کردهای سوریه: تاریخی پر از استعمار، نژادپرستی، و مقاومت
با این که نوشتههای توصیفی و تحلیلی فراوانی دربارهی آنچه در چند سال اخیر در «رۆژاوا» (کردستان سوریه) روی داده در دسترس است، زمینهی تاریخی این تحولات و پیشینهی محرومیتها و مبارزات کردها در سوریه کمتر واکاوی شده است. این نوشته تلاشی است در جهت ترسیم نقاط عطف تاریخی و سازوکارهای عمدهای که وضعیت فرودستیِ کردها در سوریه را ایجاد کرده، و همچنین سرفصلهای مقاومت و مبارزهی کردهای آن دیار را رقم زده است.
تردیدی در این واقعیت نیست که تجربهی رژیم دموکراتیک و آزاد شمال سوریه در سالهای اخیر توجهات زیادی را به خود جلب کرده است. این نظام سیاسی-اجتماعی جدید، که به عنوان جزئی از خیزش مردم سوریه از تابستان سال 2012 در منطقهی رۆژاوا و با پیشاهنگی کردها مستقر شد، به رغم جنگ و محاصرهی شدید اقتصادی از همه سو، یکی از پیشروترین و باثباتترین تجربههای دموکراتیک در تاریخ خاورمیانه را رقم زده است. حضور پررنگ زنان در مناصب سیاسی، نظامی و در دل جنبش فراگیر اجتماعی، آزادیهای گستردهی اجتماعی و فرهنگی برای اقلیتهای ملی/ قومی و مشارکت گستردهی آنها در ادارهی جامعه، و نیز سازمانیابی اقتصاد جامعه با اولویت دادن به محیط زیست و عدالت اجتماعی از جمله مواردی هستند که نظام خودگردانی دموکراتیک در رۆژاوا و شمال سوریه را تبدیل به نمونهای بیهمتا در منطقهی خاورمیانه میکند.
خاستگاه جامعهی کردهای سوریهی امروزی به لحاظ تاریخی عمدتاً مشتمل بر سه دسته میشود. یک دسته کردهای منطقهی «کوردداغ» در شمال غربی سوریهاند، با مرکزیت شهر عفرین، که صدها سال در آن ناحیه زیستهاند. دستهی دوم کردهایی هستند که در منطقهی جزیره در شمال شرقی سوریه کنونی ساکن هستند، و ریشهی بخشی از این جمعیت بر میگردد به قبایل کوچنشینی که از اواخر قرن نوزدهم در آن منطقه سکنا گزیدند. تبار بخش دیگری از کردهای جزیره به مهاجرانی میرسد که پس از تشکیل جمهوری ترکیه در سال 1923 و به دنبال افزایش خشونت و سرکوب کردهای ترکیه به دست کمالیستها به این منطقه مهاجرت کردند. دستهی سوم هم کردهایی هستند که در حواشی شمال شرقی دمشق سکنا گزیدند، و منشأ آنها بر میگردد به لشکرهای نظامی قبیلهای که در قرون وسطا در صفوف مسلمانان میجنگیدند و به مرور زمان اردوهای نظامی آنها در حاشیهی شهرها تبدیل به محل سکونت دائم آنها شد (مکداول، 7-466).
پس از جنگ جهانی اول و همزمان با فروپاشی امپراتوری عثمانی، انگلیس و فرانسه (به عنوان فاتحان جنگ) بخشهای زیادی از قلمرو تحت کنترل عثمانی را بر طبق توافق سایکس-پیکو بین خود تقسیم کردند، و سوریه با مرزهایی کمابیش مشابه مرزهای کنونیاش از سال 1920 به تحتالحمایگی دولت فرانسه در آمد. در طی بیش از دو دهه حاکمیت فرانسویها در سوریه، آنها سیاست حمایت و جذب اقلیتهای مسیحی، دروزی، علوی، و کرد را برای مقابله با استقلالطلبی و ناسیونالیسم عربی در پیش گرفتند. به همین دلیل، منافع و موقعیت سیاسی و اجتماعی کردها تا حدود زیادی در این دوران حفظ شد و حتی افرادی از میان کردها در سالهای بعد به ردههای بالای سیاسی و نظامی هم رسیدند. البته این بدین معنا نیست که فرانسه همواره در کنار کردها و علیه اکثریت نسبی عرب بوده، بلکه در مواردی محدودیتهایی برای ناسیونالیسمِ کردی ایجاد میکرد، همچنان که در مورد جنبش کردی «خۆی بوون» (استقلال) این امر صورت گرفت (فوکارو، 2-201).
با اعلام استقلال سوریه پس از جنگ جهانی دوم و در سال 1946 میلادی، ملیگرایی عربی برتری سیاسی خود را در سوریه به صورت رسمی اعلام کرد.
