرقیانِ غمگین در شب یلدا چه می‌کنیم؟ شعر می‌خوانیم و به ادبیات پناه می‌بریم. حافظ که از قرن نهم هجری تا امروز با غزلش فال گرفته‌ایم به ما چه می‌گوید؟ می‌گوید: «هیچ راهی نیست کان را نیست پایان؛ غم مخور». سعدی چه می‌گوید؟ «صبح صادق ندمد تا شبِ یلدا نرود». سعدی به ما اطمینان می‌دهد «که آخری بود آخر شبان یلدا را» یا مولوی که قول می‌دهد: «سحری چو آفتابی ز درونِ خود برآیی» و فردوسی که راه‌ِ نجات: «چراغ است مر تیره‌شب را بسیچ».

شاهنامه‌خوانی یا در گویش‌های محلی «شه‌نومه‌خونی» در طول تاریخ، از شیوه‌های به صبح رساندنِ شب یلدا بوده؛ شیوه‌ای نه فقط سرگرم‌کننده و مطبوع که دارای ارزش سیاسی و اجتماعی. شاهنامه‌خوانی در بعضی دوره‌های تاریخ پرماجرای ایران، خودْ نوعی ایستادگی سیاسی است. ستایشِ سلحشوری و دلیری و انتخابِ عامدانه و آگاهانه‌ی شهامت اخلاقی است.  

چه چیز از این معنابخش‌تر و هشداردهنده‌تر که من و تو، ای شرقیِ غمگین! در تمام طول شب یلدا که طولانی‌ترین و سیاه‌ترینِ شب‌هاست «بیدار» می‌مانیم؟ شب که طولانی‌تر می‌شود ما بیشتر نمی‌خوابیم، بیشتر از خواب می‌پریم. چراغی برمی‌افروزیم یا شمعی روشن می‌کنیم تا مبادا «در بدترین دقایقِ این شام مرگ‌زای» لحظه‌ای ناهشیار شویم و خواب‌مان ببرد. بیدار می‌مانیم و میان خود شعر و انار و پیمانه‌هایی از رنج و یقین قسمت می‌کنیم. بیدار می‌مانیم و به یاد می‌آوریم. هر چیز کوچک و هر چیز پاک را به یاد می‌آوریم؛ چیزهایی مثل قایقِ کاغذیِ کیان پیرفلک یا پیتزای خانگی سارینا اسماعیل‌زاده یا سلطان قلب‌های نیکا شاکرمی... .

شب یلدا شب تولد خورشید است. شبِ در وجود آمدنِ نور. و نور اگرچه از مهم‌ترین نمادها و نشانه‌های ادبیات و فکر و فلسفه‌ی شرقی است، در غرب هم به‌عنوان مفهومی ارجمند گرامی داشته شده. اشتباه نیست اگر بگوییم جریانِ‌ مدرنیته‌ی غربی از تعبیر کانتیِ روشنایی‌یافتگی آغاز می‌شود. «عصر روشنگری» (Enlightenment) شروعِ زندگی بهتر، منصفانه‌تر، برابرتر و خودآگاه‌تر و آغازِ راهِ عقل مدرن است. فقط با نور و با تلاش برای روشنی یافتن است که می‌توان دورانِ مدرنِ جهان و زندگی امروز انسان را توضیح داد. 

یلدا اما نه فقط جشنِ به پایان رساندنِ طولانی‌ترینِ شب‌هاست که تضمینِ ماندگاری روز و روشنایی هم هست. یلدا با رسیدن به انقلاب زمستانی در اوجِ ارتفاعِ خورشید ما را به صبحِ فردا می‌بَرد. نه تنها انقلاب پیروز می‌شود که پس از پیروزی، روز هر روز بلندتر و شب هر شب کوتاه‌تر و گذراتر می‌شود.

ای شرقی غمگین! یلدا یعنی امید، یعنی بیدارباشْ، یعنی دیدنِ آنچه در تاریکی شبِ طولانی به چشم نمی‌آید اما هست، آنجاست و چشم در چشمِ ما دوخته. یلدا چشم خوش‌بین فرهنگ ایرانی است، هرگز کهنه و مستعمل نشده، چرا که شب هرگز نمی‌رود که برود. یلدا آنجاست و چشم در چشمِ ما دوخته و مثل هشداری پیامبرانه حواس‌مان را جمع می‌کند که چگونه از ذره ذره‌ی نور در برابرِ دلِ سیاهِ شب مراقبت و پاسداری کنیم. یلدا فرجِ بعد از شدت و پیروزیِ اورمزد بر اهریمن است.

بیا ای شرقی غمگین! بیا امسال شب یلدا کنار هم بیدار بمانیم، چشمْ سوی چراغ کنیم و به یاقوت‌های انار و فنجان چای و شعر خوشِ فارسی حالِ دلِ غم‌دیده را بِه کنیم که ساعتِ طلوع نزدیک است و ما قرار است در سینه‌کشِ آفتابی سخاوتمند، بازو در بازوی یکدیگر، آزادانه برقصیم.

ما این جزیره‌ی سرگردان را، از انقلاب اقیانوس و انفجار کوه گذر داده‌ایم و یلدا یعنی که از حقیرترین ذره‌های این راهِ طولانی آفتاب به دنیا ‌خواهد آمد. سرانجام به دنیا خواهد آمد. ای بسا در صبحی نابهنگام.

بیا ای شرقی غمگین! یکدیگر را تا لحظه‌ی باشکوهِ صبح شدنِ این شب بیدار نگه داریم.