راه مارتین لوتر کینگ را باید ادامه داد
apsva.us
مارتین لوتر کینگ جونیور در سال ۱۹۶۷، یک سال پیش از مرگش، کتاب خود را با عنوان به کدام سو میرویم: هرجومرج یا وحدت؟ منتشر کرد، اثری استثنایی که مطالعهی آن برای هر فرد آمریکایی ضروری است. در زمان انتشار کتاب منتقدان چندان نظر مثبتی نشان ندادند. نقد کتاب نیویورک کینگ را رهبری توصیف کرد که «از زمانهاش عقب مانده و سرعت وقایعی که او احتمالاً بهشکلی غیرمستقیم در ایجادشان نقش داشته غافلگیرش کرده است». در آن زمان کینگ محبوبیت زیادی نداشت. افراطگرایان موضع مطلقگرایانهاش دربارهی خشونتپرهیزی و رویکرد ملایمش نسبت به سفیدپوستان لیبرال را دوست نداشتند و در همان حال نیز لیبرالها بهسبب انتقادش از دولت لیندون جانسون بهخاطر جنگ ویتنام از او آزرده بودند.
تصمیم کینگ برای اتخاذ موضعی دربارهی جنگ ویتنام، به قول خودش، «از نظر سیاسی غیرعاقلانه اما از نظر اخلاقی عاقلانه» بود. (کینگ پیشتر گفته بود: «غرور میپرسد آیا این کار محبوبیت دارد؟ و وجدان میپرسد آیا این کار درست است؟») پس از ایراد سخنرانیاش با عنوان «زمان شکستن سکوت فرا رسیده» در نکوهش جنگ، روزنامهی واشنگتن پست نوشت کینگ «به متحدان طبیعیاش آسیبی جدی وارد کرده است» و «بسیاری که تابهحال با احترام به سخنانش گوش دادهاند دیگر مانند قبل به او اطمینان نخواهند کرد». بهگفتهی آنان، کینگ «برای آرمانش، کشورش و مردمش دیگر فایدهی چندانی ندارد». بسیاری از همراهان کینگ در جنبش حقوق مدنی نیز از او ناامید شدند. مدیر اتحادیهی ملی شهری، ویتنی یانگ، در مواجهه با کینگ به او گفت که با این کارش بهشکلی احمقانه لیندون جانسون را رانده است. کینگ نیز با کنایه به او گفت: «ویتنی، چیزی که میگویی ممکن است کمک دولتی برایت به ارمغان بیاورد، اما تو را به ملکوت حقیقت وارد نخواهد کرد.» (گفته میشود یانگ در پاسخ او را چاق خوانده بود.) کینگ از موضع ضدجنگ خود عقب ننشست. او در مجلهی Ramparts تصاویر مادری ویتنامی را دیده بود که کودک مردهاش را در آغوش گرفته و همین باعث شده بود تا با خود عهد کند که با «بزرگترین عامل خشونت در جهان امروز، یعنی حکومت خودمان،» مقابله کند. نه روزنامهی واشنگتن پست و نه اتحادیهی ملی شهری نمیتوانستند نظرش را تغییر دهند.
بخشی از ارزش به کدام سو میرویم ناشی از این است که متعلق به آن دوره از زندگی کینگ است که او با فراتررفتن از حقوق مدنی دایرهی تمرکز خود را به مباحثاتی دربارهی نظامیگری، استعمار و سرمایهداری گسترش داده بود. این اثر سرشار از دیدگاههای کلان کینگ دربارهی آیندهای عادلانه و صلحآمیز است و روشنترین بیان او دربارهی آنچه «کار ناتمام» خود میداند. این کتاب همهی ما را در سال ۲۰۲۳ به این چالش فرا میخواند که راه کینگ را ادامه بدهیم.
