آلما مالر؛ زندگی در سایهی مردان
آلما مالر، آهنگساز و هنرشناس اتریشی که همسر و معشوقهی برخی از مهمترین هنرمندان زمانهی خود بود، در سایهی این مردان نامدار از خلاقیت و شکوفایی بازماند و با وجود استعداد و خلاقیتی کمیاب، اثر برجستهای به جا نگذاشت.
آلما در تابستان سال ۱۸۷۹ در وین به دنیا آمد. از مادرش، سوفی، جز اینکه خواندن و نوشتن را در خانه به او میآموخت و پیوسته او را به کلیسای کاتولیک میبرد زیاد چیزی نمیدانیم، اما پدرش امیل یاکوب شیندلر نقاش معتبر و معروفی در وین بود.
آلما ۲۲ ساله بود که با گوستاو مالر آهنگساز شهیر اتریشی ازدواج کرد. آلما معروف بود به اینکه زیباترین دختر وین است، و مالر که ۴۱ سال داشت در خانهی دوستی او را دیده و به او دل باخته بود. آلما در آن دوره با آهنگساز برجسته دیگری به نام الکساندر فون زملینسکی رابطهی عاشقانه داشت. زملینسکی معلم موسیقی آلما بود و استعداد کمیابش در آهنگسازی را به ساختن موسیقیهایی برای اشعار ریلکه، راینه و دیگران هدایت کرده بود. آلما که از کودکی موسیقی آموخته بود، در اوج توانایی و خلاقیتاش بود. او هنوز شیفتهی زملینسکی بود، اما رابطهی آنها داشت به سردی میگرایید. در همین بحبوحه بود که با مالر آشنا شد، و مالر سریع و بیصبرانه به او پیشنهاد ازدواج داد. آلما پذیرفت، و ده سال، تا مرگ مالر، با هم زندگی کردند.
مالر، با همهی عشقی که به آلما داشت، یکی از اولین درخواستهایش از او این بود که آهنگسازی را کنار بگذارد. مالر چند هفتهای بعد از آشنایی با آلما، و پیش از ازدواجاشان، در نامهای به او گفته بود وجود دو آهنگساز در یک خانه مضحک خواهد بود، و ممکن است رقابت بینشان هر دو را نابود کند. مالر نوشته بود: «تو از این پس تنها یک مسئولیت داری: شادمان ساختن من. باید خودت را وقف من کنی.» آلما با وجود استعداد فراوانش و با این که عشق زیادی به مالر نداشت، به خواست مالر گردن گذاشت و از آهنگسازی دست کشید.
زن و شوهر بعد از ازدواج در خانهای ساکن شدند که نزدیک اپرای وین، محل کار مالر بود. اما مالر علاقهی زیادی داشت تابستانها در ویلایی که در مایرینگ، جنوب اتریش خریده بود، اقامت کند و در فضای ساکت آنجا به آهنگسازی بپردازد.
مالر در زندگی روزمرهاش قواعدی سخت و صلب و تغییرناپذیر داشت. صبحانهاش، ساعتهای کارش، ناهارش، ساعتهای شنایش در دریاچهی نزدیک ویلا، سکوتی که لازم داشت تا در کار نوشتن نتهای موسیقیاش تمرکز کند. همه طبق برنامهای خللناپذیر پیش میرفت. خدمتکاری وظیفهشناس هر روز صبح زود، صبحانهی باب میل مالر را آماده میکرد. آلما تمام روز در خدمتش حاضر بود، مرتب با همسایهها صحبت میکرد و به آنها بلیت مجانی اپرا میداد که مراقب باشند حیواناتشان سر و صدا نکنند تا مالر بتواند در سکوت و آرامش کار کند. این همان زن خوب و فرمانبرداری بود که مالر از آلما میخواست: زن مطیعی که محیط خانه را آرام کند تا مهمترین آهنگساز رمانتیک آن سالها و رهبر ارکستر وین در سکوت سنگین کنار دریاچه سمفونیهایش را خلق کند. مالر سمفونیهای پنجم و ششم و هفتم خود را در همین ویلا در مایرینگ نوشت، و آلما به زنی صرفاً خانهدار تبدیل شده بود.
