افول دموکراسی در سراسر جهان
foreignaffairs.com
به نظرِ اندیشکدهی «خانهی آزادی»، افول دموکراسی در سراسر جهان «نگرانکننده» است و شمار فزایندهای از کشورها به سوی حکومت اقتدارگرایانه گام برمیدارند.
یافتههای گزارش سالانهی این سازمان آمریکایی، «آزادی در جهان»، نشان میدهد که سال ۲۰۱۸ سیزدهمین سال متوالیِ کاهش آزادی در گوشه و کنار کرهی زمین بود.
در 12 ماه گذشته حقوق سیاسی و آزادیهای مدنی در 68 کشور کاهش یافت و تنها 50 کشور شاهد نوعی بهبود در این عرصه بودند.
بر اساس این گزارش، «اکنون تعداد بیشتری از حکومتهای اقتدارگرا فعالیت گروههای اپوزیسیون را ممنوع میکنند یا رهبران آنها را به زندان میاندازند، محدودیت زمانیِ دورهی حکمرانیِ خود را از میان برمیدارند و رسانههای مستقلِ باقیمانده را زیر فشار میگذارند.»
به نظر کارشناسان، در آمریکا و اروپا نوعی «بحران اعتماد» وجود دارد و نیروهای پوپولیست راستگرای افراطی به مبارزه با اصولی مثل تفکیک قوا، آزادی رسانهها و حمایت قانونی از مهاجران مشغولاند.
در سال گذشته، مجارستان از کشوری «آزاد» به کشوری «تا حدودی آزاد» تنزل یافت. به نظر نویسندگان این گزارش، ویکتور اوربان، نخست وزیر کشور، مسئول «چشمگیرترین کاهش» آزادیهای مدنی در داخل اتحادیهی اروپا بوده است، افولی که در مقایسه با ارقام ارائهشده در گزارشهای پیشین این سازمان بیسابقه بوده است.
صربستان هم به کشوری «تا حدودی آزاد» تنزل یافت؛ علت این تنزل رتبه، بینظمیهای انتخاباتی و انباشت قدرت غیرقانونی در دست الکساندر ووچیچ، رئیس جمهور کشور، است.
ارزیابی این سازمان از وضع دموکراسی در آمریکا هم به علت حملات دونالد ترامپ به قانونمداری و روزنامهنگاریِ واقعیتمحور، منفی است. بنا به این گزارش، دولت ترامپ «به نادرستی» حقوق پناهجویان را «محدود» کرده و سیاستهای مهاجرتیِ «بیش از حد سختگیرانه و قاراشمیش» شده است.
به گزارش «خانهی آزادی»، در سال گذشته 24 کشور-از جمله روسیه، چین، ترکیه، ایران و عربستان سعودی-خواهان استرداد مخالفان سیاسیِ خارج از کشور شده یا آنها را ربوده و ترور کردهاند.
مایکل جِی. آبراموویتس، رئیس «خانهی آزادی»، میگوید، «بزرگترین خطر ناشی از این واقعیت است که دموکراسیِ آمریکایی بینهایت پایدار نیست، بهویژه اگر رئیس جمهور به اصول و مبانی آن احترام نگذارد. حملات لفظی به دموکراسی و بیاعتنایی به قیدوبندهای دموکراتیکِ قدرت میتواند مقدمهی ایجاد محدودیتهای واقعی برای آزادی باشد.»
آقای آبراموویتس میافزاید، «تضعیف دموکراسی در آمریکا پیامدهای گستردهای در بیرون از مرزهای این کشور دارد. دیگر کشورها میبینند که در آمریکا چه اتفاقاتی دارد رخ میدهد و از رفتار رهبران آن سرمشق میگیرند. تداوم تضعیف دموکراسی آمریکایی، افول دموکراسی در سراسر جهان را تسریع خواهد کرد.»
در سال گذشته، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، و رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، دوباره به ریاست جمهوری انتخاب شدند و کنگرهی ملی خلق چین هم با تصویب متممی، محدودیت دو دورهایِ ریاست جمهوری را لغو و راه را برای حکومت مادامالعمر شی جین پینگ هموار کرد.
در همین حال، در آمریکای مرکزی نیکاراگوئه به علت سرکوب تظاهرات ضددولتی به کشوری «غیرآزاد» تنزل یافت، در ونزوئلا انتخاباتی «به شدت مخدوش» برگزار شد و در برزیل ژائیر بولسونارو، رئیس جمهور جدید کشور، نسبت به دوران حکومت دیکتاتوری نظامیان ابراز دلتنگی کرد.
شمار فزایندهای از دولتها به سرکوب مخالفان در خارج از مرزهای کشور پرداختهاند.
به گزارش «خانهی آزادی»، در سال گذشته 24 کشور-از جمله روسیه، چین، ترکیه، ایران و عربستان سعودی-خواهان استرداد مخالفان سیاسیِ خارج از کشور شده یا آنها را ربوده و ترور کردهاند.