کینگ فردی پیچیدهتر و جالبتر از تصویر کاریکاتورگونهای است که در کتابهای درسی از او ارائه میدهند، یعنی انسان خوبی که فقط از همه میخواست دست به دست هم بدهند و دیگر به رنگ پوست مردم فکر نکنند. بسیاری کوشیدهاند تا میراث کینگ را بهعنوان بخشی از طرح ایجاد تکثری که تغییر چندانی به بار نمیآورد تصاحب کنند (از جمله فرمانده حملهی فراگیر نیروی هوایی در سال ۲۰۱۳ مدعی بود که «دکتر کینگ اگر تیم حملهی فراگیر ما را ــ که شامل نظامیان، غیرنظامیان و پیمانکارانی از میان تمام نژادها، باورها، پیشینهها و ادیان میشود ــ میدید، به آن افتخار میکرد. آنها در کنار یکدیگر میتوانند تضمین کنند که قدرتمندترین سلاحهای زرادخانهی ایالات متحده شالودهای در خور اعتماد برای امنیت ملی ما باقی خواهند ماند».) بهترین راه برای پیبردن به حقیقت این است که وقت بگذارید و کارهای خود کینگ را بخوانید.
با این کار پی خواهید برد که، برخلاف تأکید محافظهکاران، کینگ موافق «نادیدهگرفتن رنگها» نبود. در واقع، او بهاصطلاح رایج امروز شدیداً ووک بود ــ بهمعنای دقیق این اصطلاح، یعنی حساس به بیعدالتی اجتماعی و نژادی ــ و بیمحابا سفیدپوستان را بهخاطر نادیدهگرفتن نیازها و خواستههای سیاهپوستان سرزنش میکرد. کینگ در نوشتههای خود، پس از تصویب لایحهی حقوق مدنی و لایحهی حق رأی عمومی، میگفت که سفیدپوستان بسیاری با اعطای چیزهایی به سیاهپوستان که فراهمساختنشان آسان بود و نیاز به ازخودگذشتگی واقعی نداشت، موافق بودند (مانند پایاندادن به تفکیک نژادی قانونی)، اما زمانی که پای برابری حقیقی در موارد اساسی در میان بود خود را کنار میکشیدند یا به مخالفت برمیخاستند: «درحالیکه آمریکاییان آماده بودند تا سیاهپوستان را از شلاق قساوت و تحقیر خشن نجات دهند، اما هرگز حقیقتاً نسبت به کمک به آنها برای پایاندادن به فقر، استثمار یا تمام اشکال تبعیض تعهدی احساس نمیکردند.»
او پیشتر نوشته بود که «نژادپرستی سبکی از زندگی برای گروه کثیری از سفیدپوستان است که گاهی به زبان آورده میشود و گاهی خیر، گاهی تصدیق میشود و گاهی انکار و گاهی ظریف و پیچیده است و گاهی خیر...». او همچنین کسانی را که «دِین خود را به گروهی که به مدت ۲۴۴ سال برده نگاه داشته شده بودند» نادیده میگرفتند محکوم میکرد. کینگ در به کدام سو میرویم کسانی را که به خود اجازه میدهند آسیبهای فرضی خانوادههای سیاهپوستان را مسئول شرایط سیاهپوستان آمریکا بدانند سخت به باد انتقاد میگیرد: «هر آسیبی هم که در خانوادههای سیاهپوستان وجود داشته باشد آسیب اجتماعی نظام مدرسه بسیار فراتر از آن است، نظامی که مسئولیت خود را انکار میکند و خانوادههای سیاهپوستان را به سپر بلای خود تبدیل میکند.» او همچنین نظر کسانی که تبعیض مثبت را با رفتار منصفانه ناسازگار میدانند رد میکند:
لیبرالهای سفیدپوست باید بپذیرند که عدالت برای سیاهپوستان، از منظری ارسطویی، یعنی باید آنچه را سزاوارش هستند به آنها داد. این امر معنایی انتزاعی ندارد، بلکه شامل اموری کاملاً عینی مانند داشتن شغل خوب، آموزش خوب، مسکن مناسب و مشارکت در قدرت است. بااینحال، درک این مسئله اهمیت دارد که دادن آنچه فرد سزاوارش است اغلب به این معنا است که باید با او رفتار ویژهای داشت. میدانم که این مفهوم برای بسیاری از لیبرالها دردسرساز بوده است، زیرا با افکار سنتی آنها مبنی بر فرصت برابر و رفتار یکسان با افراد بر اساس شایستگیهای آنها در تعارض قرار دارد. اما امروز، روزِ اندیشههای جدید و ارزیابی دوبارهی مفاهیم قدیمی است. جامعهای که به مدت صدها سال با سیاهپوستان رفتاری خاص داشته اکنون نیز باید با آنها بهشکلی ویژه رفتار کند تا آنها را برای رقابت بر مبنایی عادلانه و برابر مجهز کند.
