ریمیکسهای مُد روز حسن حجاج
[ریمیکس به اثری رسانهای اطلاق میشود که با حذف و افزودن بعضی عناصر به یک اثر دیگر پدید آمده است.]
نُص نُص.
این اصطلاحیست که برای توصیف حسن حَجّاج به کار گرفته شده است، یک اصطلاح عربی که ترجمهی تحت اللفظیاش میشود: «نصف نصف».
او توضیح میدهد: «آثار من هم مراکشی هستند و هم لندنی.»
اما مثل خیلی از اصطلاحات کوتاهشده[1]، نُص نُص هم میتواند پیچیدهتر از این باشد، اصطلاحی که او در سال ۲۰۰۷ برای نخستین نمایشگاه انفرادی خود انتخاب کرد. حجاج که زادهی مراکش است از دوازده سالگی در لندن زندگی میکند و این شهر خانهی اصلیاش محسوب میشود.
«من در وهلهی اول خودم را یک انسان میدانم و بعد یک مراکشی، یک نفر از آفریقای شمالی، و همینطور یک لندنی، نه بریتانیایی.» او با تأکید خاصی میگوید، «یک لندنی».
حجاج به عنوان یک هنرمند قبل از هر چیز یک عکاس به شمار میآید اما عکاسی که همچنین طراح مد و اثاثیهی عجیب و غریب هم هست که با ارائهی آنها در بوتیکهای لندن و مراکش از هنرمندان مراکشی حمایت میکند. او در عین حال ویدیو میسازد و گاه گداری هم به چیدمان و نصب مجسمه میپردازد. او هنرمندان سنتی مراکشی را به تجربهی کارهای سرخوشانه، و امروزی و متأثر از هنر پاپ تشویق میکند، مثلاً استفاده از رنگهای یکدست و آمادهی شرکت دی-گلو[2].
عکاسی او اساساً هنری شهری به شمار میرود و در فرهنگ عامی ریشه دارد که عناصر بصری خردهفرهنگهای به سرعت در حال تحول، از عرب و آفریقای جنوب صحرا گرفته تا هیپ هاپ، مصرفگرایی و «اوت کوتور»[3] را بازآمیزی میکند. او آزادانه میراث و غرور را با سبکی خیابانی و خودنمایانه میآمیزد که همیشه پیچیده و پرنقش و نگار، گاهی چالشانگیز و اغلب هر دوی آنها با هم است. هر چند او آشکارا از سیاست دوری میکند اما تصویرهایش تهرنگ ملایمی از طنز اجتماعیِ اغلب سرخوشانه و نسبتاً ویرانگر دربارهی موضوعاتی چون انتظارات جنسیتی، استیلای فرهنگی و تناقضاتی دارد که در هویتهای دوگانه [نُص نُص] میتوان سراغ گرفت. واکنش حجاج به نیمهی مراکشیاش، چنانکه میگوید، بزرگداشت آن و بهویژه بزرگداشت وجوهیست که میتوان در بطن شهر سراغشان را گرفت، «فریبندگی سبک خیابانها، انرژی آن، نگرش و خلاقیت مردم و نیز گرافیک شگرف اشیا و تولیدات روزانه». او میگوید که این احساس به سال ۲۰۰۰ بازمیگردد، زمانی که تجربهی ساخت مستندی با نام «هنر پاپ در قصبه» الهامبخش وی شد تا مجموعه عکسهایی با هدف شمایلنگاریِ خیابانی مراکش تهیه کند، عکسهایی که همان سال با عنوان «گرافیکهایی از بازار» به نمایش درآمد.
ترکیب زیباییشناسیِ بیهمتای هنر پاپ او، خاصه استفادهاش از فرهنگ آفریقای شمالی و تصویر مارکهای کالاهای مصرفی، سبب شده که شماری از ناظران او را «اندی وارهول مراکشی» بنامند، لقبی که او آن را رد میکند.
