![](/sites/default/files/aasoo_all_files/image/Articles%20Title%20Image_2441.jpg)
07 فوریه 2025
روایت رنج و مقاومت: ادبیات سوریه چگونه جهان را مخاطب قرار داد؟
نعیمه دوستدار
شهرهای بمبارانشده، کودکان جانباخته، زندانهای مخوف و صف طولانی آوارگان. جهان بیش از یک دهه سوریه را با این تصاویر مشاهده کرد: تصاویری که در کنار عکسها و گزارشهای خبری، در رمانها، داستانهای کوتاه و شعرهای نویسندگان سوری هم برای مردم جهان منتشر میشد. سرکوب خشونتآمیز اعتراضات و آزار و اذیت مخالفان، بسیاری از نویسندگان سوری را مجبور به ترک کشور کرد. این نوشتار نگاهی است به ادبیات سوریه پیش از جنگ داخلی این کشور و در سالهای پس از آن که به سقوط رژیم اسد انجامید.
نوشتن در زمانهی سانسور
به قدرت رسیدن حزب بعث در سال ۱۹۶۳ با کودتایی که حکومت آن را انقلاب ۸ آذار میخواند، تأثیر عمیقی بر زندگی فرهنگی سوریه گذاشت. نویسندگان، منتقدان و ناشران به شبکههای فرهنگی دولت وابسته شدند و از آن به بعد نهادهایی مانند وزارت فرهنگ و اتحادیهی نویسندگان عرب بخش عمدهای از محتوای تولیدات ادبی را تعیین میکردند. در نتیجه، نویسندگان اغلب به شکلهای ظریفتری از انتقاد متوسل میشدند و اعتراضات خود را در داستانهای نمادین یا استعاری بیان میکردند.
با روی کار آمدن رژیم اسد در سال ۱۹۷۰، از شهروندان انتظار میرفت که روایت رسمی ۸ آذار را بپذیرند و برای دههها خودکامگیِ شکستناپذیر خاندان اسد، ادبیات سوریه را شکل داد. هنرمندان سوری اما محدودیتها را با خلاقیتهای زیباییشناختی شکستند و با تکیه بر استعاره و رمز، فضاهایی ایجاد کردند که در آن تا حدی تنوع و رقابت وجود داشت. آنها موفق به ایجاد فضای نسبتاً مقاومی در برابر سرکوب شدند.
همزمان، ادبیات سوریه از نظر محتوا،جهتگیری، تکنیک و سبکهای رسمیِ بیان متنوعتر شد. نویسندگان برجستهای مانند حنا مینه، پیچیدگیهای این دوره را نمایان میکردند. مینه به لطف آثاری که بهطور ظریف استبداد و نابرابریهای اجتماعی را نقد میکند شهرت دارد. او هنر حرکت در میان محدودیتهای سیاسی بدون قربانی کردن کیفیت ادبی را به نمایش گذاشت. این رویکرد بر نسلهایی از نویسندگانی که به دنبال به چالش کشیدن وضعیت موجود بودند، تأثیر گذاشت.
کاریکاتوریستها، نویسندگان و فیلمسازان، خودکامگی را به روشهای مختلف محکوم میکردند. بهویژه، فیلمهای مستند سوری از اوایل دههی ۱۹۷۰ نوعی ابزار سیاسی برای بیان مخالفت بودند و راه را برای استفاده از دوربین برای ثبت قیامی که بسیاری آن را پیشبینی میکردند باز کردند.
در مستند «سفر به حافظه» (۲۰۰۶) هاله محمد، شاعر و فیلمساز سوری، همراه با گروهی از نویسندگان به محوطهی باستانی پالمیرا سفر کرد: یاسین الحاج صالح، فرج بیرقدار و غسان جبایی. این سه مرد ۴۰ سالرا در نزدیکی این محل گذرانده بودند، اما هرگز آن را ندیده بودند زیرا آنها را با چشمان بسته به زندان تدمر برده بودند. آنها در این مستند نشان دادند که چگونه از شکنجه جانِ سالم به در بردهاند.
