تاریخ انتشار: 
1398/02/18

جهانی‌شدن؛ مسیری که بن‌بست و جغرافیا نمی‌شناسد

آرام حسامی در گفتگو با مانی تهرانی

Photo by Christine Roy on Unsplash

به‌تازگی عروسک باربی شصت ساله شد، همان عروسکی که کودکیِ بسیاری از دختران و الگوی جنس مخالف در چشم بسیاری از پسران را شکل داد. هرچند باربی امروز دیگر تنها همان مانکن آنگلوساکسون نیست و به چهره‌ی نژادهای مختلف درآمده و حتی باربیِ چاق هم وجود دارد و با شعارهای برابری‌خواهانه عرضه می‌شود اما همچنان طیف گسترده‌ای از دین‌داران متعصب گرفته تا فمینیست‌های تندرو به آن خوش‌بین نیستند و باربی را «نماد هجوم جنسیت‌زدگیِ غربی در قالب جهانی‌سازی» می‌خوانند. از سوی دیگر، در هفته‌ها‌ی اخیر اتفاقات ظاهراً متفاوتی رخ داد. پناهندگیِ جولیان آسانژ -بنیان‌گذار وبسایت افشاگر ویکی لیکس- بعد از هفت سال لغو شد و در پی اخراج از سفارت اکوادور در لندن به دست پلیس بریتانیا بازداشت شد. هم‌زمان هواداران آسانژ متنی اعتراضی را میان کاربران شبکه‌های اجتماعی دست به دست کردند: «سلام، من جولیان آسانژ هستم. من اطلاعات محرمانه‌ی شرکت‌های تجاری و دولت‌ها را به‌صورت آزاد و رایگان در اختیار شما می‌گذارم و رسانه‌ها مرا مجرم می‌خوانند. سلام، من مارک زاکربرگ هستم و اطلاعات خصوصی و محرمانه‌ی شما را در ازای پول به شرکت‌های تجاری و دولت‌ها می‌فروشم و رسانه‌ها من را به‌عنوان شخصیت برتر سال انتخاب می‌کنند.»

علاوه بر این، در پی افزودن سپاه پاسداران به فهرست سازمان‌های تروریستی از سوی کاخ سفید، اینستاگرام طبق قوانین مبارزه با تروریسم حساب‌های کاربری متعلق به فرماندهان سپاه را مسدود کرد، اقدامی که با اعتراض این افراد و برخی دولتمردان جمهوری اسلامی روبرو شد. هر سه مسئله را می‌توان در چارچوب جهانی‌شدن بررسی کرد. بنابراین، به سراغ دکتر «آرام حسامی»، استاد فلسفه و علوم سیاسی در کالج مونتگمری در ایالت مریلند آمریکا رفتیم و با او درباره‌ی جهانی‌شدن، مقاومت در برابر جهانی‌سازی و فرصت‌ها و موانع پیش رو گفت‌وگو کردیم.

 

آیا در تعریف جهانی‌سازی، حقوق بشر-مثل هرم مازلو- بعد از اقتصاد قرار می‌گیرد؟

همین تعریف با مشکلی جدی مواجه است. ممکن است برخی از منظر اقتصاد و ارتباطات به این موضوع نگاه کنند، در حالی که جهانی شدن معنای فلسفی هم دارد که همان از بین بردن زمان و مکان و بازتعریف این دو عنصر است. در نگاه چپ، جهانی‌شدن به سرمایه‌داری و دستگاه سرمایه خلاصه می‌شود. من جهانی‌شدن را دگرگونی در ارتباطات و روابط بین انسان‌ها و جوامع می‌دانم که ابعاد مختلفی دارد و یک بعد آن اقتصادی است.

 

برای مثال، در هرم مازلو آزادی‌خواهی بعد از نیازهای فیزیولوژیک جای گرفته است. آیا در جهانی‌شدن هم بعد اقتصادی بر حقوق بشر ارجحیت دارد؟

مسئله‌ی اصلیِ جهانی‌سازی این است که روابط، ضوابط و بازیگران صحنه‌ی بین‌المللی را تحت‌الشعاع قرار دهد. تأثیر جهانی‌شدن بر اشخاص و دولت-ملت‌ها متفاوت است. این که آیا حقوق بشر در ارتباط دولت-ملت‌ها و دیگر بازیگران این عرصه چگونه تحت تأثیر قرار می‌گیرد، بحث دیگری است. در منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد ابتدا آزادی‌های سیاسی و سپس آزادی‌های اقتصادی مطرح شده‌اند. البته امروز به آزادی‌های  روانی و اجتماعات هم گسترش یافته است، مثل حمایت از آزادی جنبش‌های همبستگی که بیشتر مخصوص کشورهای در حال توسعه است. بنابراین، اقتصاد در منشور جهانیِ حقوق بشر جایگاه ویژه‌ای دارد و در هرم مازلو هم منظور از اقتصاد، امنیت غذایی و تهیه‌ی غذا است که بارِ حقوق بشری هم دارد و نشان می‌دهد که این دو به موازات یکدیگر قرار دارند و نسبت به هم اولویت ندارند.

