تاریخ انتشار: 
1398/11/08

آینده‌ی مطلوب ایران مبتنی بر قانون مدرن و شهروندمحوری است

مرتضی اسماعیل پور

پدیدهی عام «وطن‌دوستی» که شامل تعلق داشتن به وطنی فراتر از آب و خاک است، عمری‌ست که حامیان و نقادان بسیاری دارد. وجه مشترک تمام این بحث و جدل‌ها نیز در همان واژه‌ی «وطن‌دوستی» یا دوری از این واژه خلاصه می‌شود. برای این عشق و علاقه یا حتی تنفر و ستیز می‌توان صدها یادداشت و سخنرانی داشت اما در باب معنای کلاسیک آن نمی‌توان از دایرهی عقلانیت و حقوق دور ماند.

بسیاری ایران را یک چارچوب سنتی می‌پندارند که در تعریف حقوق‌بین‌الملل گنجانده شده است اما با تورقی بر وقایع خونین پس از انقلاب تا به امروز، می‌توان از این چارچوب‌ها فارغ شد و ایران را دوباره از نو تعریف کرد.

آنچه بیش از هرچیزی ذهن مرا درگیر خود کرده است خود ایران با «ی» یعنی «ایرانی» است. اگر نخواهیم ایران را در خاک و آب خلاصه کنیم تعبیر هویت انسانی و هویت مرزی را نباید نادیده گرفت اما اگر ایران را به مفهوم کل کلاسیک آن یعنی دربرگیرندهی جغرافیا، ساختار سیاسی و جمعیت، پیش‌فرض قرار دهیم، در این صورت ایران را نمی‌توان فراتراز آب و خاک پنداشت.

انقلاب ۵۷ صرفاً انقلابی سیاسی نبود. این انقلاب در ابعاد مختلف صورت گرفت، انقلاب فرهنگی که منتهی به اسلامی کردن دانشگاه‌ها و نخبه‌کشی و فقر فرهنگی شد؛ انقلاب اجتماعی که زیرشاخه‌های آن بسیار است و از جمله به انقلاب مهاجرتی انجامید زیرا چند میلیون ایرانی صرفاً برای در امان ماندن از تبعات انقلاب و انقلابیون چمدان خود را بستند و از کشوری دیگر سر در آوردند. البته پیامدهای انقلاب و ستیز انقلابیون با زندگی روزمره‌ی مردم ایران نیز بسیار بود و در مباحث سیاسی، ورزشی و … ادامه یافت.

حدود ۴ سال پیش، در یکی از شهرهای مرزی مستندی آماده می‌کردم به نام «ایران دور است». این مستند در ۷۰ کیلومتری ایران ساخته می‌شد. نقش‌های اصلی آن را پناهندگانی بر عهده داشتند که در نزدیکی مرزهای ایران، حق یا تمایلی به بازگشت به ایران نداشتند و پناهندگی را بر اقامت در ایران ترجیح داده بودند.

به عقیدهی من ایران یعنی قلب‌هایی که برای مردم و آن آب و خاک می‌تپد. در غربت که حالا خانهی بسیاری از ایرانیان شده است، ایران را می‌توان «وسعت قلب‌ها» دانست. بی‌تردید، در این تعریف ساختار فیزیکی و شکلی رعایت نشده و تعریفی عمدتاً «شهودی» است.

شاید آرمان‌شهر مورد نظر بسیاری از فیلسوفان ناشی از همان حس وطن‌دوستی آنان است زیرا می‌خواهند وطن‌شان در اوج و کمال باشد و بر همین مبنا نیز چشم‌اندازِ مطلوبِ افرادی همچون من که رؤیای ایرانی آباد و آزاد را در سر دارند، «کمال» است. کمال‌اندیشی را نه برای آب و خاک خود که برای جهان خواهان‌ام. بدون شک، این کمال‌اندیشی تعریف مشخصی دارد.

به عقیده‌ی من، چشم‌انداز مطلوب آیندهی ایران مبتنی بر قانون مدرن و شهروندمحوری است. آن‌چه در دنیای امروز به آن نیاز داریم خانه‌ی امن برای مردمان‌ جهان است. خانه‌ای که روح قوانین مدنی در آن دمیده شده باشد و حقی پایمال نشود. ایران زمانی مطلوب خواهد بود که فرهنگ و جامعه در آن مهم‌تر از سیاست باشد. سیاست مرتبط با احزاب است اما زندگی مردم در بطن جامعه ادامه دارد. جامعه نیازی به سیاست‌زدگی ندارد و بهتر است یک خط میانی ایجاد شود تا مردم بیش از آن که در فکر سیاست و سیاستمداران باشند، درگیر کمال جامعه و فرهنگ باشند. مبحث فرهنگ البته وابسته به موضوعات متعددی همچون اقتصاد است. در کشوری که اقتصاد همچون امروز لنگان باشد و نیاز اولیهی مردم به حسرت تبدیل شود، یقیناً فرهنگ نیز متزلزل خواهد بود. اقتصاد مطلوب، اقتصادی است که رانتی نباشد، رونق بنگاه‌های کوچک و خصوصی را تضمین کند و ما را با واژگانی همچون خصولتی یا ژن خوب، درگیر نکند.

اصولاً جامعه‌ای مطلوب خواهد بود که به جای تعهد به نظام ایدئولوژیک، تخصص را سرلوحه‌ی رفتار خود قرار دهد. در آیندهی مطلوب، قانون شهروندمحور می‌تواند جان تازه‌ای به دموکراسی دهد.

برای دستیابی به این آینده مطلوب باید از آرمان‌گرایی به واقع‌گرایی سوق پیدا کنیم. حکومت را از استبداد دینی و سیاسی رها کنیم و به حکومت مشروطه تبدیل سازیم، از هرگونه همسان‌سازی دوری گزینیم و به دگراندیشی احترام بگذاریم، تعابیری همچون مشارکت و ملت را جایگزین بیعت و امت کنیم، از مبارزه با فساد اداری، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی استقبال کنیم و به جای پنهان کردن فساد در پی رفع آن باشیم، به برابری سیاسی، حقوقی، شفافیت سیاسی، آزادی‌های جمعی و فردی، آزادی رسانه و بیان، آزادی احزاب و مخالفان، باور داشته باشیم و از توهم توطئه پرهیز کنیم. شاید مهمترین عامل رسیدن به این موارد «نهادسازی» و ایجاد شبکه‌های مردمی باشد. نهاد‌ها راه دشوار رسیدن به آیندهی مطلوب را هموار می‌کنند و به فرایند «مدنیت» در جامعه یاری می‌رسانند.

امروز شهروندان ایرانی نه تنها دگراندیشستیز نیستند بلکه در مقابل دگراندیش‌ستیزی حکومت و دولت و نهادهای امنیتی ایستادگی می‌کنند و در شبکه‌های اجتماعی اعتراض خود را نشان می‌دهند. به نظرم، ما با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که از حقوق خود مطلع شده و به جای استفاده از سلاح، حقوق خود را به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز طلب می‌کند. در نتیجه این جامعه رفته‌رفته خود عامل ساخت فردای ایران خواهد شد. البته در صورت تداوم این حکومت ایدئولوژیک شانسی برای رسیدن به آینده مطلوب وجود ندارد.

 

مرتضی اسماعیل پور روزنامه‌نگار حوزه‌ی حقوق بشر است.