![](/sites/default/files/images/header/Articles%20Title%20Imsge.jpg)
05 ژانویه 2017
زندگی عمر بن سعید
جاناتان کوریِل
زندگینامهی یک برده آفریقاییتبار مسلمان در آمریکا، چگونه میتواند گوشههایی تاریک از تاریخ آمریکا و بردهداری اواسط قرن ۱۹ را به ما نشان دهد؟ این مقاله با بررسی زندگینامه عمربن سعید، یکی از این بردگان، زوایایی دیگر از این تاریخ را از نگاه فرودستان جامعه آمریکا به ما باز مینمایاند.[1]
شبی تابستانی در مرکز شهر آتلانتا، مهمانهای سیویک سنتر، در حالی که همگی لباسهای شب بر تن دارند، در میان محفظههایی شیشهای در حرکتند. در این محفظهها اشیائی از دوران بردهداری آمریکا به نمایش گذاشته شده است: «درهای بیبازگشت» بلند و چوبیِ قرن هفدهمی متعلق به یکی از قلعههای تجارت برده در غنا؛ شلاقی از یک کشتزار؛ غل و زنجیرهایی آهنی. بازدیدکنندگان در سکوت به این اشیاء مینگرند و برخی اشک میریزند.
در کنار یکی از محفظهها با عنوان «هدایای فرهنگی از آفریقا»، حال و هوا بهتر میشود. در میان اشیائی که در این محفظه به نمایش گذاشته شدهاند، دستنوشتهای 15 صفحهای به زبان عربی وجود دارد که رنگ آن زرد شده است. صاحب آن، دِریک بیرد، به کسانی که از کنار آن میگذرند توضیح میدهد که این متن را پژوهشگری مسلمان در سال 1831 نوشته است. او بردهای از غرب آفریقا به نام عمر بن سعید بود که از بسیاری از اربابانی که در کارولینا با آنها سروکار داشت، باسوادتر بود. شنوندگان معمولاً واکنش یکسانی دارند: «واقعاً؟»
نمایشگاه سیار «آمریکا منم» توجهها را به سعید و دیگر جنبههای تاریخ آفریقاییتباران آمریکا جلب کرده است.
بیرد دیگر عادت کرده است. زندگینامهی خود نوشتِ سعید با عنوان زندگی عمر بن سعید، تنها زندگینامهی شناختهشدهای است که بردهای آمریکایی به زبان عربی نوشته است. نمایشگاه «آمریکا منم: آثار آمریکاییهای آفریقاییتبار» از اواخر سال قبل به سراسر آمریکا سفر کرده است. این دستنوشته نیز بخشی از این نمایشگاه بوده و به بازدیدکنندگان این فرصت را داده است تا هر یک نگاهی به این سند بیندازند؛ سندی که به گفتهی بیرد «بیشتر مناسب احوال امروز ما است تا سال 1831».
بهرغم آن که مسیحیان او را به بردگی گرفته بودند، سعید به اهمیت همزیستی بین اسلام و مسیحیت در آمریکا آگاه بود. او آمریکاییان را مستقیماً مخاطب قرار داده – و البته مخاطب غیر مستقیم او مسلمانان بودند- و میگفت بهرغم وجود نهاد بردهداری، آمریکا انسانهای خوب هم دارد؛ به ویژه صاحبان او که وی آنها را «نسلی بسیار خوب» میخواند. از نظر بیرد، دستنوشتهی سعید اولین تقاضای همزیستی دینی است که مسلمانی در آمریکا آن را نوشته است. زمانی که سعید این متن را مینوشت 61 سال داشت که 24 سال آن در بردگی سپری شده بود.
بیرد تاریخ آمریکاییان آفریقاییتبار را گردآوری میکند و این زندگینامه را در حراجی در سال 1996 خریداری کرده است. به باور او «اهمیت این دستنوشته در این است که در اینجا با فردی مواجهیم که طرفدار گفتگوی بین ادیان است ... و امروز چه چیزی بیش از این میتواند برای نمایش عمومی مناسب باشد».