 

اگر هسته‌ی اصلی جهانی‌سازی را سه عامل نشان تجاری  (محصول شرکت)، تجارت آزاد (ضرورت بازار) و رسانه‌های جریان اصلی  (ابزار عرضه‌ی فکر و کالا) بدانیم، این چرخه تا چه اندازه طبیعی یا نماینده‌ی امیال و منافع گروهی خاص است؟

غیر از رسانه، دو مبنای دیگر مورد اشاره‌ی شما تنها به جنبه‌ی اقتصادیِ جهانی‌سازی ناظر است. حتی وقتی از رسانه به عنوان ابزار عرضه‌ی فکر و کالا یاد کنیم، باز هم به جنبه‌ی اقتصادیِ موضوع و داد و ستد توجه کرده‌ایم. به نظر من، این چرخه بر اساس نیازهای طبیعیِ بشر شکل گرفته است. بر اساس هرم مازلو -فارغ از اقتصاد- این که فرد به گروهی از جامعه تعلق داشته باشد، ارزش به شمار می‌رود و امروز شبکه‌های اجتماعی این ارتباط را فراهم می‌کند. اما کارکرد شبکه‌های اجتماعی نیز با اقتصاد در هم آمیخته است زیرا موتور محرکه‌ای که تولید فکر را در معرض دید مصرف‌کننده قرار می‌دهد به اقتصاد وابسته است. به این ترتیب، هر فرد با صرف هزینه‌ی کم به بازارهای جهانی دسترسی پیدا می‌یابد و می‌تواند اطلاعات را دریافت و منتقل کند.

 

این نیاز در گذشته هم وجود داشته است. دگرگونیِ کنونی آن را چطور تعریف می‌کنید؟

در قرن پنجم میلادی یونانیان که به آبهای آزاد دسترسی داشتند و از طریق کشتیرانی به دیگر نقاط  جهان زیتون صادر میکردند یا رومیها که با جادهسازی راههای ارتباطی زمینی را قانونمند کردند، همگی به نوعی در جهانیسازی سهیم بودند.

دگرگونی در شکل و روش اتفاق افتاده است. انتقال کالا از جادهی ابریشم یا صادرات زیتون یونانی به دیگر نقاط جهان به وسیله‌ی کشتی هم جنبهای از جهانیسازی بوده است. نکته‌ی مهم و متفاوت امروز سرعت فناوری اطلاعات و ارتباطات است که جوامع را تحت تأثیر قرار داده است. یعنی توانمندیِ انسان را افزایش داده است. اما به این دلیل می‌گویم طبیعی است که موتور محرکه‌اش همچنان اقتصاد است. به قول آدام اسمیت، بقال و قصاب به این دلیل وارد تجارت می‌شوند که می‌خواهند پولدار شوند اما در ضمنِ این فعالیت به ضرورت و نیاز جامعه هم پاسخ می‌دهند و چرخه شکل میگیرد: تولید‌کننده، مصرف‌کننده و تجارت. در گذشته بشر ناچار بود که برای شکل‌دهی و راه‌اندازیِ این چرخه‌ راه‌آهن سراسری درست کند یا در صورت دسترسی به آب بنادر و اسکله‌های کشتیرانی بسازد. امروز موتور محرکه، اینترنت و ابزار فناوری ارتباطات است که باعث دگرگونی تولید و مصرف شده و انسان را توانمند می‌کند. بله در جریان این فرایند جدید، آمازون و مایکروسافت و گوگل صاحب سرمایه‌ی هنگفت می‌شوند اما این شرکت‌ها به نوعی از نیاز بشر پاسخ داده‌اند. البته منتقدان این را ضرورت نمی‌دانند و می‌گویند نیاز کاذبی است که با طراحی این شرکت‌های بزرگ ایجاد شده است. در واقع، شبکه‌های اجتماعی که میان مردم و بازار پل می‌زنند و ارتباط برقرار می‌کنند، به همان میزان که آزادی‌ِ انتخاب می‌دهند، می‌توانند مردم را به اسارت نامرئی بکشانند.