با اعلام استقلال سوریه پس از جنگ جهانی دوم و در سال 1946 میلادی، ملیگرایی عربی برتری سیاسی خود را در سوریه به صورت رسمی اعلام کرد، تا جایی که در سال 1958 میلادی مصر و سوریه با هم متحد شده و «جمهوری متحد عربی» را تشکیل دادند که البته بیش از سه سال دوام نیافت. قدرت گرفتن ناسیونالیسم عربی در سوریه، همچون عراق، پیامدهای هولناکی برای کردها داشت و موجب نظاممند شدن و گسترش نژادپرستی ضد کردها در سوریه شد. در همان سال 1958، هر گونه چاپ و انتشار مطلب به زبان کردی به صورت رسمی ممنوع شد. یک سال پیش از آن، 250 دانش آموز کرد در آتشسوزی در سینمایی در شهر آمودا کشته شدند. همچنین، روند تصفیهی کردها از مقامات دولتی به حد اعلای خود رسید، تا جایی که برادران ناظمالدین که سالها مقام وزارت و ریاست کل ارتش را در اختیار داشتند، در اواخر دههی پنجاه میلادی از کار برکنار شدند. علاوه بر این، رهبران «حزب دموکرات کردستان» سوریه هم در سال 1960 دستگیر و روانهی زندان شدند (مکداول، 472).
نقطهی اوج شوونیسم دولتی در سوریه، که نظیر آن حتی برای کردهای ترکیه، عراق، و ایران اتفاق نیفتاد، محرومیت کامل بخش قابل توجهی از کردهای سوریه از شهروندی آن کشور و حقوق مرتبط با آن در پی سرشماری یکروزه در ایالت عمدتاً کردنشین الحسکه در سال 1962 بود. افزایش جمعیت و نفوذ کردها و دیگر جوامع غیرعربی همچون ارمنیها در منطقهی جزیره، که عمدتاً از ترکیه و از اوایل دههی بیست میلادی به دلیل آزار و اذیت و خشونت لجامگسیخته دولت نوپای ترکیه به آن منطقهی غالباً خالی و پر از زمینهای حاصلخیز مهاجرت کرده بودند، سالها دغدغهی خاطر ناسیونالیستهای عرب بود. این جمعیت مهاجر با پیوستن به ساکنان کرد و عرب جزیره باعث شکوفایی کشاورزی منطقه شده بودند، تا جایی که جزیره از آن زمان به بعد به اصلیترین تولیدکنندهی گندم در سوریه تبدیل شد و لقب «سبد نان» کشور به آن داده شد. اکتشاف نفت در نقاطی از جزیره اهمیت استراتژیک آن را دوچندان هم کرد. عدم تسلط همهجانبه بر این منطقه، با توجه به افزایش موج مهاجرت از ترکیه در دهههای چهل و پنجاه میلادی، برای ناسیونالیستهای عرب و جمهوری جوان عربی سوریه، که خواهان حفظ برتری عربها و تضمین منافع اقتصادی و سیاسی آنها بودند، قابل تحمل نبود.
از زمان حضور فرانسویها در سوریه، این ایده که کردها کلاً جمعیتی مهاجر و غیرسوری هستند در میان ملیگرایان عرب سوری غالب بود، و بعدها همین ایده بدل به رویکرد غیررسمی دولت نسبت به کردها شد. سرشماری سال 1962 قدمی بزرگ در جهت تأیید نهایی این ایده و اقدامی برای درهم شکستن کردها، و تثبیت قانونی جایگاه کردها به عنوان شهروند درجه دو و نیز ناشهروند بود. در روز سرشماری، ساکنان غیرعرب میبایست با ارائهی مدارک، اقامت خود در سوریه پیش از سال 1945 را ثابت میکردند. کردهایی که موفق به ارائهی مدارک لازم شدند شهروندیِ سوریه را دریافت کردند، اما بقیه سرنوشت بسیار تلخی پیدا کردند. آنهایی که در سرشماری شرکت کرده بودند ولی مدارکی (همچون مالکیت زمین) نداشتند، از جمله به این دلیل مهم که مالکیت زمین متعلق به فئودالهای بزرگ کرد بود و کشاورزان ساده چنین مدارکی در اختیار نداشتند، «اجانب» نامیده شدند. کردهایی هم که به هر دلیلی (ناآگاه بودن به عواقب عدم شرکت در سرشماری، حاضر نبودن در محل، و یا ترس از فراخوانده شدن به سربازی اجباری در ارتش سوریه) در سرشماری شرکت نکردند، «مکتومین» (پنهان یا ثبتنشدهها) نامیده شدند.