در دویست سال گذشته بین کسانی که با عمر بن سعید آشنایی داشتند این بحث وجود داشته که تغییر دین او به مسیحیت تا چه اندازه کامل و صادقانه بوده است. سعید خودزندگینامهی خود را با سورهی المُلک آغاز میکند. این سوره مانند تمام سورههای قرآن (به جز یکی) با بسمالله الرحمن الرحیم آغاز شده و اینچنین ادامه مییابد: «متبارک است کسی که فرمانروایی عالم به دست اوست و بر همه چیز قادر است.»[2] منظور سعید مشخص است، تنها خداوند بر جهان سلطه دارد.
صاحب سعید، جیمز اُوِن، در مقایسه با سایر بردگان، با او رفتار خوبی داشت. اُوِن در کارولینای شمالی فرد سرشناسی بود و برادرش سمت فرمانداری داشت. سعید از انجام کارهای دستی در کشتزارهای اُوِن معاف بود. سعید مینویسد «او مرا نمیزند و با اسامی زشت صدایم نمیکند ... در بیست سال گذشته جیم اُوِن هیچ آسیبی به من نرسانده است.»
استفادهی سعید از زبان عربی –که پس از سالها اقامت در آمریکا آن را کاملاً حفظ کرده بود و حتی نوشتههای خود را اعرابگذاری میکرد- و روابط نسبتاً دوستانهی او با خانوادهی اُوِن، او را در موقعیتی استثنائی قرار میداد؛ به همین علت، حتی در دوران زندگیاش، در سراسر آمریکا مورد توجه بود. در دههی 1820، فرانسیس اسکات کی، کسی که سرود ملی آمریکا را سروده بود، برای سعید انجیلی عربی فرستاد به امید آن که این کار به گرویدن او به مسیحیت کمک کند. روزنامهها دربارهی سعید مطالبی منتشر میکردند؛ از جمله در سال 1925 مقالهای منتشر شد که در آن سعید را فردی «مهربان» توصیف کرده بود و به خاطر «رفتار موقر»ش حدس زده بود که او در آفریقا شاهزاده بوده است. اواسط دههی 1850، زمانی که سعید بیش از 80 سال داشت ابتدا با داگرئوتایپ[3] و بعد آمبروتایپ از او عکس گرفتند. این عکسها، مانند تصاویر یکی از فعالان الغای بردگی، فردریک داگلاس، این تصور عمومی را که سعید شخصیت آفریقایی-آمریکایی برجستهای است، تقویت کرد. این تصور عمومی پس از سال 1995 تشدید شد؛ یعنی زمانی که دستنوشتهی سعید که گمان میرفت در دههی 1920 مفقود شده باشد، در الکساندریایِ ویرجینیا پیدا شد. دستنوشته را فرزندان هالند وود، کلکسیونر سکهی نامدار که زمانی صاحب این زندگینامه بود، پیدا کردند.
بهرغم آن که مسیحیان او را به بردگی گرفته بودند، سعید به اهمیت همزیستی بین اسلام و مسیحیت در آمریکا آگاه بود. او آمریکاییان را مستقیماً مخاطب قرار داده – و البته مخاطب غیر مستقیم او مسلمانان بودند- و میگفت بهرغم وجود نهاد بردهداری، آمریکا انسانهای خوب هم دارد؛ به ویژه صاحبان او که وی آنها را «نسلی بسیار خوب» میخواند.
پیدا شدن زندگینامه، نوشتهی سعید را در مرکز توجهها قرار داد و نور جدیدی بر زندگی 94 سالهای او تاباند. چند سال پس از این که سعید زندگینامهی خود را نوشت، اولین متخصصان زبان عربیای که آن را بررسی کردند میسیونرها و مسیحیان تبشیری بودند و تنها دریافتشان آن بود که این نوشته گرویدن او به مسیحیت را اثبات میکند. با این حال، علا الریز، استاد ادبیات تطبیقی دانشگاه یِیل، از جمله کسانی است که باور دارند سرنخهایی که سعید در نوشتهی خود باقیگذاشته – مثلاً اینکه نوشتهی خود را با سورهای از قرآن آغاز کرده- بر خلاف این امر دلالت دارد. کتاب الریز با عنوان «ای مردم آمریکا»: زندگی عربی عمر بن سعید، بردهی مسلمان آمریکایی، قرار است امسال منتشر شود.
