تاریخ انتشار: 
1398/02/31

تأکید بیش از یک‌صد مورخ اروپایی بر لزوم وحدت در کثرت در این قاره

توما سِریه و استفان میشونو

rarehistoricalphotos

در حالی به زمان برگزاریِ انتخابات پارلمان اروپا نزدیک می‌شویم که بسیاری احساس می‌کنند که ایده‌ی اروپای واحد شکست خورده است. تقریباً هر روز شاهد فروپاشیِ فزاینده‌ی طرحی هستیم که بر نگرشی آرمان‌شهری استوار بود. این نگرش با بازخوانیِ هزار سال منازعه و درگیری، امکان ایجاد اروپایی متحد را مطرح کرد و چنین اتحادی را ناگزیر و برگشت‌ناپذیر شمرد. در آن زمان، ایجاد اروپای واحد را پایان تاریخ می‌پنداشتند. اما حال که چند بحران را پشت سر گذاشته‌ایم، برگزیت ما را وامی‌دارد که بپذیریم اتحاد اروپا دیگر طرحی تغییرناپذیر نیست و با خطر عمده‌ای مواجه است.

یکی از عوامل این امر این است که آمریکا دیگر اروپا را متحد طبیعیِ خود نمی‌داند. زندگی در اروپا دیگر راحت و بی‌دردسر نیست. اروپایی‌ها احساس می‌کنند که آسیب‌پذیرند، و حالا با پرسش‌هایی مواجه‌اند که مدت‌ها از پرداختن به آن طفره رفته‌اند. بسیاری از آنان که به این مغاک چشم دوخته‌اند، کوشیده‌اند تا تاریخ ساده‌انگارانه‌ای از اروپا ارائه دهند و اروپا را در تقابل با دیگران تعریف کنند. با مشاهده‌ی بازسازی‌های نمادینِ «اروپای دژمانند» ممکن است لبخند معنی‌داری بر چهره‌ی ما نقش بندد زیرا از این سو و آن سو می‌شنویم که این همان قاره‌ای است که زمانی نه چندان دور بر دنیا حکم می‌راند. بی‌تردید، این سلطه طی قرن‌ها رابطه‌ی استعماری یا تجاری بر غیراروپایی‌ها تأثیر گذاشته است. اما به نظر راست‌گرایان، تاریخ اروپا چیزی جز تاریخ تمدن مسیحیِ سفیدپوست نیست و به همین علت آن را گرامی می‌دارند-به عقیده‌ی آنها، گذشته‌ی اروپا گذشته‌ای باشکوه است که باید با غرور و اعتماد‌به‌نفس به آن نگریست.

ما چنین نظراتی را کاملاً مردود می‌دانیم زیرا تنوع فرهنگی، دینی و سیاسیِ چشمگیرِ اروپا و مسئولیت‌های بر جای مانده از گذشته را به‌کلی نادیده می‌گیرد. به نظر ما چنین دیدگاه‌هایی احساس ناامیدی و درماندگیِ خودمان را به‌نادرستی به «دیگری» نسبت می‌دهد-خواه این دیگری مسلمان، یهودی، مهاجر یا پناهنده‌ی مقیم اروپا باشد یا دیگر کشورها و منافع متضادشان.

theguardian


در عین حال، منحصر کردن تاریخ اروپا به فهرست بلندبالایی از مصیبت‌ها، جنگ‌ها و نسل‌کشی‌ها را نیز بی‌ارزش می‌شماریم. علاوه بر این، اتهام زدنِ محض و مقصر شمردن همه‌ی اروپایی‌ها را هم نادرست می‌دانیم. اکنون زمان آن فرا رسیده تا از چنین دوگانه‌‌های بیهوده‌ای دست برداریم و نقاط تاریک و روشن گذشته‌ی خود را بپذیریم-در یک کلام باید گفت که وقت آن فرا رسیده تا با توجه به وجوه مثبت و منفیِ اروپا در دیدگاه خود تجدیدنظر کنیم.

بیایید از تقلیل تاریخ اروپا به یک روایت دست برداریم. به جای چسبیدن به روایت‌های خطیِ نوستالژیکی که تلویحاً حاکی از نوعی تک‌صداییِ ازپیش‌تعیین‌شده‌اند («یک» میراث، «یک» تاریخ، «یک» خاطره)، بیایید خاطراتی را بازیابیم که چندصدایی‌اند. زمانی کلان‌روایت‌ها به درد دولت‌ملت‌ها می‌خوردند اما دیگر چنین نیست. اکنون باید کثرت خود را بپذیریم بی‌آن‌که حس وحدت را از دست بدهیم زیرا هنوز هم احساس می‌کنیم که گذشته، حال و آینده‌ی مشترکی داریم.