 

یعنی اصل چرخه کاذب نیست؟

خیر. در قرن پنجم میلادی یونانیان که به آبهای آزاد دسترسی داشتند و از طریق کشتیرانی به دیگر نقاط  جهان زیتون صادر میکردند یا رومیها که با جادهسازی راههای ارتباطی زمینی را قانونمند کردند، همگی به نوعی در جهانیسازی سهیم بودند و میان مردم و فرهنگ کشورهای مختلف با یکدیگر ارتباط برقرار کردند. امروز تنها عمق، سرعت و گستردگیِ جهانی‌سازی دگرگون شده است.

 

آیا شرکت‌های تجاری در یک اتاق فکر مرکزی برای بشر نقشه می‌کشند؟

این همان جهان‌بینی‌ مارکسیستی است که جهانی‌سازی را مرحله‌ی جدیدی از سرمایه‌داری و دنیا را یک بازار جهانیِ حاصل از انباشت سرمایه و فاقد توازن می‌داند که مفاهیم آن بر اساس منافع شرکت‌های تجاری طراحی و دیکته می‌شود. البته جهانی‌شدن مفهومی نسبی است. کشورهای آمریکای شمالی و اروپای غربی در این مسیر پیشروتر و موفق‌تر عمل کرده‌اند و به همین نسبت کشورهای آفریقایی و آسیایی از منافع جهانی‌شدن کمتر سود برده‌اند.

 

 مارکسیسم طیف وسیعی از کمونیسم کشورهای شرقی و آمریکای لاتین تا سوسیالیسم اروپایی و حتی  بخشی از حزب دموکرات آمریکا را در بر می‌گیرد. اتهام مارکسیست‌ها  تا چه اندازه مبنای علمی و واقعی دارد؟

من با اسم و روش کشورها کاری ندارم و تنها از دیدگاه نظری می‌گویم که این نوع نگاه به جهانی‌سازی برخاسته از بینش مارکسیستی است. برای مثال، نوام چامسکی چنین بینشی دارد. 

 

ترجمه‌ی عملی این نوع نگاه به جهانی‌سازی چه بوده است؟

از لحاظ نظری، چپ‌ها می‌گویند حواستان باشد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آزادی و دسترسی رایگان به اینترنت می‌تواند اشخاص را اسیر کند. این بازار بزرگ می‌تواند انسان را به مصرف‌کننده‌ی محض تبدیل کند.

 

از نظر آماری این حرف تا چه اندازه درست است؟

اگر بینش مارکسیستی را مبنای بررسی قرار دهیم، ناگزیر به این نتیجه خواهیم رسید که اصل موضوع اقتصادی است و سرمایه‌داران دنیا اینترنت را به سود منافع خود طراحی و هدایت می‌کنند و با استفاده از نفوذشان دولت‌ها را به گروگان گرفته‌اند و تمام سیاست‌گذاری‌ها معطوف به افزایش سود این گروه است.

 

آیا در عمل آزادی و شایسته‌سالاری بر فضای مجازی حاکم شده و هرکس به میزان اندیشه و قدرت خلاقه‌اش رشد می‌کند و کنترل و هدایت فضا را در دست می‌گیرد؟

اینترنت مثل شمشیر داموکلس همزمان آزادیبخش و گرفتارکننده است.

اینترنت مثل شمشیر داموکلس همزمان آزادیبخش و گرفتارکننده است. با هر کلیک داده به این نظام وارد می‌کنیم. این داده‌ها به کلان‌داده‌ها تبدیل و سپس تحلیل می‌شوند و به شکل الگوریتم درمی‌آیند. بنابراین، گردانندگان اصلیِ اینترنت به راحتی می‌توانند بفهمند که کاربران چه کار می‌کنند و می‌توانند از این اطلاعات در جهت اهداف مختلفی، از جمله محدود کردن امنیت و آزادی شخصی افراد، استفاده کنند. بنابراین، جهانی‌شدن نوعی توانمندی است که امکان استفاده‌ی مثبت یا منفی دارد.