اجانب و مکتومین (جمعیتی بالغ بر صد و بیست هزار نفر در زمان سرشماری) در عرض یک روز از بسیاری از حقوق شهروندی از جمله حق ملیت سوری، حق ثبت مالکیت زمین و تجارت، حق استخدام در ادارات دولتی، حق دسترسی عادلانه و برابر به آموزش، به ویژه آموزش عالی، و حق ورود و خروج از کشور محروم شدند. در حالی که اجانب با در دست داشتن کارت ملی قرمز رنگ (که متفاوت از کارت ملی سوری است) میتوانستند آزادانه در داخل خاک سوریه جابهجا شوند، مکتومین صرفاً پس از تأیید مقامات امنیتی میتوانستند بدون دردسر در داخل سرزمین تردد کنند (یلدیز، 104-94). محرومیت از حقوق شهروندی مشمول نسلهای بعدی اجانب و مکتومین هم میشد و، بر اساس آمار غیررسمی، بیش از سیصد هزار کرد در سوریه در زمان قیام سال 2011 در حقیقت ناشهروند بوده و از اکثریت قریب به اتفاق خدمات عمومی و دولتی بیبهره بودند. این در حالی است که در تمامی این سالها، اجانب و مکتومین موظف به انجام بسیاری از وظایف شهروندی، از جمله سربازی اجباری برای مردان، بودهاند (نپ و دیگران، 34).
با به قدرت رسیدن حزب بعث در سال 1963، شوونیسم دولتی ضد کردها ابعاد جدیدی به خود گرفت. در ماه نوامبر سال 1963، سرهنگ محمد طلب هلال، مسئول امنیت داخلی ایالت الحسکه، گزارشی محرمانه تهیه کرد که در آن مسئلهی کردها را «تومور بدخیمی» توصیف کرده بود که به جان ملت عرب افتاده است، و تنها راه چاره را پاک کردن و از بین بردن این تومور دانسته بود. او برای این مقصود، طرحی دوازده مادهای پیشنهاد داده بود که بر مصادره کردن زمینهای کردها و تحویل دادن زمینها به عربها، برگرداندن کردها به ترکیه، ایجاد منطقهای عربنشین در امتداد مرز با ترکیه، و محروم کردن کردها از حق رأی و اشتغال در ارادات دولتی و عمومی تأکید داشت. گزارش طلب هلال نشانگر عمق نگاه نژادپرستانهی بسیاری از ناسیونالیستهای عرب و مشخصاً نهادهای حاکم دولت سوریه نسبت به کردها بود. اگرچه دولت وقت سوریه منکر رسمی و الزامآور بودن این گزارش شد، در سالهای بعد بسیاری از مواد این گزارش عملاً اجرا شدند. به عنوان مثال، در دههی 70 میلادی و پس از روی کار آمدن حافظ اسد در سوریه، به اسم اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین کشاورزان، بسیاری از دهقانانِ کرد که سالها بر روی زمینهایشان کار کرده بودند از زمینهایشان رانده شده و عربهایی از مناطق دیگر کشور جایگزین آنها شدند. همچنین، در راستای تحقق کمربند عربی به موازات مرز با ترکیه، 41 روستای جدید با امکانات ویژه برای مهاجران عرب احداث شد (مکداول، 475). مقاومت کردها مانع از اجرای کامل سیاست کوچ اجباری آنها شد، با وجود این بسیاری از کشاورزانِ کرد کار خود را از دست دادند و در جستوجوی کار برای همیشه به مراکز شهری بزرگ مثل حلب و دمشق نقل مکان کردند.
در طول سالهای دیکتاتوری حافظ اسد و بشار اسد، تبعیض نظاممند و خشونت علیه هویت کردی به طور مستمر ادامه داشت.
در طول سالهای دیکتاتوری حافظ اسد و بشار اسد، تبعیض نظاممند و خشونت علیه هویت کردی به طور مستمر ادامه داشت و در مواردی تشدید هم شد. دستگیری، شکنجه، و قتل فعالان سیاسی کرد، و نیز مبارزه با مظاهر و نمادهای فرهنگی کردها در ابعادی وسیعتر تداوم پیدا کرد. در حالی که اقلیتهایی مانند ارمنیها و آشوریها اجازهی تدریس زبان مادریشان در مدارس خصوصی را داشتند، کردها حتی از این حق هم محروم بودند. در سال 1986، صحبت کردن به زبان کردی در محل کار، کافهها، و سینماها ممنوع شد (یلدیز، 117). در همان سال، حافظ اسد با صدور فرمانی روز 21 مارس (نوروز و اول فروردین) را به نام «روز مادر» نامگذاری کرد تا از تداعی هر سالهی این تاریخ با نوروز جلوگیری کرده و آن روز را بدل به جشنی عربی کند. موسیقی، رقص، ادبیات، و لباس کردی هم همواره یا ممنوع یا تحت شدیدترین فشارها بودهاند. نامهای کردی شهرها و روستاها هم به طور سیستماتیکی به عربی تغییر پیدا کردند، و از سال 1992 مقامات ایالت الحسکه از ثبت نامهای کردی برای نامگذاری کودکان و کسب و کار امتناع کردند (پیشین، 19-118).