او میگوید: «مردم چنین میگویند اما این در واقع لقبی است که غرب به من داده است، چون این غرب است که جهان هنر را کنترل میکند. ما به عنوان هنرمندان غیرغربی مجبوریم به خاطر این لقبها سختتر مبارزه کنیم.» با این حال، روحیهی بازیگوش و گرایشاش به اقتباس اغلب برنده میشود به طوری که حجاج میخانهای را در پاریس که «اندی واهلو» نام دارد، طراحی کرد. «واهلو» به گویشِ عربیِ شمال آفریقا یعنی «من هیچ ندارم» و حجاج همچنان از «اندی واهلو» به عنوان یک نشان تجاری طنزآمیز برای لباسها و چیدمانها استفاده میکند.
حجاج امروز برعکس آدمی که هیچ چیز ندارد، یک هنرمند معاصر بسیار تحسینشده است. از نگاه هنرگردانی چون میچکت کریفا که سال گذشته برای کاتالوگ نمایشگاه بزرگ مرور آثار حجاج در پاریس یادداشتی نوشته بود با عنوان «حسن، افروپولیتن[4] افسونگر»، او چهرهای «عمیقاً جهانوطن» است. این نمایشگاه مرور آثار، با عنوان «کارت بلانش حسن حجاج»[5]، واقعاً به حجاج آزادی داد تا تمام آن ساختمان مشهور «خانهی عکاسی اروپایی» را تغییر شکل دهد و تبدیل کند به «خانهی» خود او یا «خانهی عکاسی مراکشی». این نمایشگاه به ضیافتی از روش تکنیکالر و بهکارگیری آن در هنر پاپ تبدیل شد، یک پل فرهنگی عاجل میان ضربآهنگ سرخوشانهی زندگی خیابانی مراکش معاصر و شهرهای همتای شهرهای مراکشی، نه صرفاً لندن، بلکه لاگوس، ژوهانسبورگ و نیویورک.
در این نمایشگاه مهمترین مجموعههای عکس حجاج، کارهای ویدیویی و چیدمان مجسمههایش به نمایش گذاشته شدند، از جمله «ضربآهنگ مراکش»[6]، «اثر دست»، «ملائک مراکشی»، «سواران کناوه»[7]، «پرترههای نقاشیشده با دست»، «وگ، نسخهی عربی»[8]، «پاها»، «گرافیکهایی از بازار» و «راکاستارهای من».
حتی کتابفروشی مقدس «خانهی عکاسی اروپایی» خیلی راحت به مغازهای برای فروش مبلمان و اسباب خانه و لباسهایی تبدیل میشود که بسیاری از آنها بر اساس ردا[9] و دمپاییهای مراکشی طراحی شدهاند. حجاج با نمایش آنها کلیشههای فرهنگی مانند شترها و زنان روبندزده را عیان میکند. او میگوید: «زنان مراکشی بسیار قوی هستند. از روبنده هنوز به خاطر سنت استفاده میشود. این میراث آنهاست. من آنها را پشت روبنده نگه نمیدارم که سرکوبشان کنم. به نوعی در عکسهای من همچنان نوعی عشوهگری دیده میشود و من سعی میکنم که بر این جنبهی شهرآشوب تأکید کرده باشم. ماجرا دو وجه دارد. ببینید که آنها چقدر مدرن و سرسخت هستند!» او میافزاید: «آنها سنت و مد پاپ را در هم میآمیزند.» در واقع، او سال گذشته هم در پاریس و هم در مراکش از عکاسان جوان و بهویژه زنان دعوت کرد تا در همان مکان نمایشگاههای وی آثار خود را ارائه کنند.
ترکیب زیباییشناسیِ بیهمتای هنر پاپ او، خاصه استفادهاش از فرهنگ آفریقای شمالی و تصویر مارکهای کالاهای مصرفی، سبب شده که شماری از ناظران او را «اندی وارهول مراکشی» بنامند
امسال بخشی از همان نمایشگاه پاریس او، مجموعهی «وگ، نسخهی عربی» به استکهلم سفر میکند و اگر شرایط بهداشت جهانی اجازه بدهد، طبق برنامهی تعیینشده ماه سپتامبر در نیویورک به نمایش گذاشته میشود. این مجموعه به شکل آشکارا کنایهآمیزی تصویر غالب از مد را که عکاسان غربی طی چند دهه با استفاده از مدلهای غربی در عکسهای خود ساختهاند، به کناری میگذارد و بازتعریفشان میکند، مدلهایی که در مناطقی «غریب و خاص» مثل بخش قدیمی شهر مراکش[10] لباس غربی میپوشند. در یک تصویر نمادین از این مجموعه عکس حجاج، دو زن مراکشی راحت و بیتفاوت بر صندلیهای پلاستیکی ارزان نشستهاند و مجلههای «وگ» و «ال»[11] میخوانند در حالی که عینکهای آفتابی خندهداری به شکل بال پرنده بر چشم زدهاند و بطریهای کوکاکولا بر میزی میانشان قرار دارد.