زندگینامهی سعید تنها روایت از بردگان مسلمان آمریکایی نیست، اما اکثر آنها مطالب خود را برای فردی دیگر بازگو میکردند و او این مطالب را به زبان انگلیسی مینوشت. از جملهی این افراد میتوان به این نامها اشاره کرد: ایوب بن سلیمان (روایت او در تاریخ 1734 ثبت شده است)؛ ابراهیم عبدالرحمن (شاهزادهای در میان بردگان در دههی 1820)؛ و محمد گردو بکواکوا (1854).
به گفتهی الریز، اهمیت زندگینامهی سعید در این است که او به زبانی مینوشت که نشان میداد وی پیش از برده شدن باسواد و حتی فاضل بوده است. «او دریچهای به دنیای بردهداریِ پیش از جنگ داخلی باز میکند، دنیایی که با دیدگاه متعارف و هنجار ما از بردهداری متفاوت است. بردگان دیگر را اربابانشان باسواد میکردند اما بردگان مسلمان، چون قرآن میخواندند، تا حدی باسواد بودند.»
بیش از بیست درصد بردگان آفریقاییِ آمریکا مسلمان بودند، و تسلط بعضی از آنها، مانند سعید، به زبان عربی و رغبتشان به خواندن نمازهای پنجگانه، سفیدپوستان جنوبی را تحت تأثیر قرار میداد. این دو ویژگی به آنها خصلتی انسانی میبخشید. به گفتهی الن دی. آستین که در رابطه با این موضوع دو کتاب نوشته، این امر گاهی تا آنجا پیش میرفت که صاحبانشان تصور میکردند آنها عرب یا آفریقاییهایی اشرافزادهاند و در نتیجه باید با آنها بهتر از سایر بردگان برخورد کرد. آنچه وضعیت سعید را استثنائی میکرد پختگی او بود: زمانی که ارتشی آفریقایی او را در سال 1807 به اسارت گرفت و فروخت، سعید 37 سال داشت.
سعید در فوتا تورو («سرزمینی بین دو رود»)، که اینک بخشی از سنگال شمالی است، در خانوادهای بزرگ، مرفه و مذهبی به دنیا آمد. سعید در زندگینامهی خود مینویسد که «بیست و پنج سال در طلب دانش بوده» و نزد برادرش محمد و دو «شیخ» دیگر تعلیم دیده است. او 15خواهر و برادر داشته و از این که در آفریقا از دستورات اسلام پیروی میکرده با افتخار صحبت میکند: غسل، نماز، صدقه و خیراتِ «سالیانهی طلا، نقره، محصولات کشاورزی، گاو، گوسفند، بز، برنج، گندم و جو». سعید را در آمریکا ابتدا به چارلستن در کارولینای جنوبی برده و او را به «مردی کوچکجثه، ضعیف و شریر به نام جانسون فروختند. او فردی بیایمان بود که هیچ ترسی از خدا نداشت». جانسون از او سخت کار میکشید. سعید میگوید، «من مردی کوچکجثهام و نمیتوانم کار سخت انجام بدهم. بعد از یک ماه از دست جانسون گریختم». پس از یکماه پیادهروی به فِیتویل در کارولینای شمالی رسید، در آنجا کلیسایی دید و برای عبادت داخل آن شد. سعید مینویسد «مردی جوان من را دید»، سپس دو مرد که «سگهای زیادی» همراه داشتند او را تا «خانهای بزرگ به نام زندان» 20 کیلومتر پیاده راه بردند. در آنجا «پس از شانزده روز» جیمز اُوِن او را خرید. سعید باقی عمر خود را با خانوادهی اُوِن سپری کرد و حتی تماسهای مهاجرانی که به او پیشنهاد بازگشت مجانی به آفریقا میدادند –اگر به عنوان یک مسیحی تبشیری به آنجا بازگردد- را بیپاسخ گذاشت.
