پرده برداشتن از فاجعهی قتل عام در اندونزی
در اول اکتبر ۱۹۶۵ شش ژنرال ارتش اندونزی به دست گروهی از افسران جوان به قتل رسیدند؛ ارتش این کشور و دولت آمریکا «حزب کمونیست اندونزی» را مسئول این حادثه دانستند. به دنبال آن، ارتش و شبهنظامیان اسلامگرا صدها هزار نفر را به ظن ارتباط با این حزب دستگیر کرده و به قتل رساندند. انتشار اسناد سفارت آمریکا در جاکارتا، پایتخت اندونزی، بار دیگر توجه افکار عمومی را به این فاجعه جلب کرده است.
در دورهی سرکوب کمونیستها در اندونزی، که در جریان آن حدود نیم میلیون اندونزیایی به قتل رسیدند، سربازان مظنونان را به زندان میبرند، جاکارتا، 30 اکتبر 1965
«پدربزرگ من در سال 1965 در بالی استاد دانشگاه بود، و در آنجا به قتل رسید. ما حتی نمیدانیم جسدش را به درون کدام گور دستهجمعی پرت کردهاند.» این حرفِ یکی از داوطلبان است، یک دانشجوی کالج که پدرش اهل اندونزی است. او در ماه اوت به گروهی از محققان و دیگر داوطلبان در «مرکز ملیِ غیرمحرمانه کردنِ اسناد» در بیرون شهر واشنگتن پیوست، جایی که برای پروژهی بیسابقهی بررسی حدود سی هزار صفحه اسناد سفارت آمریکا در جاکارتا (که به تازگی از حالت طبقهبندی محرمانه خارج شده) کار میکنند. این مدارک جزئیات مهم و تازهای را در مورد آنچه در قتل عام اندونزیاییها در سالهای 1965-1966 روی داده است افشا میکنند. این کشتار یکی از بدترین قتل عامها از زمان جنگ جهانی دوم بوده، و با این حال از جنایاتی است که کمتر از همه دربارهی آن اطلاعرسانی کردهاند: کشتاری که تخمین زده میشود در آن نیم میلیون از اهالی اندونزی، به ظنِ کمونیست بودن، به دست سربازان و جوخههای مرگِ گروههای شبهنظامی به قتل رسیدند.
آن دانشجوی داوطلب از فرصت همکاری در این پروژه به شدت استقبال کرده بود، نه چون خانوادهی خودش با این قضیه ارتباط داشتند بلکه، چنان که خود او به من گفت، چون لازم بود اهالی اندونزی بدانند که چه روی داده است و چه کسی مسئول است – نکتهای که بردلی آر. سیمپسون تاریخدان از دانشگاه کنتیکت، که هدایت این برنامهی بررسی اسناد و مدارک را بر عهده داشته هم آن را خاطرنشان میکند. به نظر سیمپسون، «اندونزیاییها باید بتوانند سرگذشت خاص خویش را به زبان آورند، و حق آنهاست که اسناد و مدارک مربوط به دولت خویش را ببینند. هرچه این اسناد بیشتر از سوی دولت آمریکا منتشر شود، تقاضای اندونزیاییها برای دریافت آنها هم باید بیشتر شود.»
بخش عمدهی این ماجرا هنوز ناشناخته است. آنچه میدانیم این است که شش ژنرال ارتش در سحرگاه اول اکتبر 1965 به دست گروهی از افسران جوانی به قتل رسیدند که مدعی بودند پیشدستی کردهاند و به این وسیله مانع کودتای نظامیِ «شورای ژنرالها»ی تحت حمایت سازمان سیا شدهاند. توطئهی این افراد شکست خورد، و بیدرنگ ارتش اندونزی و دولت آمریکا حزب کمونیست اندونزی را مسئول دانستند، حزبی که در آن زمان سومین حزب بزرگ کمونیست جهان و حامی سوکارنو، رئیس جمهور مادامالعمر و چپگرایِ مستبد کشور بود.