در عکسهای این مجموعه همانند مجموعهی «ملائک مراکشی»، مدلها خفتان[12] و روبنده پوشیدهاند که روی پارچههای قلابیشان علامت نامهای تجاری شناختهشدهی بینالمللی از جمله شانل، گوچی و لویی ویتون نقش بسته است یا دمپاییهای سنتی مراکشی به پا دارند که بر آنها علامت نایکی و آدیداس مهر شده است. این دو مجموعه نشان میدهند که چگونه همآمیزیِ سبک معاصر و سنتی میتواند شیک و مد روز باشد. شرایط با انتخاب محل برخی عکسها که مقابل مغازههای واقعی شانل و دیور[13] در خیابان سطح بالای «باند» لندن گرفته شده است، طعنهآمیزتر میشود. او میگوید: «وقتی که من و دوستانم بزرگ میشدیم، مسلماً نمیتوانستیم مارکهای واقعی بپوشیم. این تقلید کردنها از نامهای تجاری، امر دلخواه بود. آنها بیانگر آرزوها بودند.»
اما او چگونه مسیر خود را از العرایش تا به امروز طی کرد که در عرصهی هنر جهانی به رسمیت شاخته میشود، العرایش که یک شهر کوچک ماهیگیری در جنوب مراکش است، جایی که حجاج سال ۱۹۶۱ آنجا به دنیا آمد؟ او در سال ۱۹۷۳ در ۱۲ سالگی، مراکش را که در آن زمان شرایط اقتصادی ناگواری داشت، همراه با خانوادهی خود ترک کرد تا به پدرش بپیوندد که در لندن بود و خواندن و نوشتن بلد نبود.
حجاج میگوید: «لندن برایم جایی سخت، غریب و غمگین بود. واقعاً روزهای دشواری بود.» او که در بدو ورود تنها به زبان عربی و فرانسوی صحبت میکرد، در سن ۱۵ سالگی مدرسه را ترک کرد؛ «سالهای پرمشقتی را سپری کردم. سعی میکردم که خودم را با شرایط سازگار کنم و بفهمم که حضورم به عنوان یک مراکشی اهل کوچه و خیابان در لندن دههی ۷۰ چه مفهومی دارد.» پس از آن به مشاغل گاه و بیگاه روی آورد در حالی که لندن داشت بیشتر به یک شهر جهانی بسیار بزرگ تبدیل میشد که در آن فرهنگهای امپراتوری سابق بریتانیا، از جمله کارائیبی، آسیایی و آفریقایی با یکدیگر بازترکیب میشدند، فرهنگهایی که همگی میکوشیدند تا خود را در جامعهی طبقاتی و تحت الزامات اجتماعی آن زمان اثبات کنند.
او میگوید: «ما مردمی هستیم که بسیار جابهجا شدهایم، بعضیها از قرنها پیش و یکی مثل من هم همین اواخر.» در حالی که برخی در مواجهه با این شرایط راه تخاصم را پیش گرفتند، دیگرانی مثل حجاج سبک زندگی چندفرهنگی و جایگزینی را که در موسیقی، مد و فیلم و سینما و هنرهای بصری تجلی مییافت، در آغوش گرفتند. فرهنگی اساساً خوشبینانه و وابسته به کلانشهر بود که هویت قربانی را نمیپذیرفت و همین امر فرهنگ جامعهی بریتانیا را تا به امروز عمیقاً متأثر از خود ساخته است.