 

این دوگانه‌ی آزادی و اسارت به کمیت هم بستگی دارد. آیا در آمریکا که سطح بالاتری از جهانی‌سازی را تجربه می‌کند این تضاد پر رنگ‌تر است؟

بله، کاملاً. و این مسئله‌ی بسیار مهمی است چون حتی در چین و هند و آمریکا هم منافع بین تمام اقشار جامعه به طور یکسان تقسیم نشده است. برای مثال، کارگران کارخانه‌های خودروسازی شهر دیترویت در ایالت میشیگان با جهانی‌سازی مشکل دارند زیرا در پی جهانی‌شدن بی‌کار می‌شوند و این باعث تضاد و اصطکاک میان این گروه و دیگر اقشار جامعه می‌شود. اگر فناوری جدید بشر را از نفت و زغال سنگ بی‌نیاز کند، در سراسر جهان تعداد زیادی بی‌کار خواهند شد. بنابراین، جهانی‌شدن بر زندگی همه‌ی مردم تأثیرات یکسانی ندارد و به همین دلیل، مقاومت در برابر جهانی‌شدن در لیبرال دموکراسی‌ها هم وجود دارد. در واقع، تشدید راست‌گرایی نوعی واکنش به جنبه‌های منفی جهانی‌شدن است. اگر با گسترش جهانی‌سازی غول‌هایی مثل آمریکا، اتحادیه‌ی اروپا و کشورهای صنعتی که در امنیت و اقتصاد جهان نقش مهمی دارند محدود شوند، دنیا به جهانی‌سازی واکنش منفی نشان خواهد داد که به ملی‌گرایی و حمایت از تولیدات داخلی می‌انجامد.

 

 به نظر می‌رسد که جهانی‌سازی به تضاد و تقابل ملت‌ها با دولت‌ها دامن زده است. به نظر شما علت این رویارویی چیست؟

برای اینکه جهانی‌سازی هنوز قوانین خود را تدوین نکرده تا بتواند در برابر این چالش‌های جدید پاسخگو باشد. به تعبیری، «خود راه بگویدت که چون باید رفت». مثل آن تروریستی که عملیات کشتارش را از اینستاگرام و یوتیوب به صورت زنده پخش کرد و کسی هم نتوانست از این نمایش عریان خشونت جلوگیری کند. این قوانین در حال شکل‌گیری است. تضاد موردنظر شما ناشی از این است که تا پیش از این بزرگ‌ترین بازیگر صحنه‌ی بین‌المللی دولت-ملت‌ها بودند و بعد هم سازمان‌های بین‌دولتی اضافه شدند اما با پیدایش اینترنت و جهانی‌شدن دو عامل جدیدِ سازمان‌های غیردولتی و افراد تأثیرگذار پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند. این عوامل خودمختاریِ دولت-ملت‌ها را به چالش کشید. بنابراین، امروز سازمان‌های غیردولتی، سازمان‌های بین‌دولتی و افراد تأثیرگذار به بازیگران قدرتمند این صحنه تبدیل شده‌اند. رسانه‌های جریان اصلی و شرکت‌های تجاری هم دیگر ضلع‌های این عصر نوین را تشکیل می‌دهند. این شرایط از سویی شهروندان را توانمند کرده و از سوی دیگر دولت‌ها می‌کوشند داده‌های هر چه بیشتری از کاربران به دست آورند تا بتوانند با تحلیل آنها الگوریتم بنویسند و از این طریق آزادی شهروندان را محدود کنند.

 

معمولاً اخلاق را عنوان جوهر وجودی انسان می‌دانند. آیا جهانی‌سازی تعریف اخلاق را هم تغییر داده است؟

مفهوم جوهره‌ی وجودی را کنار بگذاریم چون در دنیای پست‌مدرن امروز مفهوم «ساختار اجتماعی واقعیت» فرض هر گونه جوهره یا ماهیت ذاتی را نفی می‌کند. به این معنی که تنها عمل گروهی و جمعی بشر است که واقعیت را می‌سازد. از این نگاه، واقعیت با حقیقت تفاوتی ندارد و تعریف اخلاق و ارزش‌های اخلاقی زاییده‌ی همین ساختار اجتماعی واقعیت است. در فرآیند جهانی‌شدن ارزش‌های اخلاقی زیر و زبر می‌شوند. در علوم سیاسی جدید هم تلاش شده که جایگاه ارزش‌ها کم‌رنگ شود و مفهوم جدید ارزش‌ها در بازتعریف قدرت و سیاست شکل بگیرد. بنابراین، انسان پست‌مدرن به دنبال جوهره و ذات نیست. ارزش‌های اخلاقی متعلق به جوامع سنتی و مذهبی بوده است.

 

منظورم اخلاق انسانی مثل دوری از دروغ و دزدی و ریا و...است که جهان شمول است. اگر جهانی‌شدن این اخلاق را تغییر داده، جایگزین آن چیست؟

این که می‌گویید «اخلاق» به معنی خلق و خوی نهادینه شده در جهان معاصر است و با «ارزش‌ها» متفاوت است.

