پرسش این است: آیا تاریخ را باید در مدارس بهشیوهای تدریس کرد که در آن قهرمانان ملی بر تارک تاریخ بدرخشند و همچون پهلوانانی ترسیم شوند که لکهی تاریکی ندارند؟ یا اینکه باید تاریخ را بهشیوهای بیطرفانه و فارغ از قهرمانپروری شخصیتها آموزش داد؟
سیاست هویتمحور ــ ملی و شخصی ــ ما را در چند سال گذشته به مسیرهایی کشانده است که انتظارش را نداشتهایم. صبح یکشنبهای در اواسط اکتبر، این سیاست من را در مسیری یک مایلی در شهری در سواحل جنوبی انگلیس، به یک مرکز اجتماعات کشاند تا رأی خود به نامزدهای انتخابات پارلمانی لهستان در ورشو را به صندوق بیندازم. اروپایی بودن چه معنایی دارد و دیگر اینکه بخشی از یک ملت بودن چه معنایی دارد، هر قدر هم مردم آن ملت چندپاره شده باشند.
چندی پیش امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، در مراسم یادبود آتشبس جنگ جهانی اول گفت که ملیگرایی «خیانت به میهنپرستی است». چطور میتوان احساس فراگیر ازهمگسیختگیِ فزایندهی جوامع را فرو نشاند بیآنکه به التهابات ملیگرایانه دامن زد؟
هفتهی گذشته یووال نوح هراری، نویسندهی نامدار کتابهای «انسان خردمند» و «انسان خداگونه»، هشدار داد که خطر جنگ هستهای، تغییرات آبوهوایی و آشفتگی تکنولوژیک بقای نوع بشر را تهدید میکند، خطری که جز با همکاری جهانی برطرف نخواهد شد.