او میگوید: «من با موسیقی هیپ هاپ بزرگ شدم، الهامی که از فرهنگ خیابانی آمریکا میگرفتم و نیز با موسیقی فانک و سول آمریکایی. همینطور موسیقی رگی که واضح است در لندن واقعاً اهمیت داشت». سپس در سال ۱۹۸۴ «یک مغازهی مد در خیابان کرنبی لندن، محلهی هیپیها، باز کردم زیرا شهامتش را داشتم و چیزی هم برای از دست دادن نداشتم، و اسم مغازه را گذاشتم آرایپی که از این عبارت میآید: Real Artistic People (هنریهای اصل)» این نشانی است که او هنوز به لباسهای خیابانی مثل کاپشنهای خلبانی و کتهای کوتاه با رنگهای جیغی و دیگر انواع البسهی وسوسهانگیز و متعلقات آن وصل میکند. او امروز همهی آنها را به شکل انحصاری در فروشگاهی که در شوردیج، شرق لندن، دارد و نیز در فروشگاه ریاض ییما در شهر مراکش میفروشد؛ ریاض ییما هم مغازه است، هم گالری، هم کافه و هم خانهی او.
مشتریهای آرایپی در ابتدا دوستان و همتایان هنرمندش بودند که تحت تأثیر جلوهی متفاوت کار او قرار گرفتند، ترکیب تازهای از نشانهای تجاری و تأثیرات قومی که بهوضوح در لباسها بازتاب مییافت. خیلی طول نکشید تا آرآیپی به پاتوقی غیرمعمولی تبدیل شد.
حجاج همزمان کار با فیلمسازان را شروع کرد، عکاسی یاد گرفت و شروع به استفاده از آن تصاویر کرد تا بدین شکل با هویت نُص نُص خود ابراز وجود کند. نتیجهی آن نیز خلق جهانی شد که کریفا آن را چنین توصیف میکند: «یک اثر پاپ هنرمندانهی جذاب و رک و صریح، معادل بصریِ کاری که از زمان تولد هیپ هاپ با انتخاب نمونهها و تلفیق و ترکیب عناصر اصلیشان در موسیقی مردمپسند میکنند.»
اما در آن زمان هنوز عکسهایش منتشر نشده بود. رز عیسی، هنرگردان مستقل در لندن و یکی از چهرههای پیشرو در معرفی هنر و فیلم عرب که بیش از ۱۵ سال است او را به عنوان یک دوست میشناسد، روزی تماس تلفنی غیرمنتظرهای داشت.
او ماجرا را چنین به یاد میآورد: «میخواست که برخی عکسهایش را به من نشان بدهد.» و سپس حجاج در سال ۲۰۰۶، پیش از رواج عکاسی دیجیتال، با یک چمدان درب و داغون پر از کاغذهای چاپ عکس از راه رسید، عکسهایی که سالها آنها را مخفی نگه داشته بود تا روزی بتوان آنها را در معرض نمایش عموم قرار دهد. عیسی میگوید که تعداد کارها حیرتآور بود: «هیچ کدام از هنرمندان تماموقت یا جوانی که میشناختم، این تعداد عکس جمع نکرده بودند.»
«ضربآهنگ مراکش» حاصل این دیدار و نخستین نمایشگاه انفرادی او در بریتانیا بود که در سال ۲۰۰۸ برگزار شد.
حجاج میگوید: «رز اولین کسی بود که کارم را درک کرد. او کسی بود که درها را به رویم گشود، چه به لحاظ فکری و چه به لحاظ تجاری تا بتوانم توجه مجموعهداران، گالریها و حراجیهای هنری را به خود جلب کنم.»