ظرف چند روز، ارتش و شبهنظامیان محلی هرکه را که با این حزب رابطه داشت گیر انداختند. سپس، بیشتر آنهایی را که دستگیر کرده بودند از بین بردند و تیر زدند، یا سر بریدند، یا با چاقو به قتل رساندند. بیشتر کشتارها به دست نیروهای شبهنظامی وابسته به ارتش انجام شد، و اعضای آنها شامل تبهکاران و جوانان عضو دو سازمان از بزرگترین سازمانهای اسلامی کشور بودند. به علاوه، صدها هزار اندونزیایی به زندان افتادند، و خانوادههایشان نیز مثل خانوادهی کشتهشدگان مغضوب شدند.
در حال حاضر، قتل عام اندونزیاییها به سبب فیلمهای درخشان جاشوا اوپنهایمر مورد توجه آمریکاییهای زیادی قرار گرفته است.
در تمام مدت این قتل عام، دولت آمریکا کمکهای مستقیم و غیرمستقیمی به ارتش کرد، و این حمام خونی را که به راه افتاده بود به حساب پیروزی سرنوشتسازی گذاشت که وضع توازن قوا را در جنوب شرقی آسیا عوض میکرد. وقتی قتل عام پایان گرفت، اندونزیاییها در زیر سایهی حکومت نظامی ژنرال سوهارتو و این توهم بنیادینِ آن به سر میبردند که «ارتشْ کشور را از شر کمونیستهای ملحد نجات داده است.» هرگونه گفتوگویی دربارهی قتل عام ممنوع شد، مگر در قالب روایت رسمی: حزب کمونیست باید قلع و قمع میشد، و اهالی اندونزی خود از این کشتارهای دستهجمعی حمایت کردند، یا حتی در آن دست داشتند.
در سال 1998، اندونزیاییها بر سوهارتو شوریدند، و سالهای پس از آن دموکراسی متزلزلی روی کار آمده است، که اندونزی را سومین دموکراسی بزرگ جهان میکند (همانطور که بزرگترین اکثریت مسلمانان را هم در بین کشورهای جهان دارد). گشایش دموکراتیک فضای سیاسی باعث از سرگرفته شدن بررسی دقیقِ روایت رسمی دربارهی قتل عام در اندونزی شد. کوششها برای افشای فجایع گذشته زمانی سرعت گرفت که جوکو ویدودو، معروف به جوکووی، در سال 2014 بعد از نامزدیاش در انتخابات به عنوان اصلاحطلبِ خارج از حلقهی الیگارشی (اقلیت حاکم) و نخبگان سیاسی (که هردو در زمان سوهارتو و پس از خلع او از قدرت تجدید قوا کرده بودند) به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. جوکووی وعده داد که با سیاستِ درهای باز و کثرتگرایی بر جمعیت 250 میلیونی کشور حکومت کند، و بسیاری امیدوار بودند که او به چشمپوشی از نقض حقوق بشر در گذشته، که از سال 1965 شروع شد، پایان دهد. بحث بر سر تشکیل کمیتهی حقیقتیاب یا حتی عذرخواهی از ملت بود.
در حال حاضر، قتل عام اندونزیاییها به سبب فیلمهای درخشان جاشوا اوپنهایمر مورد توجه آمریکاییهای زیادی قرار گرفته است: فیلمهای عملِ کشتن (2013) و چهرهی سکوت (2014)، که به فصل تاریک تاریخ این کشور، نخست از دید قاتلان و سپس از دید قربانیان، نگاهی انداخته است. وقتی جوکووی در سال 2015 در دفتر رسمی باراک اوباما در کاخ سفید با او دیدار کرد، برخی از اندونزیاییها امید داشتند که اوباما به جوکووی کمک کند تا بقیهی اسناد طبقهبندیشده و محرمانهی آمریکا هم در دسترس عموم گذاشته شود. به ویژه که، وقتی اوباما هشت ساله بود به اتفاق مادرش به جاکارتا رفته بود، درست پس از آن کشتارها؛ و در جوانی، در دفتر خاطرات خود دربارهی پنهانکاریها و آسیبهای روانیِ آن دوران نوشته بود. این علاقهی تازه ایجادشده در افکار عمومی به اطلاع یافتن از ماجرای قتل عام اندونزیاییها باعث شد تا مدیر «مرکز ملیِ غیرمحرمانه کردن اسناد»، به شکلی غیرمعمول، به دنبال از طبقهبندی خارج کردنِ پروندههای سفارت آمریکا باشد.