 

ارزش‌ها همان اخلاقی مدنی است که متأثر از اخلاق فردی  است و هر دو مفهوم در کنار هم نظم اجتماعی را شکل می‌دهند.

بله و همه‌ی جوامع دروغ را رد می‌کنند اما ممکن است که تعریف هر جامعه‌ای از دروغ با دیگری متفاوت باشد. مثال این تفاوت دیدگاه هم در رسانه‌ها فراوان است و برای همین اخبار جعلی داریم.

آرام حسامی                                                                                                                                                                                                  Iranian American Academics and Professionals


برای مثال، جولیان آسانژ به نظر بسیاری از مردم فردی راستگو است که فساد دولت‌ها را افشا کرده است.

جهانی‌سازی باید قوانین و ارزش‌های جدید را تعریف کند. دستیابی به اسرار محرمانه‌ی کشورها و افشای این اسرار ظاهراً خبررسانی است، اما حتی در قانون آمریکای مهد آزادی نیز این کار تخلف به شمار می‌رود و هیچ مسئولی چنین حقی ندارد.

 

رکن چهارم دموکراسی می‌گوید دانستن حق مردم است و هیچ قدرتی و به هیچ بهانه‌ای مجاز نیست که این حق را از آن‌ها سلب کند.

بله، اما آزادی بیان مطلق نیست. در آمریکا معروف است که همه‌ی آزادی بیان دارند اما حق نفرت‌پراکنی ندارند. مثلاً کسی حق ندارد که در استادیوم ورزشی بی‌جهت فریاد بزند آتش. افشای اسرار کشورها هم عواقب بدی دارد و به نفع جامعه نیست. البته هنوز در این زمینه قوانین دقیق تدوین نشده که این بحث دیگری است اما طبق قوانین جاری هم هر دولتی حق دارد که آسانژ را بازداشت کند. جهانی‌سازی برای رویارویی با این مشکلات به یک نظام حقوقی منسجمِ جدید نیازمند احتیاج دارد.

 

گفتید که اخلاق و ارزش‌های انسان جدید بر اساس ساختار اجتماعی واقعیت استوار است. از قضا یکی از توانمندی‌های رسانه‌های جریان اصلی وارونه‌سازی واقعیت است.

بله. دقیقاً روی نکته‌ای دست گذاشتید که مسئله‌ساز می‌شود. در گذشته هر متنی پیش از چاپ و انتشار به دست یک سردبیر با مدارک و اسناد مطابقت داده می‌شد اما امروز به لطف دوربین و ضبطی که در دست همه هست و هر کسی می‌تواند وقایع را ثبت و ضبط و پخش کند، به قول جان اس فورمیت بازار عمومیِ فکر و اخبار شلوغ شده و تشخیص راست و دروغ دشوار شده است. حربه‌ای که می‌توان برای استفاده‌ی مثبت یا منفی از آن بهره گرفت. حتی سیاستمداری مثل دونالد ترامپ هم از اخبار جعلی و روایت‌های آلترناتیو حرف می‌زند که این روزها مسئله‌ساز شده و مخاطب به راحتی نمی‌تواند راست و دروغ را از هم تشخیص دهد.

 

شلوغی این بازار به هرج و مرج انجامیده یا کنترل شده است؟

بیشتر تصمیم‌گیرندگان و صاحب‌نظران به این نتیجه رسیده‌اند که باید کنترل محدودی بر این فضا اعمال شود. به همین دلیل مدتی است که شبکه‌های اجتماعی زیر ذره‌بین قرار گرفته‌اند زیرا فعالیت برخی از کاربران برای منافع عمومی عواقب مضری دارد. قوانین جدید هنوز در مرحله‌ی شکل‌گیری است و بر سر چرایی و چگونگی آن بحث و تبادل نظر جریان دارد زیرا بشر با پدیده‌ی جدیدی رو‌به‌رو شده که همچنان در حال تحول و دگرگونی است و حالت‌های وجودیِ انسان را تغییر داده است. به طور طبیعی آزادی هرج و مرج هم به دنبال دارد. بنابراین، باید قوانین و نهادهای جدیدی به وجود آید که پاسخگوی نیازهای جدید بشر باشد.