من میخواهم که عکسهایم با کسی مثل خودم ارتباط برقرار کند که اصلاً به گالری نمیرود، و همینطور با کسانی که روشنفکر نیستند. میخواهم که کارم برای همه جذابیت داشته باشد، چه برای یک نظافتچی، چه برای یک منتقد هنری
عیسی توضیح میدهد که حجاج «عاشق مردم معمولی و محروم است و نسبت به آنها احساس شفقت دارد و تجربهی دست اول زندگیشان را با کار خود تلفیق میکند. این مراکشیهای جوان گاهی تهدیدکننده به نظر میرسند اما در نگاهشان لبخند است.» در واقع، یکی از زنانی که در مجموعهی «ملائک مراکشی» او جلوی دوربین قرار گرفته است از بالای روبندهی خود به بینندگان چشمک میزند. یک زن دیگر یک ذره از پای خود را سوار بر موتورسیکلت نشان میدهد. عیسی ادامه میدهد: «آنها از تراژدی، ایدئولوژی و اخلاقیات فارغ هستند اما از جهان خود دفاع میکنند، از قلمروی خود، ویژگیهای خود و حق خود برای داشتن مشکلات و آرزوها. آنها هم مثل خود هنرمند از شهامت و بینش برخوردارند و قدرت سیاهان، قدرت اعراب، غرور و لذت را با حضور خود در خیابان نشان میدهند.» هر چند بسیاری از آنها با مشقت و از طریق طرح و نقاشی با رنگ حنا روی بازو، پا و کمر گردشگران گذران زندگی میکنند.
این زنان جوان، دوستان حجاج هستند و او به واسطهی آنها دست به یک اقدام همدلانهی دیگر زده است، ساخت مستندی به نام «کریمه: یک روز زندگی دختر حنابند» که نخستین بار در سال ۲۰۱۵ در لسآنجلس به نمایش درآمد و یک سال بعد از آن هم در موزهی بریتانیا.
قبل از آن در سال ۲۰۱۰، عیسی یک نمایشگاه انفرادی دیگر از معروفترین مجموعهی او، «ملائک مراکشی» برپا کرد تا به این طریق از فرهنگ سواری کردن زنان جوانی که در خیابانهای مراکش با اسکوتر و موتورسیکلت میرانند، تجلیل کند. او بهترین بخش نمایشگاه را چیدمان موتورسیکلتهای سفارشی حجاج میداند که «پوشیده از مارکهای مد و چیزهای بنجلی» مانند لباس، روبنده و دمپایی «ملائک» بود که خود حجاج طراحی کرده است.
یک وجه مشخصهی دیگر کار حجاج، روشیست که او قابهایش را برای نمایش عکسهای خود میسازد. حجاج توضیح میدهد: «خیلی دوست دارم که آنها را یکجورهایی باحال عربی کنم. من در مراکش بزرگ شدم، جایی که بازیافت کردن امری طبیعی است. مادرها قوطیها را تبدیل به ماگ میکنند. قابهای من شامل محصولات عربی میشود، مثل قوطیهای زیتون و ساردین. این کار بالقوه تأثیری طنزآمیز و سطحی دارد و بعضی اوقات هم این قابها الگوهایی تکراری را به وجود میآورند، مثل موزائیک. آنها شامل مارکهای پرطرفدار میشود مثل کوکا کولا، درِ بطریهایی که نمادهای مصرفگرایی بینالمللی هستند.»
او میگوید: «وقتی شروع به نمایش کارهایم کردم، قصدم از این قابها پل زدن میان دو جهان شرق و غرب بود و هم این که عکسها جان بگیرند. امروز آنها بسیار بیشتر جهانی هستند. فرض کنیم که من از یک نیجریهای عکس میگیرم. سعی میکنم که چیزی مال نیجریه پیدا کنم تا در این قابها بگذارم.»
مثل همان کاری که برای مغازهی آرایپی کرد، هر جا که میرود و البته در مراکش نیز همهی بازار را زیر پا میگذارد تا اجناس ارزان و بنجل و لباس برای پسزمینهی عکسهایش پیدا کند که همیشه در خیابانها هستند و نه در استودیوهای عکاسی.
«وقتی مردم هیچ چیزی ندارند باید از همان هیچ، چیزی خلق کنند. با این حال آنها چگونه میتوانند کار برجستهای باشند و عالی به نظر برسند؟»
و آنها واقعاً عالی و سحرانگیز به نظر میرسند.
«برای مردم قارهی من که پولی در بساط ندارند، ظاهر خوب، تسکینیست بر درد فقر. و اینطوری خیابانها شیک میشود.»
