سفر برزخی به جمهوری جهانی ناپدیدشدگان
«نه! فراموش نمیکنیم!»: این عبارت، در کنار یاد افرادی که مدتها پیش کشته یا مفقود شدهاند، هر روز بیش از پیش در شبکههای اجتماعی و گفتگوی مردم به گوش میرسد. چرا بعضی از مردم، بر عدم فراموشی اتفاقات تلخی از این دست - که شاید حتی در گذشتههای دور افتاده باشند- اصرار دارند؟ این کار چه سودی دارد؟ چه چیزی قرار است فراموش شود و چرا؟
روز ۹ اوت ۲۰۱۶، مقامات امنیتی بنگلادش میراحمد ابن قاسم، وکیل جوان مدافع حقوق بشر را جلوی چشم خواهر، همسر و دو دختر کوچکاش با خشونت از خانه بیرون کشیدند، سوار ون نظامی کردند و با خود به مکان نامعلومی بردند. دو سال بعد از این واقعه، هنوز معلوم نیست چه بر سر میراحمد آمد. کجاست؟ در کدام زندان محبوس است؟ اصلاً زنده است؟
جنگ داخلی تلخ و طولانی سریلانکا بالاخره بعد از ۳ دهه در سال ۲۰۰۹ به پایان رسید. نزدیک به یک دهه بعد از پایان این جنگ، هنوز هزاران خانواده از سرنوشت عزیزان خود که در طول این جنگ باخشونت ربوده شدند، بیخبرند. هنوز این خانوادهها در سرما و گرما در گوشهای از شهرهای مختلف سریلانکا جمع میشوند، تجمع میکنند و خواهان پاسخاند: چه بر سر عزیزان ما آمد؟ کجا رفتند؟ زندهاند؟ مردهاند؟ هنوز زندانیاند؟
در کشمیر، به تلخی تمام عبارت تازهای وارد زبان روزمرهی مردم شده است: «نیمه بیوه»...در توصیف زنانی که شوهرانشان در جنگ طولانی کشمیر ناپدید شدند. زنانی که نمیدانند چه بر سر شوهر آمد، سالهاست چشمانتظار ماندهاند و هیچ جوابی نمیگیرند.
در سوریه، به گواه «شورای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد» هزاران نفر در این سالهای جنگ داخلی ناپدید شدند و هیچ اطلاعی از سرنوشت آنها نیست و دولت سوریه از این حربه به عنوان یک «سلاح جنگی» استفاده میکند. سازمان ملل تخمین میزند که تعداد ناپدیدشدگان به بیش از ۶۵ هزار نفر میرسد.
در تمام سالهای طولانی دیکتاتوری گواتمالا که با حمایت آمریکا بر سر کار بود، از این حربه به عنوان یک راه خفه کردن و مقابله با منتقدان استفاده شد و بنا به تخمین سازمانهای مدافع حقوق بشر، دستکم ۵۰ هزار نفر در فاصلهی سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۹۶ در این کشور ناپدید شدند.
در جمهوری اسلامی ایران، درست ۳۰ سال پیش، در همین روزهای گرم تابستان، هزاران زندانی سیاسی مخفیانه اعدام شدند. پیکر بیشتر این کشتهشدگان هرگز به خانوادههای آنها تحویل داده نشد، عاملان این جنایات هرگز محاکمه نشدند و برخی از آنها در تمام سالهای بعد در پستهای حساس بر سر کار بودند و هستند.
یازده سال بعد از آن اعدامهای گسترده، در حمله به کوی دانشگاه تهران در تیرماه ۱۳۷۸، هفتاد نفر از معترضان ناپدید شدند. نوزده سال بعد از این هجوم، هنوز از سرنوشت سعید زینالی، دانشجویی که در جریان این اعتراضات در خانه خود بازداشت شد هیچ خبری در دست نیست. نزدیک به ۲ دهه بعد از این بازداشت، مسئولان جمهوری اسلامی ایران هنوز به خانوادهی او پاسخ ندادهاند که چه بر سرفرزند آنها آمد.