کینگ مشاهده میکرد که «با هر پیشرفت جزئی [در وضعیت سیاهپوستان] بلافاصله سفیدپوستان استدلال میکنند که سیاهپوستان بهاندازهی کافی دستاورد داشتهاند». داوری نهایی او تند و تلخ است:
چرا برای اجتناب از برابری این اندازه پشتکار به خرج میدهند؟ چرا سفیدپوستان آمریکا خود را میفریبند و چگونه شرارتی را که حفظ میکنند توجیه میکنند؟ ... سفیدپوستان آمریکا سیاهپوستان را به حال خود رها کردند و تعدادی حیرتآور هم با متجاوزان همراه شدند. به نظر میرسد که طرفداران جداسازی نژادی و شهروندان سفیدپوست عادی با یکدیگر اشتراکات بیشتری دارند تا با سیاهپوستان.
اما کینگ مبارزهی سیاهپوستان آمریکا علیه استثمار و تبعیض را با مبارزهای فراگیرتر برای «انقلابی کامل در ارزشها» پیوند میدهد، انقلابی که منجر به ایجاد جهانی عادلانه و صلحآمیز خواهد شد. او توضیح میدهد که اگر اصول اخلاقی منجر به مبارزه با جداسازی نژادی و کسب حق رأی را جدی بگیریم، باید بسیاری از جنبههای دیگر جامعهی امروز را نیز به چالش بکشیم، از جمله استثمار جنوبِ جهانی و اولویتدادن به سود بر حقوق بشر:
بهزودی انقلابی حقیقی در ارزشها باعث خواهد شد تا عدالت و انصافِ بسیاری از سیاستهای گذشته و اکنون را زیر سؤال ببریم. با خشمی موجه به هزاران کارگری خواهیم نگریست که بهواسطهی ماشینیشدن صنعت مجبور شدهاند به کاری دیگر با درآمدی کمتر مشغول شوند، درحالیکه سود کارفرمایان دستنخورده باقی مانده است و خواهیم گفت: «این عادلانه نیست.» به آنسوی اقیانوسها نظر خواهیم کرد و سرمایهداران غربی را خواهیم دید که پول زیادی را در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی سرمایهگذاری میکنند و تنها به دنبال سود خود هستند و نسبت به بهترشدن اوضاع اجتماعی این کشورها هیچ دغدغهای ندارند و خواهیم گفت: «این عادلانه نیست.» به اتحادمان با اشراف زمیندار آمریکای لاتین نگاه خواهیم کرد و خواهیم گفت: «این عادلانه نیست.» این نخوت غربی که احساس میکند باید همهچیز را به دیگران بیاموزد و آنها چیزی برای یاددادن ندارند عادلانه نیست. انقلابی حقیقی در ارزشها دست بر روی نظم جهانی خواهد گذاشت و دربارهی جنگ خواهد گفت: «این نحوهی حلوفصل اختلافها عادلانه نیست.» سوزاندن انسانها با بمب ناپالم، پرکردن خانههای سرزمینمان از یتیم و بیوه، تزریق نفرت در رگهای انسانهایی که در حالت عادی افرادی مهرباناند، بازگشت افراد از میدانهای نبرد خونین و حزنانگیز به خانه درحالیکه از نظر جسمانی ناقص و از نظر روانی آشفتهاند هیچ نسبتی با خرد، عدالت و عشق ندارد. کشوری که برای دفاع نظامی بیش از برنامههای نشاطبخش اجتماعی هزینه میکند در حال نزدیکشدن به مرگ معنوی است.