حجاج اکنون در ردیف سلبریتیهای بینالمللی قرار دارد به طوری که ستارههایی چون مدونا و ویل اسمیت از «ریاض ییما» بازدید کردهاند که هم گالری است، هم مغازه و کافه و هم یکی از نقاط اصلی شهر برای دیدن و دیده شدن. مدونا که شصت سالگی خود را در این شهر مراکشی جشن گرفت، عکسهایی در پوشش یک زن بربر گرفت و کاملاً شخصیتاش که مناسب نمایشهای تجاریست تغییر شکل یافت.
حجاج یک ملک شبیه همان، هر چند کوچکتر در شوردیچ دارد که اخیراً به عنوان نماد «ایست اند لندن» شناخته شده است. درون مغازه، صندلیها جعبههای قرمزرنگ پلاستیکیِ سر و ته شدهای هستند که زمانی کالاهای مصرفی جهانیشده مثل کوکا کولا را در آن میگذاشتند و حالا روی اغلب آنها به زبان عربی خوشنویسی شده است. به آنها زندگی جدیدی در قالب مبلمان قابل استفاده بخشیده شده است. بالای آنها بالشتکهایی است که بر مخملهای شتریرنگ یا پارچههای روشنی با طرح گل آرام گرفتهاند. تابلوهای جاده و مغازه بازطراحی شده و در میز به کار رفته است. قوطی محصولات به شکل چراغ تغییر کردهاند. این هنر بازآمیزیشده و بازیافت تولیدات مصرفشده، ارزش دادن به اجناسیست که دور انداخته شدهاند، بهکارگیری دوباره و درخورِ فرهنگ فقر در جهت مخالف دیدگاه شرقگرایانهی هنرمندان غربی قرن نوزدهم که اندرونی خانههای سنتی عربی و اغلب خیالی را مجلل و باشکوه ترسیم میکردند. حجاج میگوید: «مراکشی بودن برای من یعنی مالکیت و مهار آن دیدگاه تخیلی را به دست بگیرم و آن را به مردم خودمان بازگردانم.» در عمل نیز عیسی سال ۲۰۱۲ یک نمایشگاه انفرادی از او با عنوان «تغییر جهتها»[14] در بروکسل ترتیب داد.
به این شکل گسترهی جهانی خلاقیت حجاج او را در جایگاهی قرار داده که از نگاه کریفا، «مرکز جنبشی اصیل» است، جنبشی که «با هنرمندان میانرشتهای و بینالمللی، خواه سرشناس و خواه کمتر شناختهشده پیش میرود و همهی آنها نیز کنار هم حلقهی دوستان وی را تشکیل میدهند».
برخی از این دوستان، سوژهی عکسهای مجموعهی دنبالهدار او با عنوان «راکاستارهای من» شدند، مجموعهای که اساساً بیش از یک دهه است در خیابانهای مراکش، لندن، پاریس، لس آنجلس، دوبی و... عکاسی میشود. هر کدام از پرترهها با گرما و احساس همدلی صادقانهی آن تشخص مییابند. در این مجموعه عکسی از «کیزیاه جونز»، خواننده و ترانهسرای نیجریهای پرشور موسیقی فانک و چهرهی درخشان جهانی، وجود دارد. عکسی از «چه لاولیس»، هنرمند مفهومی ترینیدایی هم هست که چندان شناخته شده نیست. حجاج میگوید: «آنها تلفیقی از آدمهایی هستند که بهشان اعتقاد دارم.» این مجموعه شامل موسیقینوازان کناوهای هم میشود، کسانی که حضورشان در مراکش نتیجهی کوچ اجباریشان از آفریقای جنوب سیاه به عنوان بَرده است و او مدت زمانی از آنها عکس میگرفته است، همراه با مبلغان کاپوئرا، نوعی از دفاع شخصی برزیلی که حجاج از سال ۱۹۹۰ تمرین میکند. کاپوئرا در عین حال ریشههای آفریقایی نیز دارد و اصل آن برمیگردد به کسانی که در برزیل بردگی میکردند.
او میگوید: «میخواهم که عکاسی من بیشتر به آموزش تبدیل شود تا آن که عکسهایی زیبا باشد.» و اضافه میکند که از سال ۱۹۹۸ در حال کار بر روی مجموعهای به اسم «سواران کناوه» است. «هیچ کسی این موسیقینوازان را مستند نکرده بود و من میخواهم آنها را ثبت و به نسل جوانتر منتقل کنم تا به این شکل چیزی به فرهنگ خودم بدهم نه این که فقط چیزی از آن بگیرم.»