 

در جامعه‌ای نظیر ایران که -دست‌کم در چند دهه‌ی اخیر- تجربه‌ی مدرنیته و زیست آزاد ندارد، رواج اغراق‌آمیز بسیاری از مؤلفه‌های مدرن را باید حاصل الگو‌سازی جهانی‌شدن در رسانه‌ها دانست. پیامدهای این رفتار که از دل تجربه‌ی زیسته بیرون نیامده چیست؟

بله این‌ها تبعات جهانی‌شدن است. مثلاً در هندوستان -با توجه به جغرافیای پهناور و جمعیت میلیاردی‌اش- کابل‌کشی تلفن ثابت به همه‌ی نقاط کشور بسیار دشوار بود. اختراع و تولید انبوه تلفنِ همراه این مشکل را حل کرد و چهار گوشه‌ی این کشور که در گذشته تلفن نداشت، امروز از طریق تلفنِ همراه به دیگر نقاط دنیا متصل شده و در دسترس است. اکنون حتی کشورهایی که مدرنیته را تجربه نکرده‌اند از اتومبیل، هواپیما، ابزار فناوری ارتباطات و اینترنت استفاده می‌کنند. بنابراین، همه‌ی دولت‌ها و ملت‌ها در تمام سطوح با عوارض آن هم روبرو هستند. مثال دیگر بازارهای مالی جهان است که بر اساس اخباری که در اینترنت منتشر می‌شود، تنظیم و دچار نوسان می‌شوند. باوجوداین، در کشورهایی که آزادی بیان و آزادی‌های اجتماعی محدود است، جنس مشکلات و عوارض جهانی‌شدن نسبت به کشورهای دموکراتیک متفاوت است. حتی در ایران که یک صداوسیمای حکومتی کنترل‌شده دارد، شرایط جدید دولت و نهادهای قدرت را به چالش کشیده است. بنابراین، جهانی‌شدن و عوارض آن دامن‌گیر مصرف‌کننده می‌شود.

 

امروز برخی پایبندی به هنجار را نشانه‌ی جزم‌اندیشی می‌دانند. در جهان جدید هنجار چه معنا و جایگاهی دارد؟

معنای جدید هنجار در گرو گفتمان پست‌مدرن است. در جهان امروز هنجار وجود دارد اما دیگر مثل گذشته مطلق نیست. جامعه بافت به‌هم‌پیوسته‌ای است که روان‌کاوی ارزش‌هایش نشان می‌دهد که اکثرشان پیشینه‌ی تاریخی-فرهنگی دارند و نمی‌توان یک‌شبه آنها را از بین برد. بنابراین، می‌توان به مرور زمان ارزش‌های سنتی را با ارزش‌های مدرن جایگزین کرد. برای مثال، تغییر قوانین و نگرش به دگرباشی در آمریکا سبب شده تا کم‌کم کشیش‌ها و گروه‌های مذهبی هم نسبت خود را با این پدیده‌ی بشری ترمیم کنند یا مثلاً امکان کشیش شدن زنان میسر شده، چیزی که پیش از این حتی پروتستان‌ها هم آن را به رسمیت نمی‌شناختند. بنابراین، تعریف هنجار با چگونگی روابط اجتماعی-اقتصادی و فناوری در هر کشور ارتباط مستقیم دارد.

 

انسان امروزی از ارزش‌های سنتی رها می‌شود و ارزش‌های جدید مدنی را جایگزین آن می‌کند یا ارزش انسان جدید مبتنی بر میزان تولید اقتصادی و دیده شدن در رسانه‌های جریان اصلی است؟

من درباره‌ی ارزش مشخصی حرف نزدم. فقط گفتم به طور کلی ارزش‌ها دچار دگرگونی شده‌اند. این مصرف‌کننده و تولید‌کننده که می‌گویید، نگاه مارکسیستی است.

 

در لیبرال دموکراسی آمریکا انسانی که بیشتر تولید می‌کند، ارزش بیشتری ندارد؟

این نوع ارزش‌گذاری متکی بر نظام سرمایه‌داری است اما فناوری ارتباطات در حال دموکراتیزه کردن یا همان مردمی کردن این شرایط است و هنجار اجتماعی دیگر تنها در حیطه‌ی قدرت اعیان و اشراف قرار ندارد.