زن و شوهر بسیاری از اوقات از هم دور هم بودند. مالر هر وقت سفر میرفت، پیش از اینکه سوار قطار شود در ایستگاه نامهای برای آلما مینوشت و در صندوق پست میانداخت. در این نامهها مالر همیشه میگفت به همراهی آلما نیاز دارد. اما انگار برای مالر تفاوتی نداشت که همراهی آلما، مجبور کردنش به پیادهرویهای طولانی و گوش سپردن به نتهای او باشد یا گوشهای نشستن و حرکات ریتمیک قلم او را در هوا تماشا کردن، یا سفر کردن با او به آمریکا. آلما در خاطراتش نوشته بود: «او به تنها چیزی که فکر نمیکند هنر من است.» آلما کمکم از زندگی با مالر و قواعد روزمرهاش سیر شده بود. حتی تولد فرزند دومشان به دلسردی و افسردگی آلما تسکین نمیداد. دختر اولشان در ۵ سالگی بهناگاه بر اثر دیفتری درگذشته بود.
در همان دوره، آلما مدتی با والتر گروپیوس، معمار برجستهای که بعدها مکتب مشهور باوهاوس را پایه گذاشت، رابطهی پنهانی داشت، و مالر تصادفاً از این رابطه با خبر شده بود. همهی این مصایب مالر را به بحران روحی شدیدی انداخت. مالر و آلما برای رهایی از آلام درمانناپذیر زندگی مشترکشان تصمیم به زندگی جدا از هم گرفته بودند.
مالر سمفونی دهم خود را که یکی از دردناکترین سمفونیهای تاریخ موسیقی است در همین دوره، تحت تأثیر بیوفایی آلما و مرگ دخترش نوشته است. مالر جابهجا در نتهای سمفونی دهم با زبانی شاعرانه و اشارات مذهبی با آلما حرف زده است: «...فقط تو میدانی چه میگویم. بدرود بدرود بدرود... زیستن برای تو، برای تو مردن...»
در همان دوره مالر برای شفا یافتن از آشوب روحی به زیگموند فروید مراجعه کرده بود. فروید بعدها تحلیل خود را از ریشههای روانی رفتارهای مالر و آلما برای یکی از شاگردانش شرح داده بود: به نظر فروید مالر سخت شیفتهی مادرش و آلما سخت شیفتهی پدرش بوده است. مادر مالر زنی بود بسیار آسیبدیده و رنج کشیده و تمایل مالر به رنج دادنِ آلما در همین خصوصیات مادرش و رابطهی مالر با او ریشه داشته است. آلما هم ناخودآگاه سعی در بازتولید و تکرار قالب رفتاری پدرش در مالر بود. میخواسته مالر جای خالی پدرش را پر کند. خود را وقف مالر و برآوردن خواستههای او کرده بود اما رضایت از این فداکاری توأم با رنجی بسیار از فراموش کردن خودش بود. فراموش کردن استعدادی کمیاب در آهنگسازی، یعنی همهی آنچه آلما در خود دوست داشت.
فروید به مالر توصیه کرده بود مانع خلاقیت آلما نشود و دوباره به آهنگسازی ترغیبش کند. مالر پس از آن، در ماههای آخر عمرش، تعدادی از ساختههای آلما را منتشر کرد، اما خود آلما، حتی بعد از مرگ مالر، دیگر به آهنگسازی برنگشت.
کشش آلما به بازتولید و تکرار قالب پدرش، در روابط عاشقانهی دیگر او هم اثر داشت. آلما اولین عشق بزرگ خود را با گوستاو کلیمت نقاش بزرگ اتریشی تجربه کرد. آلما ۱۷دختری ساله بود و کلیمت مردی ۳۵ ساله. آلما بعدها این عشق بزرگ را، عشق میان کودکی معصوم و نقاشی پرآوازه توصیف کرد، عشقی رنجآور. کلیمت بسیاری از تابلوهای معروفش را با الهام از زیبایی خیرهکنندهی آلما کشید. پیدا بود آلما از اینکه منبع الهام کلیمت باشد، لذت میبرد. تاریخنگاران هنر، تصویر زن در تابلوی «بوسه»ی کلیمت را در واقع تصویر آلما میدانند.
پس از کلیمت و گذر از عشق رنجبار او، زملینسکی و جذبهی استادیاش آلما را برای بار دوم با تجربهی عشق که همواره برایش حالی بین بهشت و جهنم داشت آشنا کرد. و پس از این دو تجربه بود که با مالر ازدواج کرد. در طول زندگی آلما مردان پرشماری به او دل باختند، اما خود او در روزنگاریهایش عشق کلیمت، زملینسکی و مالر را باشکوهترینِ این شیفتگیها توصیف کرده است.