حجاج میگوید، در دورهی رشد خود او و دوستانش هیچ وقت به موزه یا گالریهای هنری نمیرفتند چون آنجا احساس راحتی نمیکردند و حال میخواهد که آثارش با این نوع آدمها حرف بزند. «آثار من دربارهی مردم است، آدمهایی مثل خودم. همیشه سعی کردهام که کارهای محلی را برای بریتانیاییها در مدارس و مؤسسات ارائه کنم»، مثل نمایشگاه «لو سالون»[15]، یک چیدمان مراکشی با اجرای هنری زنده و مد، همچنین کلاسهای موسیقی، رقص و نقاشی با رنگ حنا روی بدن. مجموعههای جدیدی که در دست کار دارد، شامل عکسهایی از زنانی میشود که در شمال مراکش سیبزمینی برداشت میکنند، بندبازها در طنجه[16] و زنان پناهنده در بیروت.
او میگوید: «من میخواهم که عکسهایم با کسی مثل خودم ارتباط برقرار کند که اصلاً به گالری نمیرود، و همینطور با کسانی که روشنفکر نیستند. میخواهم که کارم برای همه جذابیت داشته باشد، چه برای یک نظافتچی، چه برای یک منتقد هنری.»
برگردان: سپیده جدیری
جولیت هایت که به عنوان عکاس آموزش دیده است، در شرق و غرب آفریقا و همینطور هند زندگی کرده است. او در نیجریه نوشتن را آغاز کرد و سپس به ویراستاری مجلات و کتاب از بریتانیا پرداخت. آثار او اغلب دربارهی سفر، هنر و فرهنگ است و کتابی نیز با عنوان «کندر، هدیهی عمان به جهان» (نشر پرستل، ۲۰۰۶) منتشر کرده است. او همچنین متخصص فرهنگ سنتی و معاصر عربی، آفریقایی و جنوب آسیا و میراث آن است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی اوست:
Juliet Highet, ‘Hassan Hajjaj's Hot Remix’, AramcoWorld, April 2020.
[1] واژهی نصف در عربی همان نصف است اما ظاهراً در محاوره به صورت نص در آمده است.
[2] شرکت آمریکایی دی-گلو کالر بزرگترین تولیدکنندهی رنگهای فلورسنت در جهان است.
[3] High fashionبه معنای فشن یا مد سطح بالا و درجه یک است که اصطلاح فرانسوی آن یعنی اوت کوتور از سالها پیش در فارسی استفاده شده است، لباسهایی که در صنعت مد مخصوص یک نفر طراحی و دوخته میشوند.
[4] Afropolitan اصطلاح تازهای است که به تجربهی زندگی شهروندان معمولی آفریقا اشاره دارد. این اصطلاح با هدف مقابله با تصورات رایج از آفریقاییها ساخته شده است تا پدیدهی انسان آفریقایی را دوباره تعریف کند و در این بازتعریف بر ویژگیهایی همچون مد، هنرهای بصری، موسیقی و دغدغههای معنوی شهروندان آفریقا تأکید میکند.
[5]carte blanche à hassan hajjaj در متن به زبان فرانسه آمده. کارت بلانش به معنای اختیار تام است و اینجا یعنی به هنرمند آزادی بدهی تا هر آنچه دوست دارد انجام دهد.
[6] Dakka Marrakshia
[7] Gnawa Ridersکناوه یک اقلیت قومی در مراکش است.
[8] Vogueمجلهی معروف مد
[9] در متن واژهی جلابة آمده که یک نوع ردای مراکشی است.
[10] شهر مراکش یکی از شهرهای کشور مراکش و از مهمترین مراکز گردشگری این کشور است.
[11]Elle مجلهی معروف دیگری در حوزه مد و لباس زنانه و زیبایی و سلامت
[12] جامهی گشاد و بلند و کمربندار که در آن سرزمینها متداول است.
[13] شرکت معروف مد و کالاهای لوکس
[14] ReOrientations
[15] Le Salon
[16] شهری در شمال مراکش