گاه در زندگی فرد اعتقادی چنان راسخ، ارزشمند و معنادار به وجود میآید که او تا لحظهی مرگ بر سر آن میایستد. خشونتپرهیزی برای من چنین اعتقادی است
کینگ صرفاً هوادار صلح و خشونتپرهیزی نبود، بلکه منتقد سرمایهداری نیز بود و در توصیف خود میگفت که «نظریهی اقتصادیام بیشتر سوسیالیستی است تا سرمایهدارانه» و باور داشت که سرمایهداری «دیگر فایدهای ندارد». به کدام سو میرویم شامل برخی از نقدهای صریح او دربارهی نظام اقتصادی آمریکا است. او میگوید که باید «از "جامعهای شیءمحور" به "جامعهای انسانمحور" تحول بیابیم». کینگ اظهار تأسف میکرد که «انگیزههای سودجویانه و حقوق مالکیت مهمتر از انسانها تصور میشوند» و این یعنی «سهگانهی غولپیکر نژادپرستی، مادیگرایی و نظامیگری را نمیتوان شکست داد». او زمانی که دربارهی سرمایهداری صحبت میکند صراحت کامل دارد:
باید صادقانه بپذیریم که سرمایهداری اغلب شکافی ایجاد کرده که در یک سوی آن ثروتی فزون از حد است و در سوی دیگر فقری رقتانگیز شرایطی را پدید آورده که در آن ضرورتهای بسیاری از مردم از آنها گرفته میشود تا گروه اندکی از نازونعمت برخوردار باشند و انسانهای طمعکار را تشویق میکند که بیاحساس و بیوجدان باشند تا مانند مرد ثروتمند در برابر ایلعازر، رنج و فقر مردم برایشان بیاهمیت باشد. زمانی که تنها مبنای نظام اقتصادی انگیزهی مبتنی بر منفعت باشد رقابتی بیرحمانه و خودخواهانه تشویق خواهد شد و این وضعیت به انسانها القا میکند بیشتر خودخواه باشند تا از خودگذشته.
برای مثال، مسکن «مهمتر از آن است که به بنگاههای خصوصی واگذار شود و دولت تنها نقشی کوچک در تعیین سیاستهای آن داشته باشد. برای مسکن نیز چیزی مشابه با مدیکر (بیمه اجتماعی آمریکا) نیاز داریم». کینگ خواستار تضمین درآمد پایه است و باور دارد که این درآمد باید بالا باشد نه اینکه صرفاً برای زندهماندن کافی باشد. او خواهان تلاشی همهجانبه برای ازبینبردن فقر در جهان است و میگوید که وجود فقر در زمانهی فراوانی را باید از نظر اخلاقی با «همنوعخواری» مقایسه کرد. اینکه برخی در نازونعمت باشند و برخی دیگر هیچچیز نداشته باشند همان اندازه «بیرحمانه و بیخردانه» است که زمانی «انسانها یکدیگر را میخوردند، چون هنوز یاد نگرفته بودند غذایشان را از زمین تأمین کنند یا حیوانات فراوان اطرافشان را بخورند». او میگوید که ما باید «خودمان را متمدن» کنیم. آمریکا نیازی مبرم به «نوزایی» دارد، به این معنا که باید دگرگونی عظیمی در ارزشهای اخلاقی جامعه روی دهد. کینگ استدلال میکرد که فقدان دستمزد کافی برای امرار معاش مایهی رسوایی است:
مانعی برای پرداخت دستمزد کافی به معلمان، مددکاران اجتماعی و سایر کارمندان دولت وجود ندارد، کاری که میتواند تضمین کند که بهترین کارکنان در این مشاغل، که مسئولیت هدایت نسل آینده را بر عهده دارند، مشغول به کار باشند. امری جز فقدان بصیرتی اجتماعی مانع از این نمیشود که به تمام شهروندان آمریکا، خواه کارمند بیمارستان باشد یا رختشور یا خدمتکار یا کارگر روزمزد، دستمزدی کافی پرداخت کنیم. چیزی که باعث میشود برای تمام خانوادههای آمریکایی درآمد سالانهی حداقلی در نظر نگیریم، صرفاً کوتهنظری است. تنها مانعی که نمیگذارد اولویتهای خود را از نو سامان بدهیم، بهطوریکه صلحطلبی بر جنگطلبی تقدم پیدا کند، میلی غمانگیز به نابودی و مرگ است. هیچچیز نمیتواند مانع از این شود که با دستانی مجروح وضعیت لجامگسیختهی کنونی را چنان از نو بسازیم که بهشکل برادری و محبت درآید.
به کدام سو میرویم چالشهایی را طرح میکند که همه باید با آنها مواجه شوند. برای مثال: «آیا دغدغهی ما بیشتر اندازه، قدرت و ثروت جامعهمان است یا ایجاد جامعهای عادلانهتر؟» کینگ ادعا میکند که ما نمیتوانیم فناوریهای جدید را در خدمت اهداف انسانی به کار بگیریم و درنتیجه آنها باعث بدترشدن شرایط زندگی ما میشوند: «شما ابزار خود را "ماشینآلات تسهیلکنندهی کارها" مینامید، اما همیشه "پرمشغله" هستید. با افزودهشدن به ماشینآلاتتان شما خستهتر، مضطربتر، عصبیتر و ناراضیتر میشوید.» کینگ هشدار میدهد که زمانی که «قدرت علمی از قدرت اخلاقی فراتر برود... مجوز نابودی خود را امضا کردهایم».
