روز معلم، سالهاست که دیگر صرفاً مناسبتی برای اهدای گل و هدیه به معلمان نیست. آنچه در این روز بیش از هر چیز دیگری به گوش میرسد، صدای اعتراض معلمان است. معلمانی که در سالهای اخیر در پاسخ اعتراضهای خود با تهدید، احضار، بازداشت و شلاق مواجه شدهاند و با این حال از مطالباتشان دست برنداشتهاند.
با گذشت یک قرن از آغاز جنبش کارگری در ایران و شکل گرفتن اتحادیهها و سندیکاهای کارگری، هفتهای نیست که در گوشهای از کشور صدای اعتراض کارگران بلند نشود. این کارگران معترض را چقدر میشناسیم؟ آنها چه میخواهند؟ چقدر توانستهاند در خلال این اعتراضها به خواستههایشان برسند؟ مطالباتشان چه نسبتی با مطالبات عام جامعه و دیگر جنبشهای اجتماعی دارد؟
مردم در ایران هم اپوزیسیون سیاسی و هم حکومت را همیشه غافلگیر میکنند. شاید اعتراضات قابل پیشبینی بود، اما نه به این وسعت. البته حکومت قبلاً هم سبعیتاش را حداقل در مورد زندانیان سیاسی نشان داده بود. نمونهاش هم اعدامهای سال ۱۳۶۷ است. ولی این که به جان مردم عادی در کوچه و خیابان بیفتد، حمام خون راه بیندازد و بیرحمانه به سر و قلب و مغز مردم معترض شلیک کند، همه را بهتزده کرد.
درک درست زیست کارگران هفتتپه، نیازمند نگاهی سوای رویکرد دولت و قدرت به مناسبات سیاسی است. قربانیان خاموشِ دعاوی متفاوت از جناحهای مختلف کارگرانی هستند که فارغ از دعوای قدرت، حقوقی بدیهی را مطالبه میکنند.