تب‌های اولیه

با ناسیونالیسم نمی‌توان بر بحران جهانی ویروس کرونا غلبه کرد

گوردون براون

می‌شد که این طور نشود اما یکی از فجیع‌ترین هفته‌ها در تاریخ پزشکی دنیا و اقتصاد جهان در حالی پایان یافته که کشورها یکی پس از دیگری به دامن ناسیونالیسم پناه برده‌اند. آنها دارند تک‌تک و هر یک به شیوه‌ی خود با ویروس کرونا مبارزه می‌کند.

ویروس کرونا محدودیت‌های پوپولیسم را افشا می‌کند

تامس رایت

بیماری کووید-۱۹ شاید یکی دیگر از رخدادهایی باشد که هر قرن یک بار پیش می‌آید. اگر بعضی پیش‌بینی‌های غم‌انگیز درباره‌ی کووید-۱۹ تحقق یابد، جهان با بدترین بحران زمانه‌ی صلح در دوران مدرن مواجه خواهد شد. متأسفانه این بحران در روزگاری رخ داده که اوضاع سیاسی تیره و تار است، شبیه آن‌چه در اوایل دهه‌ی ۳۰ رخ داد، زمانی که همکاری‌های بین‌المللی بسیار محدود بود و بسیاری از دولت‌ها به دنبال سیاست‌های ناسیونالیستی «همسایه‌ات را فقیر کن» بودند.

بیماری‌های واگیردار حقایق جوامع را آشکار می‌کنند

اَن اَپلبام

بیماری‌های واگیردار، مانند بلایا، آشکارکننده‌ی حقایق زیربنایی جوامعی‌اند که دچارشان می‌شوند. چینی‌ها به خاطر پنهان‌کاری نظامشان و فرهنگ دیوان‌سالارِ سلسله‌مرتبه‌ایِ خود بهای سنگینی پرداخته‌اند. در مقابل، یکی از دلایلی که ایتالیایی‌ها وحشت و هراس زیادی ندارند این است که آنان به نظام بهداشت عمومی، و در معنایی گسترده‌تر به خود نظام، اطمینان دارند.

آرونداتی روی درباره‌ی خشونت‌های دهلی: «این ویروس کرونای ماست. ما بیماریم.»

آرونداتی روی

دوستان عزیز، رفقا و اهل قلم، محل تجمع امروز ما نزدیک به همان جایی است که چهار روز قبل گروهی فاشیستِ مسلح، به تحریک اعضای حزب حاکم، با پشتیبانی و حمایت فعال نیروهای پلیس، مطمئن از هواداری ۲۴ ساعته‌ی بخش وسیعی از رسانه‌های جمعی الکترونیک، و آسوده خاطر از عدم برخورد محاکم قضایی، به مسلمانان محلات کارگرنشین شمال شرقی دهلی حمله کردند و تعدادی از آنها را به قتل رساندند.

تأثیر ترس بر زندگیِ بشر

اکونومیست

رابرت پکام، عضو انجمن سلطنتی تاریخ در لندن، در کتاب ترس: تاریخ جایگزین جهان می‌نویسد که نگرانى و ترس از جادوگران معلول جهل و نادانی است. مردم به علت ناآگاهی از میکروب‌ها، تصور می‌کردند که بدبختی‌هایی مانند بیماری، ناشی از جادو است.

همه‌گیری به ما می‌فهماند که سارتر آزاد بودن را در چه می‌دانست

جولیان باگینی

فیلسوف فرانسوی نظریه‌اش را چنین خلاصه کرده است: «هیچ‌گاه ما آزادتر از وقتی نبوده‌ایم که تحت اشغال حکومت آلمان بودیم.» بینش اصلی سارتر این بود که ما زمانی کاملاً به حدود آزادی‌ خود و سرشت حقیقی آن واقف می‌شویم که از حیث فیزیکی و جسمانی از عمل و فعالیت کردن بازمی‌مانیم. اگر او برحق باشد، آنگاه این بیماریِ همه‌گیر فرصتی است برای آنکه بار دیگر دریابیم که منظور از آزاد بودن چیست.