راهپیمایی مارتین لوترکینگ از ممفیس تا جکسون، ۱۹۶۶
اغلب کینگ را به سادهاندیشی و خیالپردازی متهم میکنند و کسانی که چنین باوری دارند در این کتاب شواهد زیادی برای تأیید این ادعای خود میتوانند بیابند. او دربارهی صلح جهانی صحبت میکند و میگوید همگی باید بپذیریم که در یک «خانهی جهانی» زندگی میکنیم و باید با یکدیگر کنار بیاییم: «از الزامات این خانهی بزرگی که در آن زندگی میکنیم آن است که این مجاورت جهانی را به اخوت جهانی مبدل کنیم. باید بیاموزیم که همچون برادر با یکدیگر زندگی کنیم یا مانند ابلهان بهناچار هلاک خواهیم شد.» او از دوستداشتن یکدیگر سخن میگوید، هرچند با تعریف او از عشق، دوستداشتن از نظر اخلاقی کاری دشوار است. او منتقد کسانی است که عشق را فقط در حرف باور دارند، مانند سفیدپوستانی که اصرار دارند نسبت به سیاهپوستان هیچ احساس نفرتی ندارند. کینگ مینویسد: «عشقی که عدالت را برآورده نسازد اصلاً عشق نیست، بلکه صرفاً علاقهای احساسی است، تقریباً شبیه همان احساسی که به یک حیوان خانگی میتوان داشت. عشق در بهترین حالت خود تجسم عدالت است.» دوستداشتن کسی یعنی کوشش برای برچیدن نظامهایی که اسباب فلاکت اوست: «شفقت حقیقی چیزی بیش از پرتاب سکه برای یک گدا است، فهم این مسئله است که سازوکاری که مسبب بهوجودآمدن این گدا است باید دگرگون شود.» کینگ استدلال میکرد که هر فرد مسئول است به بیعدالتیهای زمانهاش توجه نشان دهد.
استقلال فکری کینگ ستایش برانگیز است. او منتقد شعار «قدرت سیاه» بود، شعاری که با آن همدلی داشت، اما آن را «شعاری بیبرنامه» میدانست. بهرغم نقدهای شدیدی که نسبت به سفیدپوستان آمریکایی داشت، هنوز بر این باور بود که تنها اتحادهای فراگیر میاننژادی است که میتواند تغییر به بار آورد و هشدار میداد که «هر برنامهای که کاندیداهای سیاهپوست را فقط بهخاطر سیاهپوستبودنشان برگزیند و تمام کاندیداهای سفیدپوست را بهخاطر سفیدپوستبودنشان رد کند از نظر سیاسی نامعقول و از نظر اخلاقی توجیهناپذیر است.»
همچنین او در برابر کسانی که با نقلقول از فرانتس فانون بر مشروعبودن خشونت در مبارزهی سرکوبشدگان علیه سرکوبگران استدلال میکردند واکنش نشان میداد. کینگ آنها را درک میکرد، اما باور داشت که قدرت مبارزهی خشونتپرهیز دستکم گرفته شده است. درنهایت، کینگ حاضر نبود بر سر خشونتپرهیزی مصالحهای انجام دهد: «گاه در زندگی فرد اعتقادی چنان راسخ، ارزشمند و معنادار به وجود میآید که او تا لحظهی مرگ بر سر آن میایستد. خشونتپرهیزی برای من چنین اعتقادی است.»