ربودن، بازداشت و ناپدیدشدن منتقدان یا اقلیتها در ایران، از همان اولین سالهای بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی ایران کلید خورد. از جمله در مردادماه ۱۳۵۹، اعضای نخستین محفل بهائیان بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران ناپدید شدند. سی و نه سال بعد از ربوده شدن آنها، هنوز هیچ خبر دقیقی از سرنوشت آن ربودهشدگان، دکتر حسین نجی، عطاءالله مقربی، عبدالحسین تسلیمی، هوشنگ محمودی، ابراهیم رحمانی، منوهر قائم مقامی، یوسف قدیمی، بهیه نادری و کامبیز صادقزاده و دو همراه آنان، یوسف عباسیان و حشمتالله روحانی، در دست نیست.
پیروز دوانی، نویسنده و مترجم ایرانی در ۳ شهریور ماه ۱۳۷۷ از منزل مسکونی خود خارج شد و دیگر بازنگشت. مقامات ایران هرگز توضیح رسمی ندادند که چه بر سر دوانی آمد. این فهرست به همینجا ختم نمیشود و ادامهدار است. هیچکس نمیداند که در این چهل سال دقیقا چه تعداد ناپدید شدند و هرگز معلوم نشد که دقیقاً چه بر سر آنها آمد.
«ناپدید شدن»، حربهای که نازیهای آلمان باب کردند
در تقویم رسمی سازمان ملل متحد، روز ۳۰ اوت هر سال، روز جهانی «ناپدیدشدگان قهری» است. در تاریخ معاصر جهان، نازیهای آلمان اولین گروه در قدرت بودند که از این حربه به عنوان یک راه سرکوب و سر به نیست کردن مخالفان استفاده کردند.
در هفتم دسامبر ۱۹۴۱، آدولف هیتلر فرمان «شب و مه» را صادر کرد؛ فرمانی که به موجب آن مخالفان و منتقدان لشکرکشیهای هیتلر و هرکس که به این افراد کمک میکرد یا آنها را پناه داده بود، بازداشت و زندانی میشدند. اغلب آنها در زندان کشته شدند. اما نازیها خبر کشته شدن را به اطلاع خانوادههای آنها نمیرساندند و خانوادههای این افراد با هراس و نگرانی تا سالها از سرنوشت عزیزان خود هیچ خبری نداشتند.
آلمان نازی به زیرکی فهمیده بود که راه سادهتر این است که مخالف را به جای محاکمه و اعدام در ملاءعام، «ناپدید» کند و از زیر بار پاسخ دقیق دربارهی سرنوشت افراد در برود. شیوهای که خیلی زود به شیوهی محبوب بسیاری از دیکتاتوریها و نظامهای سرکوبگر تبدیل شد.
در دو دههی ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی «ناپدید شدن قهری» و سر به نیست کردن مخالفان به شیوهای وحشیانه و گسترده در دیکتاتوریهای آمریکای لاتین رواج پیدا کرد و استفاده شد. در برخی از این کشورها از جمله آرژانتین، هنوز تلاش بازماندگان آنها که ناپدید شدند و کمیتههای حقیقتیاب برای اطلاع از سرنوشت هزاران هزار نفری که ناپدید شدند، ادامه دارد.
در دههی ۱۹۹۰ میلادی، این حربه به عنوان یک «سلاح جنگی» و «ابزار سرکوب» به شکل گسترده در یوگسلاوی سابق استفاده شد و بنا به تخمین سازمان ملل متحد در جنگ صربستان، کوزوو، بوسنی وهرزگوین و کرواسی نزدیک به ۴۰ هزار نفر ناپدید و سربه نیست شدند. کمیتهی «افراد ناپدید شده» در سازمان ملل متحد تاکنون توانسته از سرنوشت ۲۶ هزار نفر از این افراد اطلاع پیدا کند.