پاکسازیِ قومی هم افزایش یافته و بر تعداد حکومتهایی که میکوشند با اقدامات هماهنگشده ترکیب قومیِ کشورشان را تغییر دهند، افزوده شده است. ابزارهای جدید سانسور و نظارت اینترنتی نیز حمله به آزادی بیان را تسهیل کرده است.
بحران فعلی یکشبه به وجود نیامده است. پژوهشگران «خانهی آزادی» میگویند بیش از یک دهه است که لیبرال دموکراسی در حال پسرفت بوده است.
از سال 2006، آزادیهای دموکراتیک در 116 کشور کاهش و تنها در 63 کشور افزایش یافته است.
پژوهشگران «خانهی آزادی» میگویند بیش از یک دهه است که لیبرال دموکراسی در حال پسرفت بوده است.
سارا رِپاچی، از مدیران ارشد «خانهی آزادی»، میگوید، «اگر تغییر موازنه به سود استبداد ادامه یابد، معدود جوامع آزادِ باقیمانده در دنیایی خطرناکتر و آشفتهتر منزوی خواهند شد.»
تعداد فزایندهای از دانشمندان علوم سیاسی عقیده دارند که رأیدهندگان دیگر به مفاهیم سنتیِ چپ و راست باور ندارند؛ این رأیدهندگان به طبقه، سطح تحصیلات، میزان درآمد، دین-و حتی گرایش سیاسیِ-خاصی محدود نمیشوند.
به نظر این گروه از دانشمندان علوم سیاسی، بهترین راه توضیح بحران فعلیِ لیبرال دموکراسی، درک مفهوم اقتدارگرایی-و ذهنیت اقتدارگرای بسیاری از رأیدهندگان- است.
دانشگاهیانی مثل کارن استِنِر، استنلی فِلدمَن، مارک هِتِرینگتون و جاناتان وِیلِر استدلال متقاعدکنندهای ارائه کردهاند مبنی بر این که درصد مهمی از رأیدهندگان اساساً از کثرت و پیچیدگی میترسند و نظم و همسانی در جامعه را بسیار دوست دارند.
این شهروندان نگاهی سیاه و سفید به دنیا دارند و بیش از حدِ عادی محتاجاند که بین گروه «خودی» و گروههای «غیرخودی» در جامعه تمایز قائل شوند، و اگر احساس کنند که همسانی و سلسلهمراتب جامعه در معرض خطر است، از هیچ کوششی برای بر هم زدن هنجارهای دموکراتیک تثبیتشده کوتاهی نخواهند کرد.
اگر از مردم بپرسید، تعداد بسیار کمی از آنها خود را اقتدارگرا خواهند خواند. این اصطلاحی نیست که در شعارنوشتهها، توئیتها یا مطالب فیسبوکیِ ]هواداران اقتدارگرایی[ ببینید. بنابراین، دانشمندان علوم سیاسی برای شناسایی رأیدهندگان اقتدارگرا مستقیماً از آنها نمیپرسند که چه دیدگاه سیاسیای دارند. در عوض، چهار سؤال ساده دربارهی خانواده و بچهداری میپرسند.
چه کسانی صفات اصلیِ اقتدارگرایی را دارند؟ کسانی که میگویند مهمتر این است که بچه به بزرگترها احترام بگذارد، حرفگوشکن، و معقول و مؤدب باشد (برخلاف آنهایی که میگویند مهمتر این است که بچه کنجکاو، متکیبهخود، و از نظر فکری مستقل باشد و رعایت بقیه را بکند).
خانم استنر، که کتابش نیروی اقتدارگرا (2005) یکی از آثار مهم در این حوزه است، عقیده دارد که ذهنیت اقتدارگرا در همهی جوامع ریشهدار است، هر چند جوامع غربی در دهههای اخیر آن را نادیده گرفتهاند.
خانم استنر و جاناتان هایت، روانشناس اجتماعی، با تحلیل نتایج نظرسنجیِ بزرگی از شهروندان 29 لیبرال دموکراسی در سال 2016 دریافتند که «حدود یک سوم از پاسخدهندگان سفیدپوست...تا حدی اقتدارگرا هستند.»
در کل، 33 درصد از پاسخدهندگان اقتدارگرا، 37 درصد غیراقتدارگرا، و 29 درصد بنیابین بودند.
خانم استنر به ایندیپندنت میگوید، «شواهد نشان میدهد که حدود یک سوم از جمعیت لیبرال دموکراسیها به اقتدارگرایی تمایل دارند. در اصل، آنها یگانگی و همسانی را به آزادی و کثرت ترجیح میدهند.»