 

یکی از پیامدهای  دموکراتیزه شدن این است که همه می‌توانند دیده شوند و هر کسی می‌تواند به الگو تبدیل شود. در نتیجه، در جوامعی مثل ایران که تجربه‌ی دست‌اولی از مدرنیته ندارند، به جای افزایش آگاهی عمومی نوعی سردرگمی بی‌اعتمادی پدید آمده است. کشورهای دیگر چه تجربه‌ای دارند و آیا این مشکل راه‌حلی دارد؟

دیده شدن بحث جالبی است و عواقب آن بسیار عمیق‌تر از نفس دیده شدن و مطرح شدن است. این پدیده، دموکراسی-یعنی حقانیت و ساختار حکومت- را تغییر می‌دهد. مردم این افراد را قضاوت می‌کنند و بر این اساس هر یک از این افراد دنبال‌کنندگانی دارد. معیارهایی مثل تعداد مخاطب یا میزان درآمد برای قضاوت افراد همواره وجود داشته اما اکنون به علت فناوری ارتباطات اهمیت این معیارها افزایش یافته و البته تعداد میلیونیِ دنبال‌کنندگان به نوعی رقابت برای هر چه بیشتر دیده شدن هم دامن زده است.

 

در این نوع رقابت و  ارزش‌گذاری تعداد دنبال‌کنندگان کیم کارداشیان از نوام چامسکی بیشتر است.

انقلاب صنعتی هم عوارضی مثل افزایش تراکم جمعیت و آلودگی هوا داشت اما بشر به عقب بازنگشت بلکه با استفاده از فناوری پیامدهای صنعتیشدن را بهبود داد.

همیشه همین طور بوده اما امروز مردمی بودن با مطرح بودن، و مطرح بودن با موجه بودن مساوی شده و این پدیده‌ی جدید، اساس دموکراسی پارلمانی و نمایندگی را زیر سئوال برده تا جایی که حتی ممکن است به سوی عوام‌فریبی پیش برود و مشکلات تاریخی دموکراسی مستقیم دوباره به بحث روز تبدیل شود. این هم بخشی از همان هرج و مرج حاصل از شلوغی است که ارزش انسان بر اساس تعداد دنبال‌کنندگانش تعیین می‌شود. امروز در میان مردم تقاضا برای بلیت کنسرت خانم گوگوش از بلیت سمینار گذار به دموکراسی به مراتب بیشتر است.

 

به‌تازگی عروسک باربی شصت ساله شد. گروهی از فمینیست‌ها این عروسک را نماد و مروج جنسیت‌زدگی می‌دانند اما خالقان و هوادارانش معتقدند که چهره و اندام باربی کلاسیک برای عموم مردم جذاب است و برای اثبات ادعایشان به آمار بالای عمل زیبایی چهره در کشورهایی نظیر ایران و عمل زیبایی اندام در کشورهای آزاد اشاره می‌کنند. معیار پذیرش یا ایستادگی در برابر این نوع هنجارسازی فرهنگی چیست؟

باربی مثال خوبی است. بله باربیِ اولیه شصت ساله شد اما در طول این شصت سال به دلیل حساسیتی که اشاره کردید، خالقان و سازندگانش مجبور شدند که در ظاهر اولیه‌ی باربی تغییراتی ایجاد کنند. بنابراین، هنجار مسلط باربی سفیدپوست موطلاییِ چشم آبی عوض شد. امروز انواع باربی از جمله باربی‌های سیاه‌پوست و چاق هم تولید و به بازار عرضه می‌شود و به حساسیت‌های جامعه پاسخ می‌دهد زیرا تولیدکننده‌ی باربی هدف مادی دارد و می‌خواهد بازار داشته باشد اما ناخودآگاه هنجارسازی می‌کند. حلقه‌ی آخر این فرایند مردم هستند که تصمیم می‌گیرند این مؤلفه‌ی فرهنگی را به عنوان هنجار بپذیرند یا نپذیرند. همان هرج و مرج حاصل از شلوغی فضا که گفتم با تبادل اطلاعات سبب می‌شود هنجارسازی یک سویه شکسته شود و اراده و ذائقه‌ی مصرف‌کننده هم بر ماهیت و کیفیت تولید اثرگذار باشد. به همین دلیل، امروز تولید‌کنندگان ناچار شده‌اند تا با توجه به حساسیت‌های پست‌مدرنیستی و فمینیستی جامعه، معیارهای زیبایی را بازتعریف کنند.