از جمله دغدغههای اصلی کینگ در به کدام سو میرویم جنگ است. زمانی که او این کتاب را مینوشت جنگ ویتنام منجر به واردآمدن چنان سطحی از رنجی هولناک شده بود که هنوز مردم آمریکا از آن بیاطلاع بودند. یکی از عمدهترین دغدغههای او این بود که انسانها بهجای مهار فناوری بهمنظور بهترکردن زندگی مردم، جنگافزارهای پیچیدهتری خواهند ساخت و جهنمی بر پا خواهند کرد. در زمانهای که کشورهای جهان تعهد خود را برای افزایش جنگافزارها از سر گرفتهاند و جنگ در اوکراین هر روز خونینتر میشود بسیار بجا خواهد بود که مطلب خود را با جدیترین هشدار کینگ به پایان ببریم: همهی ما باید بکوشیم تا صلح جهانی برقرار شود، صلحی که در آن مردمْ دیگر به یکدیگر آسیب نرسانند و همدیگر را سرکوب نکنند:
جان اف کندی یک بار گفته بود: «بشریت باید به جنگ پایان دهد، در غیر این صورت جنگ به بشریت پایان خواهد داد.» تجربه به ما میگوید که جنگ دیگر کاربردی ندارد. زمانی بود که جنگ امر منفی خوبی بود که مانع از گسترش و رشد نیروهای شر میشد، اما قدرت ویرانگر جنگافزارهای مدرن امکان این را که جنگ بتواند منشأ امر خیری باشد از بین برده است. اگر بپذیریم که زندگی ارزش زیستن دارد و زندهماندن حق انسانها است، باید بدیلی برای جنگ بیابیم. در روزگاری که وسایل نقلیه بهسرعت در فضا حرکت میکنند و موشکهای بالستیک در آسمان بزرگراههای مرگ ایجاد میکنند دیگر کشوری نمیتواند مدعی پیروزی در جنگ شود. جنگ بهاصطلاحِ محدود چیزی جز میراث اسفبار رنج بشری، آشفتگی سیاسی و سرخوردگی معنوی بر جای نخواهد گذاشت. به دنبال جنگی جهانی، تلی از خاکستر باقی خواهد ماند، گواهی خاموش بر نژادی بشری که نابخردیاش بهشکلی اجتنابناپذیر منجر به نابودیاش شد. اگر انسان مدرن بیهیچ ملاحظهای به بازی خود با جنگ ادامه دهد، سکونتگاه خود بر روی زمین را به دوزخی مبدل خواهد ساخت که فراتر از تصورات دانته است. از همین روی، پیشنهاد میکنم که فلسفه و استرانژی خشونتپرهیزی بیدرنگ به موضوع مطالعه مبدل شده و در تمام حوزههای مناقشات بشری، از جمله روابط بین کشورها، به آزمون گذاشته شود. هرچه باشد، این دولتملتها هستند که جنگ میکنند و جنگافزارهایی تولید میکنند که بقای نوع بشر را به خطر انداختهاند، زیرا ماهیتی نسلکشانه و خودکشانه دارند. باید به عادتهای دیرینهی خود، ساختارهای فراگیر قدرت و مشکلاتی بسیار دشوار بپردازیم. پایاندادن به جنگ و خشونت بین کشورها همان اندازه ممکن و مبرم است که پایاندادن به فقر و بیعدالتی نژادی، مگر آنکه بخواهیم از بشریت بهطور کامل دست بشوییم و تسلیم ترس و عجز ناشی از جنگافزارهایی شویم که خود ایجاد کردهایم.
کینگ میپذیرد که چنین رویکردی ممکن است احساساتی یا خوشباورانه به نظر برسد، اما تأکید میکند که باید آن را جدی گرفت. او از صمیم قلب باور داشت که این چشماندازِ بهظاهر ناممکن، یعنی جهانی عاری از خشونت، استثمار، نژادپرستی و فقر، میتواند تحقق پیدا کند. شب پیش از مرگش او به ما اطمینان داد که هرچند میداند که خودش با ما «به آنجا نخواهد رسید»، اما «این سرزمین موعود را دیده است». پذیرش مرگ برای کینگ آسان بود، زیرا ایمان داشت که کسانی که پس از او خواهند زیست به کوشش خود برای تحقق این رؤیا ادامه خواهند داد.
برگردان: هامون نیشابوری
ناتان رابینسون روزنامهنگاری انگلیسی-آمریکایی، ستوننویس پیشین گاردین و بنیانگذار نشریهی کارنت افرز است. آخرین کتاب او با عنوان کار و بارم: گزارشی از صنعت مجله (۲۰۱۶-۲۰۷۶) است که در سال ۲۰۱۹ به چاپ رسیده است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلی زیر است:
Nathan J. Robinson, ‘We Must Finish the Work of Martin Luther King Jr.’, Current Affairs, 16 January 2023.