«ادبیات زندان» یکی از ژانرهای مؤثر در ادبیات آن سالهای سوریه بود. رمان زندگی حلزونی، اثر مصطفی خلیفه، از آن دسته است. خلیفه از سال ۱۹۸۲ تا سال ۱۹۹۴ بهعلت فعالیتهای سیاسی چپگرایانه زندانی بود و بدون محاکمه در زندانهای مختلف امنیتی، از جمله زندان بدنام تدمر، نگهداری میشد. شخصیت اصلی رمانِ زندگی حلزونی یک زندانی سیاسی به نام موسی است، مسیحیِ خداناباوری که با یک اسلامگرای تندرو اشتباه گرفته میشود. موسی از سوی همبندانش طرد میشود و در طول ۱۲ سال حبس خود سکوت میکند. این رمان دورهی ۱۳ سالهای در اواخر حکومت حافظ اسد و اوایل حکومت پسرش، بشار را در برمیگیرد و در آن رفتارهای وحشیانه و شکنجهها و اعدامهای خاندان اسد، روند بازجوییها و مناسبات زندانبانها با زندانیان توصیف میشود. این اثر به درگیریِ گروههای مختلف در سوریه، جنگ قدرت بین جناحهای حکومتی، و اختلاف میان اخوانالمسلمین و دیگر گروههای مخالف رژیم سوریه نیز میپردازد. این رمان قبل از انتشار به زبان عربی، در سال ۲۰۰۹ به زبان فرانسه منتشر شد زیرا ناشران عربزبان از چاپ آن میترسیدند.
نویسندگانی همچون مصطفی خلیفه، حسیبه عبدالرحمن و فرج بیرقدار نیز از قربانیان حکومت الهام گرفتند تا تجربیاتِ خود را ثبت کنند و نقض حقوق بشر از سوی دولت را مستند کنند.
هدف ادبیات «احیای رواداری در زمانی است که دیگران در فکر انتقام گرفتن یا تجارت با کلیشههای جنگافروزان هستند.»
خالد خلیفه، نویسندهی اهل دمشق که هرگز این شهر را ترک نکرد، در رمان خود در ستایش نفرت، به بررسی فرقهگراییِ ویرانگر جامعه پرداخت. او روایت رسمی را به چالش کشید و بهرغم محدودیتهای آزادی بیان، بختِ خود را در شرح داستانش آزمود. خلیفه با نشان دادن روند رادیکال شدن راوی، زندانی شدن او و در نهایت کنار گذاشتن نفرت فرقهای، فرقهگرایی را ملموس کرد. او در مصاحبهای گفت هدف ادبیات «احیای رواداری در زمانی است که دیگران در فکر انتقام گرفتن یا تجارت با کلیشههای جنگافروزان هستند.» البته چند ماه پس از انتشار در سال ۲۰۰۶، این کتاب در سوریه ممنوع شد و خلیفه آن را در بیروت منتشر کرد.
رماننویسانی مانند رزا یاسین حسن و سمر یزبک هم تابوهای دولت دیکتاتور را میشکستند و آشکارا خشونت و خودسریِ مخبران امنیتیِ بدنام را به چالش میکشیدند.
رزا یاسین حسن فضای وحشت و سرکوب مخالفان در دوران پیش از انقلاب را در آثارش ترسیم کرد. رمان نگهبانان هوا داستان یک زندانی سیاسی را روایت میکند که توسط نیروهای امنیتی رژیم سوریه شکنجه میشد. این رمان به فروپاشی رابطهی زندانی با معشوقش میپردازد و درد و رنج زندانیان، دوری از عزیزان و اضطراب روزمرهی آنها را بیان میکند. راویِ داستان زنی است به نام آنات که در یک سفارت خارجی با پناهجویان سیاسی کار میکند و به رنج جوانان تحت تعقیب میاندیشد. یاسین حسن مینویسد: «وقتی کسی در هیاهوی زندگی گرفتار میشود، کوچکترین نسیم آزادی میتواند تغییراتی را برانگیزد. دههها ناامیدیِ انباشتهشده به شعلهی مدفون در درون مردم اجازه میدهد تا خود را از ترس نهادهای امنیتی رها کنند. واژههای حریت و حرارت در زبان عربی یک ریشه دارند.»