در طی نزدیک به یک قرن گذشته، کردهای سوریه، همچنان که به مواردی از آن پیشتر اشاره شد، همچون خواهران و برادران خود در ترکیه، ایران، و عراق بر سیاستهای شوونیستی حاکم بر خود به انحای مختلف تاختهاند. در دورانی که سوریه تحت اشغال فرانسه بود، رؤسای قبایل، زمینداران، و روشنفکرانِ کرد بر به رسمیت شناخته شدن هویت متمایز کردی و حقوق سیاسی و فرهنگی کردها اصرار میورزیدند. بعدها در زمان استقلال سوریه، احزاب متعدد کردی تأسیس شدند که اکثراً اجازهی فعالیت علنی نیافتند و در اغلب موارد هم با سرکوب شدید مواجه میشدند. از دههی هشتاد میلادی به بعد هم تظاهراتهای تودهایِ متعددی در واکنش به سرکوبهای دور و دراز تاریخی و ساختاری و یا در مناسبتهای خاص (مثلاً نوروز و یا تظاهرات گستردهی سال 2004 در اعتراض به قتل و دستگیری هوادارانِ کرد پس از یک مسابقهی فوتبال در شهر قامیشلو) روی دادهاند.
با حضور «حزب کارگران کردستان» (پ.ک.ک.) و فعالیت سیاسی آزادانهی آنها در سوریه در طی دو دههی 80 و 90 میلادی، برگ دیگری در تاریخ مبارزات کردهای سوریه ورق خورد. حضور پ.ک.ک. در سوریه و نقشی که آنها در مقاومت کردهای سوریه ایفا کردند از آن جهت متناقضنما بود که آنها کردهای سوریه را نه برای مبارزه علیه دولت سوریه بلکه برای جنگ در ترکیه و بر ضد دولت ترکیه بسیج میکردند. در حقیقت، اختلافات و تنشهای جدی سیاسی بین دولتهای ترکیه و سوریه در آن زمان به پ.ک.ک. این امکان را داد تا از حمایتهای دولت سوریه بهره ببرد، بدین شرط که هیچگاه تهدیدی علیه دولت بعثی ایجاد نکند. هرچند در اواخر دههی نود میلادی و در سایه تهدیدات سیاسی و نظامی ترکیه، دولت حافظ اسد فعالیتهای پ.ک.ک. در سوریه را متوقف کرد و رهبران و اعضای آن را هم اخراج کرد، نزدیک به دو دهه فعالیت آزادانهی سیاسی در سوریه باعث پدید آمدن شبکههای سازماندهی و بسیج تودههای هوادار پ.ک.ک. در میان کردهای سوریه شده بود. سالها بعد، با خروج نیروهای دولتی از رۆژاوا در سال 2012، پ.ک.ک. باز هم موفق شد ابتکار عمل را در دست بگیرد. این بار پ.ک.ک. اقدام به عملیاتی کردن برنامهای کرد که به لحاظ ایدئولوژیک و محتوایی فراتر و متفاوت از ناسیونالیسم کردی بود: پروژهای با نام «کنفدرالیسم دموکراتیک» که پیشتر توسط اوجالان، رهبر حزب، تدوین شده و در مناطق کردنشین ترکیه هم تا حدی اجرایی شده بود.
*بهنام امینی دانشجوى دکتراى اندیشهی سیاسى-اجتماعى در دانشگاه یورک کانادا است.
منابع:
فوکارو، نلیدا؛ «کردها و ناسیونالیسم کردی در سوریهی تحتالحمایهی فرانسه»، منتشرشده در مقالاتی دربارهی خاستگاههای ناسیونالیسم کردی، گردآوری توسط عباس ولی، نشر مزدا، 2003.
مکداول، دیوید؛ تاریخ مدرن کردها، نشر تاوریس، 2007.
نپ، مایکل؛ فلاک، آنیا؛ آیبوگا، ارجان؛ انقلاب در رۆژاوا، ترجمه از آلمانی به انگلیسی توسط ژانت بیِل، نشر پلوتو پرس، 2016.
یلدیز، کریم؛ کردها در سوریه، نشر پلوتو پرس، 2005.