توطئهباوری به طور کلی در رسانههای گروهی انعکاس بدی داشته است. وقتی این اصطلاح را میشنویم به یاد آدمهای عجیب و غریبی میافتیم که کلاهی از زرورق بر سر میگذارند تا موجودات فضایی نتوانند فکرشان را کنترل کنند، موجوداتی که به عقیدهی این آدمها پا به زمین گذاشتهاند اما دولت خبر ورودشان را مخفی نگه داشته است.
اگر 1500 سال پیش در جنوب اروپا به دنیا آمده بودید، فکر میکردید که امپراتوری روم تا ابد برقرار خواهد بود. هر چه باشد، این امپراتوری هزار سالی دوام آورده بود. و با این حال، پس از یک دوره رکود اقتصادی و نظامی، از هم پاشید. در سال ۴۷۶ میلادی به کلی از بین رفت. برای اتباع آن امپراتوری قدرتمند چنین رویدادی حتماً باورنکردنی بوده است.
آیا دانشوران باید همیشه حقیقت را بیان کنند، حتی اگر این کار به ضرر همسازی اجتماعی باشد؟ آیا باید دروغ را افشا کرد، حتی اگر این دروغ مایهی دوام نظم اجتماعی باشد؟ وقتی کتاب جدیدم، 21 درس برای قرن بیست و یکم، را مینوشتم، در مورد لیبرالیسم با همین مشکل دست و پنجه نرم میکردم.
یکی از تأثیرگذارترین متفکران جهان در آستانهی ۸۹ سالگیاش همچنان سرزنده و پرکار است: یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، در گفتوگو با نشریهی اسپانیایی «ال پائیس»، نظرت خود را در مورد حادترین مسائل زمانهی ما، از جمله ملیگرایی، مهاجرت، اینترنت، و اتحادیهی اروپا بیان میکند.
روزی روزگاری قدرت در دست گروه کوچکی از نخبگان بود. این نخبگان مراتب عالیِ حکمرانی در جامعه را در اختیار داشتند و سازمانهای بزرگ و سلسلهمراتبی را کنترل میکردند. نخبگان محصولات و پیغامهای مهم را از بالا صادر میکردند و بقیهی ما بیاراده آنها را مصرف میکردیم. بعد اینترنت از راه رسید.
روزی روزگاری قدرت در دست گروه کوچکی از نخبگان بود. این نخبگان مراتب عالیِ حکمرانی در جامعه را در اختیار داشتند و سازمانهای بزرگ و سلسلهمراتبی را کنترل میکردند. نخبگان محصولات و پیغامهای مهم را از بالا صادر میکردند و بقیهی ما بیاراده آنها را مصرف میکردیم. بعد اینترنت از راه رسید.