همان طور که لپور به درستی میگوید، مضمون واقعیِ «طاعون» نه نوعی بیماری عالمگیر بلکه مصیبت بیپایان بشر است، مصیبتی ناشی از خودخواهی آدمی و بیاعتنایی او به درد و رنج «دیگری: «همشهریان ما از این جنبه مانند بقیهی ابنای بشر بودند و خودشان را در نظر میگرفتند و بس...خیلیها کماکان امید داشتند بیماری مسری متوقف شود و خود و خانوادهشان در امان بمانند. در نتیجه، هنوز خود را ناگزیر به ترک عادتها نمیدانستند...افراد زیادی هنوز دست روی دست گذاشتهاند و اقدامی نمیکنند، حال آنکه طاعون مصیبتی است که همه درگیرش هستند و هر کس باید به وظیفهاش عمل کند.»
بیماریهای واگیردار، مانند بلایا، آشکارکنندهی حقایق زیربنایی جوامعیاند که دچارشان میشوند. چینیها به خاطر پنهانکاری نظامشان و فرهنگ دیوانسالارِ سلسلهمرتبهایِ خود بهای سنگینی پرداختهاند. در مقابل، یکی از دلایلی که ایتالیاییها وحشت و هراس زیادی ندارند این است که آنان به نظام بهداشت عمومی، و در معنایی گستردهتر به خود نظام، اطمینان دارند.
کامو اعتراف میکرد که «به تاریخ انسانی بدبین و به انسان خوشبین است»، انسانی که تأکید میکرد، «تنها آفریدهای است که نمیپذیرد آن چه هست باشد.» به نظرِ کامو، «آزادی انسان چیزی نیست جز امکانِ بهتر بودن» و «تنها راهِ برآمدن از پسِ جهانی ناآزاد این است که چنان کاملاً آزاد شوید که وجودتان سراپا عصیان باشد.»
کامو و سارتر کمونیست بودند یا سوسیالیست؟ چرا کامو با با خشونت انقلابی مخالف بود؟ در صورت تعارض آزادی و عدالت کدام یک را باید برگزید؟
خدا وجود دارد، یا وجود ندارد؟ خداباوران و خداناباوران پاسخهای مستقیم و متضادی به این پرسش میدهند. کدام پاسخ را باید پذیرفت؟ ویلیام اروین، استاد فلسفه، توضیح میدهد که چرا نباید هیچیک از این پاسخها را به قطع و یقین بپذیریم، و چرا هم خداباوران و هم خداناباوران باید «وجود خدا» را همواره به عنوان یک پرسش در نظر بگیرند.