تب‌های اولیه

یه آب جوش برای توکا…

توکا نیستانی

وصف کافه شوکا و یارعلی پورمقدم صاحب آن را قبلاً شنیده بودم، از احمدرضا دالوند که با آب‌وتابِ فراوان قصه‌هایی از محبوبیتش بین شوکانشینان را برای مایی که محبوب کسی نبودیم تعریف می‌کرد و از آروین که نقاشی کوچکی برای آویختن به دیوار کافه کشیده بود و از مادرم که به کافه نمی‌رفت اما خبر داشت که مانا عصرهای پنجشنبه‌اش را آنجا می‌گذراند.