اخیراً، سیمپسون و سه تاریخدان دیگر که متخصص آن دورهاند خلاصهای از مهمترین اسناد محرمانه را منتشر کردند. هرچند خلاصهی آنچه آنها روایت میکنند قبلاً علنی شده بود، این اسناد بیانگر روایتی تکاندهنده است، از این که چگونه مقامات آمریکایی قلع و قمع کمونیستها را از نزدیک رصد میکردند و ارتش اندونزی را ترغیب میکردند که کار را یکسره کند. بنا به گزارش سیمپسون، این تلگرامها، نامهها، و گزارشهایی که قبلاً دیده نشده بودند «شامل جزئیات مشمئزکنندهای است مبنی بر این که آمریکا آگاهانه و رضایتمندانه از قتل عام مردم بیگناه حمایت کرده است.»
برای مثال، تلگرامی از سفارتخانه به وزارت امور خارجه در 20 نوامبر 1965 گزارش میکند که اعضای حزب کمونیست در مرکز جاوه چیزی دربارهی کودتای اول اکتبر نمیدانستند؛ با این حال گیر میافتادند و به قتل میرسیدند. گزارش دیگری در اواخر نوامبر حاکی از آن است که ژنرال سوهارتو در پشت این قتل عامها است، و این که دستگیری بیحساب و کتاب کمونیستها مشکلاتی را در خصوص چگونگی تأمین جا و غذای آنها در زندانها به وجود آورده است. «بسیاری از استانهای کشور با اعدام زندانیان حزب کمونیست، یا کشتن آنها قبل از دستگیر کردن آنها، وظیفهای که دستههای جوانان مسلمان اسبابش را فراهم میآوردند، این مشکل را برطرف میکنند.»
در دورهی سرکوب کمونیستها در اندونزی، که در جریان آن حدود نیم میلیون اندونزیایی به قتل رسیدند، سربازان مظنونان را به زندان میبرند، جاکارتا، ۳۰ اکتبر ۱۹۶۵
در 21 دسامبر، سفارت آمریکا گزارش میکند که در حدود ۱۰۰هزار کمونیست به قتل رسیدهاند، که ۱۰هزار نفرشان در بالی بودهاند، و در ادامه دربارهی روابط بهبودیافتهی بین آمریکا و اندونزی، از «تغییر خارقالعادهی اوضاع و احوال که فقط در طول ده هفته رخ داده است» استقبال میکند. کشتارها و دستگیریها بیش از ماهها ادامه داشت. در مارس 1966، سوهارتو بر اریکهی قدرت بود، حزب کمونیست غیرقانونی اعلام شد، اندونزی متحد حیاتی آمریکا در جنگ سرد شد، و سیل کمکها و سرمایهگذاریهای آمریکا به سویش سرازیر شد.
