لیلا، گلنار و افسانه سه زنِ چهلوچند سالهاند که خشونت خانگی را تجربه کرده اما آن را تحمل نکردهاند. آنها نه آسان و سریع اما در نهایت توانستهاند که خود را از چرخهی خشونت بیرون بکشند.
در حرفهی من عجیب نیست که بشنوید افرادی در این فکرند که شاید شخصی را که برای ازدواج انتخاب کردهاند اشتباه بوده است. این واقعیتی رنجآور است، و چیزی است که خودِ من در ازدواج کنونیام در سالهای اولیهی پس از تولد پسران دوقلویم خیلی به آن فکر کردم. دورهای که، من و همسرم دلشکسته و ناامید با هم مشاجره میکردیم، و این بحث و دعوا اغلب سر میز شام درمقابل دوستانمان نیز ادامه مییافت.
سر و صدای دعواهای همسایهی ما این روزها بیشتر از همیشه به گوش میرسد. همهی اعضای خانواده دور هم جمعاند، قرار است برای محافظت از خود و دیگران در برابر کرونا، تا جایی که میشود بیرون نروند. همه جا حرف فاصله است، اما رعایت فاصلهی اجتماعی به معنای نزدیکی فیزیکی درون خانوادههاست، و این نزدیکی اختلافات و مشکلات را عیانتر و شدیدتر کرده است.
یک قرن پیش، در اواخر دههی ۱۲۹۰ خورشیدی، زنان ایرانی که از هر حق برابری در خانواده و جامعه محروم بودند، میگفتند که دستکم طلاق دادن زنان را کمی مشکل کنید تا اینطور نباشد که مردان هر وقت دلشان خواست زنشان را طلاق دهند و دست زن بیچاره به جایی بند نباشد. به نظر میرسد که صدای مادربزرگان فمینیستمان پس از صدسال، سرانجام به گوش دولتمردان رسیده و این روزها به دنبال آن هستند که با تصویب «لایحهی پیشنهادی مقید و محدودسازی حق طلاق شوهر» بنیان خانواده را استوار نگه دارند.
تقریباً محال است که بتوانیم کسی را پیدا کنیم که «طلاق» به شکل قابل ملاحظهای بر زندگیاش اثر نگذاشته باشد. با توجه به اهمیت این موضوع، پایان دادن به ازدواج میتواند یکی از اخلاقیترین یا غیراخلاقیترین تصمیمهایی باشد که هرکسی میگیرد. طلاق گرفتن در چه شرایطی از نظر اخلاقی مجاز میشود؟
الهام و افسانه سالها در رابطهاى خشونتآمیز و آزاردهنده با شوهران خود زندگی کردند، تا این که تصمیم به جدایی گرفتند و زندگی جدیدی برای خود ساختند. دو زن تحصیلکرده، شاغل، و مستقل تجربهی خود از مواجهه با یک رابطهی آزاردهنده و رهایی از آن را روایت میکنند.