اگر نخواهیم ایران را در خاک و آب خلاصه کنیم تعبیر هویت انسانی و هویت مرزی را نباید نادیده گرفت اما اگر ایران را به مفهوم کل کلاسیک آن یعنی دربرگیرندهی جغرافیا، ساختار سیاسی و جمعیت، پیشفرض قرار دهیم، در این صورت ایران را نمیتوان فراتراز آب و خاک پنداشت.
ایران برای من یعنی «مردم»، یعنی «انسان»هایی که در جزیرهای محصور شده در ناملایمات، با توان شگفتانگیزی همچنان به زندگی ادامه میدهند. اعتراف میکنم که موقع فکر کردن دربارهی ایران، نه موقعیت ویژهی جغرافیایی و استراتژیک آن به ذهنم خطور میکند و نه ویژگیهای تاریخی و فرهنگی.
برای من ایران، مکانی منطبق بر مرزهای مدرن نیست و معتقدم ما همواره باید با بحرانیساختن مفهوم ایران، از انطباق کامل آن با تعاریف دولتی جلوگیری کنیم. ایران حوزهای جفرافیایی-تمدنی است که در طول تاریخ دستخوش تغییرات جغرافیایی و تمدنی شده است تا جایی که امروزه به سختی میتوان از یکسو آن را محدود به مرزهای رسمی کرد و از دیگر سو آن را به همهی جاهای این محدودهی مرزی گسترش داد.
فردا با پرواز ساعت ۲ بعدازظهر به استانبول خواهیم رفت. هیچ درکی ندارم از این که استانبول چطور جاییست، جز عکسهایی که در اینستاگرام دیدهام و رنگهای شاد و بورِک و کباب ترکی و ایرانیهایی که مثل من و خانوادهام استانبول را برای دیدار پس از سالها دوری انتخاب کردهاند. استانبول برای ما شده است میعادگاه دیدار. جاهای دیگری هم بود که میتوانستیم انتخاب کنیم، مثلاً گرجستان. مثلاً قبرس یا ارمنستان، با اینحال اغلب استانبول را انتخاب میکنیم.
کسانی که سالها پیش کشور خود را ترک کردهاند، در نگاه به گذشته، چه احساسی نسبت به «وطن» و سرزمین پدری خود دارند؟ یک ایرانی که در کودکی با خانوادهاش به کانادا مهاجرت کرده، در بزرگسالی خودش را ایرانی به شمار میآورد، یا کانادایی، یا هردو؟