این اسناد، با وجود بیان جزئیات جدید، چیزی دربارهی اقدامات مخفیانهی آمریکا در ماههای پیش از وقوع این حوادث نمیگوید. سیمپسون که تاریخ روابط آمریکا با اندونزی از1960 تا 1968 را در کتابی با نام اقتصاددانهای مسلح (2008) نوشته است، میگوید: «ما هنوز مهمترین مطالبی را که در اختیار سیا و دیا (آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا) است در دست نداریم.» تاریخدانان دیگری که پروندههای سفارت را بررسی کردهاند عبارتاند از: جان روزا، نویسندهی بهانهی قتل عام (2006)، یکی از جامعترین کتابها تا به امروز دربارهی آن کودتای شکستخورده و قتل عام؛ جفری بی. رابینسون، که کتابش درباره قتل عام، فصل کشتار، سال آینده منتشر خواهد شد؛ و جسیکا ملوین، که سال آینده نیز کتابی دربارهی کشتارها، بر اساس مطالعات دکترای خود در سال 2014، به اسم فوت و فنِ قتل عام منتشر خواهد کرد. این مورخان به اتکای اطلاعاتِ از طبقهبندی خارجشدهی پیشین، در سالهای 2001 و 2015، ثابت کردهاند که آمریکا عملیات مخفیانهی خود در اندونزی را در اوایل دههی 1960، که به دنبال تقویت پیوندهای خود با ارتش آن کشور و برانگیختن رویارویی نهایی بین حزب کمونیست و ارتش بوده، تأیید کرده است. تا زمانی که پروندههای سیا و دیا از طبقهبندی خارج شود، جزئیات این عملیاتِ مخفی ناشناخته میماند. از آنجا که لازمهی آزاد کردن اطلاعات طبقهبندیشده صدور دستوری از جانب شخص رئیس جمهور و یا از طرف کنگره است، به نظر نمیرسد که چنین چیزی در ایام ریاست جمهوری ترامپ اتفاق بیافتد.
با این همه، افشای محتوای پروندهها در سفارتخانهی آمریکا در جاکارتا احتمالاً وضعیتی انفجاری را در اندونزی شکل خواهد داد. داستانی که این اسناد بازگو میکند روایت رسمی مبنی بر «نظم جدید» سوهارتو را به چالش میکند، و این از طبقهبندی خارج شدن اسناد در زمانی روی میدهد که سیاست در اندونزی به شدت دوقطبی شده است. بحث حسابرسی در مورد حوادث سال 1965 بسیاری از کشمکشهای سیاسی امروز را رقم میزند. هرچند به ویژه در بین جوانان شوقی وجود دارد برای بیشتر دانستن دربارهی آنچه در سال 1965 روی داده است، واکنشی خشمآلود نیز از طرف ژنرالهای ارتش و سیاستمداران اسلامگرا مشاهده میشود که هشدار میدهند هرگونه سخنی دربارهی آشتی ملی یا عذرخواهی از قربانیان به منزلهی طرح و نقشهای است برای احیای کمونیسم. این واکنشها وقتی جوکووی به دیدار اوباما رفت شروع شده بود، و آن زمان تنها شدت گرفته است.
گروههای اسلامیِ تندرو و ارتشْ گروههای بحث، رونمایی کتابها، و نمایش فیلمهایی دربارهی آن قتل عام را تعطیل کردهاند. عصر دموکراسی با خود انتخاباتِ مستقیمِ رقابتی و مطبوعات آزاد پویا را به اندونزی آورده است، اما نتوانسته است مصونیت از تحقیقات و پیگرد قانونیای را از میان بردارد که ارتش اندونزی از آن برخوردار است، و نیز نتوانسته است تصمیم سیاستمداران و اسلامگراهایی را عوض کند که حکم به سکوت در مورد آن کشتارها میکنند. وقتی در سال 2016، دولت جوکووی از برپایی همایشی حمایت کرد که در آن جانبهدربردگان بتوانند در ملأ عام سخن بگویند، ضدحملهای از سوی ژنرالهای بازنشسته از سوی «جبههی مدافعان اسلام» شکل گرفت (یک گروه فشار که به وزنهای به معادلات قدرت سیاسی تبدیل شده بود)، و خودِ جوکووی را به کمونیست بودن متهم کردند. این حمله آغاز زدوخورد بیرحمانهای شد که بین دموکراتهای کثرتگرا و پوپولیستهای اسلامگرا ادامه دارد.
گروههای اسلامیِ تندرو و ارتشْ گروههای بحث، رونمایی کتابها، و نمایش فیلمهایی دربارهی آن قتل عام را تعطیل کردهاند.