سعید مانند بسیاری از بردگان مسلمان در آمریکای پیش از جنگ داخلی، بسیار تحت فشار بود تا دین ارباب خود را بپذیرد. در سال 1831، سعید به کلیسا میرفت و انجیل –به زبان عربی- میخواند. با وجود این، تأکید او در نوشتههایش بر سورههای قرآنی، الریز را متقاعد کرده که سعید «بین دو دین در نوسان بود»، او فقط تا آن اندازه به مسیحیت اقرار میکرد که نوکیش به حساب آید ولی اسلام را انکار نمیکرد.
الریز برای اثبات ادعای خود، به دو بردهی مسلمانی اشاره میکند که توانستند آزادی خود را به دست آورند. ابراهیم عبدالرحمن در گینهی مرکزی به دنیا آمده بود، او بعد از 40 سال بردگی، به لطف دخالت دیپلماتیک مراکش، به کشور خود بازگردانده شد. زمانی که در سال 1829 به خاک آفریقا وارد شد گرویدن خود به مسیحیت را انکار کرد. به نحوی مشابه، در سال 1836، لامینه کِبه که پیش از دوران سی سالهی بردگی خود، در گینه معلم بود، پس از اینکه با کمک انجمن استعمار آمریکا به لیبریا رسید، به ریشههای اسلامی خود بازگشت.
محفوظ ماندن دستنوشتههای سعید تا اندازهای مدیون کِبه است: در سال 1834 پس از آزادی کِبه و پیش از بازگشت او به لیبریا، سعید دستنوشتههای خود را برای او فرستاد. کِبه آن را به یکی از طرفداران الغای بردگی، به نام تئودور دوایت، سپرد. از آن زمان تا کنون این زندگینامه سه بار ترجمه شده و آخرین آنها ترجمهی الریز است که در سال 2000 منتشر شد.
ادم بیه، حسابدار مالیاتیِ فِیتویل، امام مسجد عمر بن سعید این شهر است. او از معدود کسانی است که در جستجوی بقایای کشتزارهای اُوِن بودهاست.
از نظر بیرد «سعید هر چه مینویسد یا هر نگاهی دارد همه از منظر اسلام است. حتی پیش از آن که دعای ربانی را بنویسد با آوردن سورهی فاتحه برای آن زمینهسازی میکند. اول این سوره را مینویسد و بعد دعای ربانی را. دلیل آن کاملاً روشن است: به باور او سورهی فاتحه بر دعای ربانی برتری دارد».
شبی که با بیرد مصاحبه کردم و دستنوشتهی سعید را پشت شیشه دیدم، شب افتتاحیهی نمایشگاه «آمریکا منم» در آتلانتا بود. فضای آن شب مانند مراسم جایزهی اسکار بود. مهمانان، که همگی دعوتنامهی مخصوص داشتند، به موسیقی آفریقایی زنده و سخنرانی گوش کردند (تَویس اسمایلی، برگزارکنندهی نمایشگاه، با اقتباس از ویلیام ا. ب. دوبوآ پرسید «آیا آمریکا بدون سیاهان خود، آمریکا میشد؟»). آنها سپس از نمایشگاهی بازدید کردند که ورودی آن همانند خانههای گلی و چوبی غرب آفریقا طراحی شده بود. دیوارها مزین به تصاویر آمریکاییهای آفریقاییتبار مشهور بود: از فردریک داگلاس تا باراک اوباما؛ و البته تصویر عمر بن سعید هم بود.
در جنوب شرقی کارولینای شمالی هم هنوز یاد و خاطرهی سعید زنده است. چند سال پیش، ادم بیا، از اعضای مسجد فِیتویل (مسجد عمر بن سعید) به شهر کوچکی به نام بلِیدِنبرو رفتند؛ «اُوِن هیل» –کشتزاری که سعید در آن کار میکرد، زمانی در اینجا قرار داشت. او و همراهانش به دنبال قبر سعید گشتند ولی دریافتند که کشتزار از بین رفته و به املاک کوچکتری تقسیم شده است. بیا میگوید «وقتی در شهر مشغول رانندگی بودیم، خانمی را دیدیم که در حیاط خانهاش ایستاده بود. او از ما پرسید که به دنبال چه میگردیم، ما هم گفتیم «عمر». او پاسخ داد «اُه، منظورتان شاهزاده است؟»
او زمینی را در همان نزدیکی به بیا نشان داد، آنها هم بعد از کمی جستجو «بقایای خانهای قدیمی و تعدادی سنگ قبر» یافتند. بیا میگوید «نمیتوانم بگویم که قبر عمر را پیدا کردیم. نمیدانم آن قبر به چه کسی تعلق داشت.»
