تب‌های اولیه

برای «او»

سما روح‌بخشان

چند سطرِ پر شور و شوق؟ چند حادثه؟ چند فصل؟ چند داستانِ عاشقانه به دفتر زندگی‌ام اضافه می‌شد، اگر آن روزها موهایم بلندتر می‌بود؟ اگر همسایه‌ها و همکلاسی‌ها، موهای بافته‌شده‌ام را می‌دیدند؟ اگر توفان نمی‌شد؟ اگر ابر مرگ و عزا، بر زمین‌مان نمی‌بارید؟

عشق در زندان

آیدا حق‌طلب

وقتی پسری که دوستش داشتم برای اجرای حکم به زندان فراخوانده شد برای اولین بار در زندگی بیست و چند سالهام احساس ناتوانی محض را تجربه کردم. اولین بار بود که چیزی را آن چنان با تمام وجود میخواستم اما کاری از دستم برنمی‌آمد. تا قبل از آن، حتی دستنیافتنی‌‌ترین آرزوها و خواستههایم با برنامهریزی و تلاش و پیگیری دستیافتنی شده بودند اما انگار وقتِ آن بود که یاد بگیرم «خواستن» همیشه هم «توانستن» نیست.