«ناپدید شدگان» سالهای اخیر
به نظر میرسد که تلاشهای گستردهی سازمانها و کارزارهای جهانی دفاع از حقوق بشر به رغم همهی موفقیتها یک اثر جانبی ناخواسته هم داشت: بعضی حکومتها بیشتر به این سمتوسو رفتند که به جای پاسخ شفاف دربارهی چرایی بازداشت و سرکوب و کشتار افراد، دست به همان حربهی تلخ قدیمی بزنند: «ناپدید شدن قهری.» و وقتی هیچ نشانهای در کار نیست- نه جسد، نه آثار بازمانده از جرم، نه حکم رسمی بازداشت یا دادگاه- سادهتر میتوانند طفره بروند و اصلاً از بیخ منکر نقش خود شوند.
بنا به گزارش «مرکز دادههای حقوق بشر» شمار کشورهایی که در آنها در طی یک سال دستکم ۵۰ نفر ناپدید شدند، در پایان سال ۲۰۱۵ به ۱۹ کشور رسید. این در حالی است که ۳ سال قبلتر از این تاریخ، ۱۲ کشور بودند که دستکم ۵۰ شهروند ناپدیدشده داشتند.
در سپتامبر ۲۰۱۷ «گروه کاری ناپدیدشدگان قهری» در سازمان ملل متحد اعلام کرد که ۴۵ هزار و ۱۲۰ پروندهی ناپدید شدن قهری در ۹۱ کشور جهان همچنان باز است و بازماندگان هیچ پاسخ روشنی نگرفتهاند و از سرنوشت این افراد اطلاع دقیقی در دست نیست. بسیاری از این پروندههای سالهای اخیر در کشورهایی رخ داده که دولتهای آنها «کنوانسیون بینالمللی حقوق سیاسی و شهروندی» را امضا کردهاند.
در روز جهانی «ناپدیدشدگان قهری» در سال ۲۰۱۸، سازمان «عفو بینالملل» توجه جهانیان را به این موضوع جلب میکند که نزدیک به ۱۷۰۰ نفر در سالهای بعد از «بهار عربی» در مصر ناپدید شدهاند ومعلوم نیست چه بر آنها گذشته است.
پاکستان در روندی نگرانکننده و فزاینده از این حربه علیه مخالفان سیاسی استفاده میکند و در نپال از سال ۲۰۱۵ تاکنون دستکم ۳هزار پرونده در رابطه با «افراد ناپدیدشده» ثبت شده است. با اینحال دولت نپال تاکنون حتا به یک مورد از این پروندهها رسیدگی نکرده است.
فردی که ربوده و ناپدید میشود، از حق هرگونه دسترسی به دفاع حقوقی محروم میشود چرا که به سادگی او اصلاْ یک «زندانی» یا «متهم و مجرم» محسوب نمیشود. خانوادههای آنها هر روز دروضعیت تعلیق شکنجه میشوند و زخم آنها همیشه تازه و خونچکان است.
رابرت ای کنت، مورخ، در کتاب «عدالت در نورنبرگ» نوشت که در جلسهی محرمانهای که هیتلر فرمان «شب و مه» را صادر کرد، در توجیه این سیاست و حربه به فرماندهان عالیرتبهی خود گفت:« روند دادگاهی کردن، از این افراد شهید و قدیس خواهد ساخت. تاریخ اسامی آنها را به خاطر خواهد سپرد، در حالی که تاریخ اسامی هزاران نفر را که گموگور شدند و دربارهی آنها سکوت شد از یاد برده است و روایت رسمی وجود ندارد که نامی از آنها باقی بماند.»
موثرترین کنش ما در برابر این روند و حربهی سرکوبگر شاید همین باشد که «فراموش نکنیم و همواره به یاد آوریم.»