او میافزاید، «نکتهی مهم این است که اقتدارگرایی گرایشی پنهان و نهفته است-ضرورتاً همیشه به نارواداریِ نژادی، اخلاقی و سیاسی نمیانجامد، جز در شرایط خاص احساس خطر، بهویژه وقتی که احساس شود هویت و باورهای مشترک در معرض تهدید است یا وقتی که اعتماد به رهبران و نهادها از بین برود.»
از سال 2006، آزادیهای دموکراتیک در 116 کشور کاهش و تنها در 63 کشور افزایش یافته است.
او اضافه میکند، «به نظر میرسد که کاسهی صبر اقتدارگرایان لبریز شده و دیگر مایل یا قادر به تحمل این وضعیت نیستند. خواه به علت بحران مهاجرت باشد یا جهانیشدن یا احساس از دست دادن هویت ملی، عدهای از مردم دارند میگویند، "نمیخواهیم هویتمان و سبک زندگیمان را از دست بدهیم".»
اقتدارگرایان نه به ایدههای اقتصادیِ دستراستی دربارهی بازار آزاد علاقه دارند و نه همچون محافظهکاران سنتی، عاشق وضعیت موجودند.
در واقع، همان طور که برگزیت نشان میدهد، رأیدهندگان اقتدارگرا حاضرند برای ایجاد نظم اجتماعیِ همسانتر، وضعیت موجود را از بیخ و بن تغییر دهند. تحلیل دادههای نظرسنجیِ سال 2016 حاکی از آن است که بریتانیاییهای اقتدارگرا بسیار بیشتر از بریتانیاییهای غیراقتدارگرا علاقه دارند که از اتحادیهی اروپا خارج شوند.
در آمریکا، بهترین راه برای پیشبینیِ حمایت افراد از آقای ترامپ در انتخابات سال 2016 همین بود که این سؤالات مربوط به بچهداری را از شهروندان بپرسند.
همان طور که آقای هترینگتون و آقای ویلر در کتاب خود اقتدارگرایی و دوقطبیشدن سیاست در آمریکا نشان میدهند، این ذهنیت محدود به هیچ حزب سیاسیِ خاصی نیست اما در سالهای اخیر در میان رأیدهندگان جمهوریخواه تشدید شده است.
دکتر متیو مکویلیامز، متخصص علوم سیاسی در دانشگاه ماساچوست در اَمهِرست، با شمار زیادی از رأیدهندگان اقتدارگرا در اروپا و آمریکا گفتوگو کرده است.
به نظر او، تغییرات سریع در رسانهها، همراه با سردرگمیِ ناشی از شبکههای اجتماعی، سبب شده که اقتدارگرایان بیش از پیش از شنیدن نظرات متفاوت بپرهیزند و تنها به وعدهی احیای نظمِ رهبر مستبد گوش کنند.
او میگوید، «بسیاری از آنها آدمهایی دوستداشتنیاند، فقط به اقتدارگرایی تمایل دارند. تعداد کسانی که از آنها خوشم نیامد نسبتاً کم بود. مسئله فقط این است که نمیتوانند با پیچیدگی ]و تنوع[ کنار بیایند. سردرگمی میتواند سبب شود که احساس کنند تسلطشان را از دست دادهاند و بیشتر در معرض خطرند. و این ]احساس[ خطرناک است.»
او میافزاید، «آنها بیشتر احتمال دارد که باور کنند تهدیدی وجود دارد. همین سبب میشود که به شدت به رهبران خاصی اعتماد کنند. و این ظهور حاکمان مستبد را ممکن میکند.»
هیلاری کلینتون سرسختترین هواداران آقای ترامپ را «مایهی تأسف» خوانده بود. به نظر خانم استنر، آنهایی که میخواهند لیبرال دموکراسی را حفظ کنند باید طرز فکر، حرف زدن و رفتار خود با این بخش از جامعه را تغییر دهند.
این روانشناس سیاسی میگوید نظرات اقتدارگرایان «باید علنیتر به بحث گذاشته و جزئی از مکالمهی سیاسیِ روزمره شود، و گرنه این نوع حرفهای زشت، عصبی و دیوانهوار ادامه خواهد یافت.»
او میافزاید، «اگر مردم نتوانند دربارهی ترس خود از مهاجرت بحث کنند، اگر نتوانند دربارهی عقاید و ارزشهای بعضی از تازهواردها حرف بزنند، اگر نتوانند بگویند سقف تحملشان کجاست-در این صورت، دور به دست آدمهایی مثل ترامپ میافتد تا این حرفها را مطرح کنند. باید بفهمیم که این یکی از وجوه اساسیِ جامعه است. این وجه ذاتاً بد نیست بلکه فقط شکل دیگری از انسان بودن است که اغلب وانمود کردهایم وجود ندارد. دموکراسیِ واقعی باید در نهایت نیازهای همهی شهروندان را برآورده کند.»
برگردان: عرفان ثابتی
ادم فارست روزنامهنگار آزاد است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Adam Forrest, ‘Democracy undergoing alarming decline around the world, study finds’, Independent, 5 February 2019.