بنا بر یافتههای توماس پَرامور، مورخ و استاد دانشگاه کارولینای شمالی که در سال 2004 درگذشت، سنگ مزار سعید که بر روی آن نوشته شده بود «عمرِ برده» سالها پیش ناپدید شده است. امروزه کسانی که میخواهند یاد او را گرامی بدارند اغلب به مسجد عمر بن سعید میروند، در آنجا بیا یا دیگران عکس سعید را به آنها نشان میدهند و داستان زندگی او را تعریف میکنند.
سعید در سال 1864 درگذشت یعنی یکسال پیش از آن که کنگره اصلاحیهی سیزدهم قانون اساسی را تصویب کند؛ اصلاحیهای که بردهداری را در آمریکا به طور رسمی منسوخ کرد. بیرد باور دارد که سعید میدانست زندگینامهی او برای سالها خواننده خواهد داشت، «تقریباً مثل این است که او این متن را برای امروز نوشته است.»
با در نظر گرفتن کتابِ در دست انتشار الریز، تا کنون بیش از 50 کتاب دربارهی سعید منتشر شده است. بیا میگوید کتابهای تاریخ مدارس دولتی در کارولینای شمالی، زندگی سعید را با جزئیات تعریف میکند. علاوه بر مسجد فِیتویل، مدرسهای شبانهروزی در نیو هِیوِن، کنِتیکت، نام سعید را بر خود دارد. بیرد امیدوار است که در آینده زندگی سعید به فیلم تبدیل شود.
الریز یادآور میشود که سعید زندگینامهی خود را کمی پس از شورش بردگان به رهبری نَت ترنر نوشت. الریز میپرسد آیا در دوران پیش از جنگ داخلی، زندگینامهی سعید به بردهداران اطمینان میداد که تمام بردگان انتقامجویانی خونریز نیستند؟ آیا سعید در ذکر سورهای از قرآن در ابتدای زندگینامهی خود از دیوید واکر الهام گرفته بود- بردهای پیشین که «دفاعیه»ی او در سال 1829 سندی مسحور کننده در راستای الغای برده داری بود و در آن به فرمانروایی خداوند بر همهچیز اشاره شده بود؟ یا واکر به نحوی از ایدههایی که بردگان مسلمانی مانند سعید رواج میدادند، الهام گرفته بود؟ الریز میگوید، شاید هیچگاه نتوان پاسخ این پرسشها را یافت اما هدف او از طرح آنها وسعتبخشیدن به فهم ما از زمینهی زندگینامهی سعید است.
آفریقا و آمریکا، آزادی و بردگی، اسلام و مسیحیت، همگی در این دستنوشتهی کوتاه در هم آمیختهاند. مارک لَچ، معاون ارشد هنر و نمایشگاههای بینالمللی که نمایشگاه «آمریکا منم» را طراحی کرده، میگوید «دیدن نوشتههای او جذاب و زیبا است. واقعاً سعادتی است که آن را درست پیش رویمان داریم.»
[1] این اثر برگردان مقالهی زیر است:
Jonathan Curiel, “ The life of Omar ibn Said”, ARAMCO World, March/April 2010
جاناتان کوریل، روزنامهنگار آمریکایی و نویسندهی کتاب الآمریکا: سفرهایی از میان ریشههای عربی و اسلامی آمریکا است که جایزهی کتاب آمریکا را به خود اختصاص داد. او به عنوان عضو بنیاد رویترز، در دانشگاه آکسفورد، در تاریخ اسلام تحقیق میکرد و با دریافت بورسیه فولبرایت، در دانشگاه پنجاب پاکستان، به تدریس مشغول بود.
[2] تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
[3] نخستین روش موفق در ثبت عکسهای دائمی و استفادهی تجاری از عکاسی است.
برگردان : هامون نیشابوری