بیایید صادق باشیم. اروپا آمیزه‌ای از مرزهای نامرئی و تخیلی‌ است که اروپایی‌ها را در تمام مناطق و کشورها از یکدیگر جدا می‌کنند. «اروپای آتلانتیک» چشم به آمریکای شمالی دوخته و خود را به آن نزدیک‌تر می‌داند تا به بقیه‌ی اروپا. «اروپای ثروتمند شمال غربی» درباره‌ی حکم‌رانیِ خوب به «کشورهای اروپاییِ مجاور دریای مدیترانه» پند و اندرز می‌دهد. «اروپای غربی» از مدت‌ها قبل به دموکراسی‌های نوپا و معیوب «اروپای مرکزی و شرقی» به دیده‌ی تحقیر می‌نگریسته است.

theguardian


«اروپای مسیحی» اقلیت‌های دیندار یا خداناباوری را که قرن‌ها در شکل‌گیری تاریخش سهیم بوده‌اند نادیده می‌گیرد یا از خود می‌راند. «اروپای کشورهای بزرگ‌تر» به ترس‌های موجه «کشورهای کوچک‌تر» اعتنا نمی‌کند، در حالی که کشورهای کوچک‌تر خاطرات تلخ سلطه‌ی طولانیِ خارجی‌ها را از یاد نبرده‌اند. «اروپای مهاجران» متشکل از کسانی است که اغلب شهروندان درجه‌دوی غیرقابل‌اعتماد به شمار می‌روند. می‌توان این فهرست را ادامه داد. اروپا بر اثر اختلافات گوناگون از‌هم‌گسیخته است، اختلافاتی که هر آن ممکن است دوباره سر باز کند.

اگر گذشته را نادیده بگیریم چطور می‌توانیم آینده را بسازیم؟ برای این که روایت‌های معقول‌تری از تاریخ اروپا ارائه دهیم دو راه داریم. اولین راه این است که بپذیریم این اختلافات مایه‌ی غنای اروپا است. هر چه اختلافات ناشی از منازعات مداوم را بهتر بفهمیم در خلق روایت لازم مهارت بیشتری می‌یابیم. دقیقاً به همین علت به این روایت احتیاج داریم که در دوران رقابت‌های خطرناک به سر می‌بریم، دورانی که الگوهای مخرب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دوباره سر برآورده‌اند.

هنوز تاریخ اختلافات، به‌مثابه‌ی میراث مشترک، نوشته نشده است. اما دقیقاً به همین علت می‌توان آن را نوشت که می‌دانیم چطور پس از جنگ جهانی دوم و بعد از سقوط دیوار برلین بر چنین اختلافاتی غلبه کردیم. کسی از بالا به ما دستور نداده بود که با یکدیگر آشتی کنیم. این مردم عادیِ اروپا بودند که در روند واقعیِ «کارِ حافظه» سهیم شدند، امری که به قول پل ریکور، فیلسوف نامدار، همیشه کار «حافظه‌ی جمعی» است.

theguardian


دومین راه مبتنی بر این واقعیت است که اروپا قاره‌ی قانون است، قانونی که حافظ کثرت یا تنوع ما است. بسیاری از صاحب‌نظران ادعا می‌کنند که نظام اتحادیه‌ی اروپا در بروکسل ضددموکراتیک و بیش‌ازحد بزرگ است و در تضاد با حاکمیت ملی قرار دارد. شاید این شکایت موجه باشد. اما همین اتحادیه با حفاظت از تفاوت‌ها و حتی سامان‌بخشیدن به آنها حاکمیت‌ ملیِ تک‌تک کشورها را تضمین کرده است.

طرح اروپای واحد با جاه‌طلبی‌های امپریالیستیِ گذشته کاملاً فرق دارد. علاوه بر این، به ایده‌ی «زندان مردم» که ممکن است توسط سردمداران جهان طراحی و عملی شود، هیچ شباهتی ندارد. «اروپا»ی واحد طرح بی‌سابقه‌ای مبتنی بر همبستگی و متکی بر اراده‌ی مردمی است که به جنگ‌های میان خود پایان داده‌اند و خواهان آزادی هستند. بی‌تردید، این داستان ارزش تعریف کردن و دفاع کردن را دارد.

برای بازسازیِ اروپا باید تاریخش را از نو ساخت. باید معنای این تجربه‌ی اروپاییِ منحصربه فرد و شکننده‌ را غنی‌تر کرد. به عقیده‌ی ما، با تأمل درباره‌ی خاطرات متفاوت و با تعهد به خلق شکل‌های جدیدی از «حافظه‌ی مشترک» می‌توان داستان اروپایی را تعریف کرد که به‌رغم همه‌ی موانع، می‌کوشد تا با خود و بقیه‌ی دنیا رابطه‌ی جدیدی برقرار کند. 

 

برگردان: عرفان ثابتی


توما سریه مورخ فرانسوی و مدرس دانشگاه لیل است. استفان میشونو استاد تاریخ دانشگاه لیل است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی آنها با عنوان اصلیِ زیر است که بیش از یک‌صد مورخ اروپاییِ دیگر آن را امضاء کرده‌اند:

Thomas Serrier and Stephane Michonneau, ‘One heritage, one story: that’s not the Europe we know’, The Guardian, 17 April 2019.