«جبههی مدافعان اسلام» به همراه شبکهی وسیعتری از اسلامگراها در اوایل سال جاری برای انتخاب فرماندار جاکارتا، و به منظور ایجاد اتحاد نیرومند و جدیدی بین جبههی اسلامگراها و نخبگان سیاسیِ مخالف کوجووی، دست به زورآزمایی زدند. آنها صدها هزار نفر از مردم را به تظاهرات خیابانی کشاندند تا از «اسلام» در مقابل فرماندار آن موقع جاکارتا، باسوکی تجاهاجا پورناما، که مسیحی و اصالتاً چینی و متحد نزدیک جوکووی بود، «دفاع کنند.» (پورناما که در نزد عموم به آهوک معروف است، نه فقط انتخابات را واگذار کرد، بلکه به اتهام «توهین به اسلام» به محاکمه کشیده و محکوم شد. او در حال گذراندن یک دورهی دو سالهی زندان است.) اگر این اتحاد پابرجا بماند، بخت جوکووی برای پیروزی در انتخابات بعدی در 2019 ممکن است به مخاطره بیافتد.
بعد از این پیروزی در برکنار کردن پورناما، «جبههی مدافعان اسلام» و متحدان اسلامگرای کارزاری، به ویژه در شبکههای اجتماعی، به راه انداختند که مدعی است احیای کمونیسم در جریان است و چین میکوشد تا اندونزی را مستعمرهی خود کند. ماه گذشته، پلیس مجبور به شلیک گاز اشکآور و مقابله با جمعیتی شد که مقابل دفتر «مؤسسهی کمکهای حقوقی» در جاکارتا شورش به پا کرده بودند، چون شنیده بودند که «حزب کمونیست اندونزی» در آنجا نشستی برگزار میکند. هرچند اخیراً یک نظرسنجی عمومی نشان داد که تنها ۱۲.۶ درصد از کسانی که از آنها نظرخواهی شده است امکان احیای کمونیسم در شرایط فعلی را قبول دارند، باز هم اسلامگراها و ژنرالهای بازنشسته و سیاستمداران راستگرا از لفاظی در مورد خطر کمونیسم دست بر نمیدارند و بر آن اصرار دارند.
هدف اصلی آنها جوکووی است – که مدتها است به دروغ او را متهم میکنند که رگ و ریشهی کمونیستی دارد. جوکووی، در کوششی برای حراست از موقعیت خود، هرگونه گفتوگویی دربارهی تحقیقات مربوط به گذشته را متوقف کرده است. انتشار اسناد سفارتخانهی آمریکا اخیراً در صدر اخبار اندونزی قرار گرفت، اما این اتفاق تاکنون هیچ گونه تفسیری را از جانب جوکووی و دیگر مقامات دولتی در پی نداشته است. از طبقهبندی خارج شدنِ این اطلاعات مقارن شده است با بالا گرفتن فعالیتهای انتخابات ریاست جمهوری برای سال 2019. ممکن است حق با پروفسور سیمپسون باشد که این اسناد به بازسازی بخشهایی از تاریخ مفقودشدهی اندونزی کمک میکند، و چه بسا حتی دولت اندونزی را وادارد که مدارک و سوابق خود را در مورد نقشی که ارتش در قتل عام ایفا کرده منتشر کند. اما در عین حال ممکن است اسلامگراها، ژنرالها، و سرکردههای باقیمانده از دوران رژیم سوهارتو موفق شوند تا از هر بحث و گفتوگوی تازهای در این مورد جلوگیری کنند. اگر چنین شود، تلاش افکار عمومی برای روشن شدن این بخش خونین از گذشتهی اندونزی تنها در حکم مهماتی خواهد بود که به درد دشمنان دموکراسیِ متزلزل و به سختی به دستآمدهی این کشور خواهد خورد.
برگردان: افسانه دادگر
مارگارت اسکات پژوهشگر و کارشناس مسائل خاور دور است. آنچه خواندید برگردانِ این نوشتهی اوست:
Margaret Scott, ‘Uncovering Indonesia’s Act of Killing,’ New York Review of Books, 20 October 2017.