 

اگر جهانی‌شدن را نوعی یکپارچه‌سازی بدانیم،  نمی‌توان نادیده گرفت که شبکه‌های اجتماعی به  یکپارچه‌سازی آسیب می‌رسانند. برای مثال، در اروپا راست‌گرایان افراطی در حال قدرت گرفتن و کنار زدن حامیان جهانی‌سازی هستند. آیا  جهانی‌سازی با بن‌بست مواجه شده است؟

خیر. جهانی‌سازی با قدرت و سرعت در حال پیشروی است و کسی نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد یا مسیرش را عوض کند. شرایط مورد اشاره‌ی شما طبیعی است زیرا جهانی‌شدن ساختارهای گذشته را به چالش کشیده و آن ساختارها با جهانی‌سازی مقابله می‌کنند. برای مثال، مهاجرت پناهندگان از سوریه به اروپا از عواقب گریزناپذیر جهانی‌شدن است. جهانی‌شدن مشکلاتی به وجود می‌آورد که باید حل شود. این فرایند به بن‌بست نرسیده بلکه به نقطه‌ای رسیده که بشر در رویارویی مستقیم با تأثیرات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن قرار گرفته است. بنابراین، فرهنگ‌های قدیم و جدید هنوز برای این مسائل راه‌حل پایداری پیدا نکرده‌اند.

 

گفتید جهانی‌سازی بن‌بست و عقب‌گرد ندارد. اما گروهی از ناظران معتقدند که بی‌اعتناییِ آنگلا مرکل به پرچم و سرود ملی و تاریخ کشورش، ناسیونالیست‌های آلمانی را تحریک کرده تا از قدرت او بکاهند و در تعداد دیگری از کشورهای اروپایی هم ناسیونالیست‌ها قدرت گرفته‌اند.

بله و این هم واکنشی به جهانی‌شدن است اما واکنش دیگر می‌تواند این باشد که مردم چند‌فرهنگی شوند و بگویند می‌خواهیم اتحادیه‌ی اروپا را بزرگ‌تر کنیم و جغرافیایش را گسترش دهیم. یعنی واکنش‌ها دوجانبه است. از سویی جهانی‌شدن سبب شده تا احساس امنیت که نیاز ضروری فرد و جامعه است کاهش یابد. پیشرفت فناوری، امنیت شغلیِ بخشی از جامعه را به خطر می‌اندازد، گسترش تروریسم امنیت جانی افراد را در معرض تهدید قرار می‌دهد و تغییر ارزش‌ها امنیت اجتماعی افراد و گروه‌ها را از بین می‌برد. برای مثال، در شرایط جدید ناسیونالیسم دیگر ارزش به شمار نمی‌رود و چندان خریدار ندارد؛ در واکنش به این امر، برخی از آمریکایی‌ها نژادپرست شده‌اند. این همان مشکل جدی است. هر چند به قول آمریکایی‌ها غول از چراغ بیرون آمده و نمی‌توان آن را به داخل چراغ بازگرداند. انقلاب صنعتی هم عوارضی مثل افزایش تراکم جمعیت و آلودگی هوا داشت اما بشر به عقب بازنگشت بلکه با استفاده از فناوری پیامدهای صنعتیشدن را بهبود داد.

 

به دلایل مختلف ایران از کانون جهانی‌شدن دور افتاده است. آیا امیدی وجود دارد که در این زمینه به جای آزمون و خطا، از تجربه‌ی کشورهای پیشرفته الگو بگیرد و جهش کند؟

این پرسش خوبی است و به ساختار سیاسی/اجتماعی/فرهنگی کشورها بستگی دارد که تا چه اندازه می‌توانند خود را با دنیای مدرن تطبیق دهند. معمولاً جوامع سنتی و مذهبی در این زمینه مشکل دارند. ساختار قدرت حاکم هم بسیار تعیین‌کننده است. مثلاً مسئولان جمهوری اسلامی جهانی‌شدن را به سود خود نمی‌دانند. بنابراین، تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا حرکت در این مسیر را کند کنند و تا حد ممکن آن را به عقب بیندازند.

 

بله، اما سکولاریزاسیون در بطن جامعه‌ی ایران اتفاق افتاده است.

به همین علت می‌گویم که روند جهانیشدن را تنها می‌توان کند کرد اما امکان متوقف کردن آن وجود ندارد. سران جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران در اینستاگرام و توئیتر حساب کاربری دارند و با وجود مسدود کردن دسترسی مردم به شبکه‌های اجتماعی، نسبت به بسته شدن حساب‌های کاربری خود اعتراض کرده‌اند. بنابراین، جهانی‌شدن به موجی فراگیر در دنیا تبدیل شده است. این تبادل اندیشه‌ای که میان مردم برقرار می‌شود، خودبه‌خود تأثیر و تغییر را در پی دارد زیرا از این طریق مردم می‌توانند با فرهنگ و دموکراسی در دیگر نقاط دنیا ارتباط مستقیم برقرار کنند.