چهار زنی که در دوران جنگ فلسفه را نجات دادند
استوارت جفریز
ژنرال دوگل گفت: «اما او دیوانه است.» پاییز سال ۱۹۴۲ بود و رهبر «جنبش فرانسهی آزاد» در لندن تازه پیشنهادی از طرف زنِ بهشدت ضعیف و نحیفی دریافت کرده بود که بدون عینک عملاً نابینا بود.
ژنرال دوگل گفت: «اما او دیوانه است.» پاییز سال ۱۹۴۲ بود و رهبر «جنبش فرانسهی آزاد» در لندن تازه پیشنهادی از طرف زنِ بهشدت ضعیف و نحیفی دریافت کرده بود که بدون عینک عملاً نابینا بود.
وقتی از وجود یا عدم خدا حرف میزنیم، از چه سخن میگوییم؟ آیا پرداختن به این مسئله به غفلت از مسائل اساسیتر نمیانجامد؟ وجوه اشتراک و اختلاف میان خداباوران و خداناباوران چیست؟