گوستاو مالر شب ۱۸ مه ۱۹۱۱ در پی بیماریِ مزمن قلبی و اندوه فراوان درگذشت و به خواست خودش، بیهیچ مراسمی به خاک سپرده شد. آلما بیش از پنجاه سال دیگر بعد از مرگ مالر عمر کرد. عکسی از آلما در سنین پایانی عمرش، او را با چشمانی بسته و دقت بسیار نشان میدهد که سالها پس از مرگ مالر به یکی از سمفونیهای او گوش میکند.
در فاصلهی کوتاهی بعد از مرگ مالر، آلما مدتی با اسکار کوکوشکا نقاش سرشناس وینی رابطهی عاشقانه برقرار کرد. اسکار کوکوشکا در معروفترین تابلویش «عروس باد»، از همخوابگی خودش و آلما پردهبرداشت. نقاشی عروس باد، که کوکوشکا در سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۴ آن را کشیده، او و آلما را در بستری سیار و مدور نشان میدهد. دریایی از رنگ آلمای خفته را در خود کشیده و کوکوشکا مضطرب و بیقرار کنار آلماست. پسزمینهی پرآشوب تابلو را منتقدان و مفسران نمادی از رابطهی آن دو دانستند. آن دو سفرها با هم رفتند؛ کوکوشکا بیوقفه پرترههایی از آلما میکشید. حسادت کوکوشکا اما آلما را میآزرد. جایی برای آلما نوشت: «هرگز نباید از کنار من بروی. هرگز نباید با کسی جز من معاشرت کنی. حتی برای یک لحظه. هرجا که هستی، چشمانت باید به سوی من نگاه کنند؛ هرجا که باشی.» کوکوشکا حتی به گوستاو مالر مرده هم حسادت میکرد. آلما اینجا هم منبع الهام کوکوشکا بود. رد قلم اکسپرسیونیستی کوکوشکا به دقت زیبایی آلما را با آلام مزمن او میآمیخت و تلخی گمگشتگی آلما را با تلاش زمان برای فرسودن زیباییاش به تابلوهایی غریب و شگفت بدل میکرد.
آخرین همسر آلما، فرانتس ورفل، نویسنده و شاعر اهل پراگ بود. در سال ۱۹۲۹ با هم ازدواج کردند، اما سالها پیش از ازدواج رابطهی عاشقانه داشتند. ورفل یازده سال جوانتر از آلما بود. وقتی نازیها در آلمان به قدرت رسیدند و اتریش را اشغال کردند، آلما و ورفل، که یهودی بود، به پاریس گریختند، و بعد به اسپانیا، سپس پرتغال و از آنجا با کشتی به آمریکا رفتند، و همانجا ساکن شدند. ورفل بعد از پایان جنگ، در سال ۱۹۴۵ درگذشت، و آلما تا آخر عمر در آمریکا ماند.
در یکی از عکسهای به جا مانده از آلما، او را میبینیم در کنار فرانتس ورفل، در کافهای احتمالاً در وین. بر دیوار پشت آنها یک نقاشی، اثر کوکوشکا آویخته شده، که تصویری از آلماست. کوکوشکا در ۱۹۱۲ این تصویر را کشیده و همراه پیغامی برای آلما فرستاده بود: «پرترهات را امروز تمام کردم و نه فقط همین، زیباترین نقاشی که تا امروز پرداختهام.» کوکوشکا که منبع الهامش، آلما، را یافته بود او را در ترکیبی شبیه مونالیزای داوینچی، و در هیئت قدیسی اسطورهای تصویر کرده بود.
سالهای آخر زندگی آلما در آمریکا به معاشرت با حلقههای هنری و روشنفکری، و نوشتن خاطرات و زندگینامهاش سپری میشد. روزنامههای آن زمان او را نه به خاطر هنر و استعدادش در آهنگسازی، بلکه به عنوان بیوهی نه چندان خوشنام گوستاو مالر یاد میکردند. خود او در یادداشتهای روزانهاش در جوانی، نوشته بود: «چه غوغایی در من برپاست. آرزو دارم کسی به من فکر کند. کمکم کند خود را بازیابم. خستهام...»
آلما در سال ۱۹۶۴ در نیویورک درگذشت. روزنامهها در سرخط خبرشان نوشتند «همسر» گوستاو مالر و معشوقهی گوستاو کلیمت، والتر گروپیوس، اسکار کوکوشکا و فرانتس ورفل از دنیا رفت.