به این ترتیب، نویسندگان قبل از سال ۲۰۱۱، راه را برای توسعهی فضاهای ادبی و استفاده از فرصتهایی که پس از بهار عربی به وجود آمد، هموار کردند.
ادبیات در فاصلهی انقلاب و سرنگونی
شروع انقلابهای عربی این امید را زنده کرد که مردم سوریه بر دههها سانسور، خشونت و سرکوب سیاسی پیروز خواهند شد اما واکنش خشونتآمیز رژیم و ظهور گروههای افراطی صحنه را بهسرعت تغییر داد.
رژیم سرکوب را تشدید کرد، نویسندگان زندانی شدند و آثارشان ممنوع یا نابود شد. بهانهی حکومت اسد مبارزه با تروریسم و جهادگرایی بود. اسد توانست روایت خود را به جهان تحمیل کند و مخالفان را از کشور بیرون براند. انقلاب مردمی به جنگ داخلی انجامید و داعش ظهور کرد. معترضان بر سر دوراهی ماندند: مبارزه با استبداد یا افراطگرایی؟
اکثر هنرمندان و نویسندگان مجبور به ترک کشور شدند. آنها که ماندند به حاشیه رانده شدند. وضعیت بغرنج داخلی و صحنهی پرآشوب جهانی زنگ خطر را برای نویسندگان سوریه به صدا درآورد. ادامهی این روند میتوانست تاریخ را تحریف کند، صدای قربانیان را خفه کند و به مرگ ادبیات و روایت رنج آدمی بینجامد.
همین نگرانی نویسندگان را واداشت که به دنبال حفظ صدای خود باشند. آنها همزمان نگران غلبهی ترس بر ادبیات بودند، ترسی که دههها عموم شهروندان را در بر گرفته بود و بیم آن میرفت که با سرکوب خیزش مردم، بر آثار ادبی نیز حاکم شود. برای عدهای، فضای پس از شکست بهار عربی در سوریه فرصتی برای برچیدن بساط ترس بود.
دیمه ونوس، رماننویس سوری، ترس از دیکتاتوری و ترس از ترس را به موضوع اصلی رمان هراسیدگان تبدیل کرد. کتاب او زندگیِ زن جوانی را در دمشق در طول جنگ داخلی سوریه توصیف میکند، زنی که دستنوشتهای از عاشق سابق خود را که به آلمان فرار کرده است دریافت میکند. او در مصاحبهای گفته است: «انقلاب دیوار ترس را شکست، هرچند آن را کاملاً ویران نکرد. ترس از همه چیز بود ــ رژیم، قدرت، ارتش و حتی مردم. مردم از یکدیگر میترسیدند و به هم بدگمان بودند. انقلاب نه تنها علیه رژیم، بلکه علیه هر چیزی بود که ترس ایجاد کند. من با ترس بزرگ شدم و نسلِ من نسلی ترسو بود. نسلِ من خاطراتی از قتل عام حمص دارد که در آن حدود ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفر کشته یا مفقود شدند. بعضی هنوز مفقود ماندهاند و خانوادههایشان همچنان به دنبال آنها هستند.»
استفاده از فرمهای جدیدی مانند رمانهای چندلایه، روایتهای شخصی و خاطرهنگاری رواج یافت. همزمان نویسندگان کوشیدند از ابزار زمانه بهره بگیرند. آنها رسانههای اجتماعی و ابزارهای مختلف جدیدی را که اینترنت فراهم کرده بود، پیدا کردند. نویسندگان سوری که نظراتِ خود را در رمانها، داستانهای کوتاه، شهادتنامهها، شعرها و نمایشنامهها بیان میکردند، در این دوران شکلهای جدیدی مانند انتشار مطالب ادبی در فیسبوک را آزمودند. سکوهای دیجیتال، نشریات آنلاین و شبکههای اجتماعی به تریبونهای مهمی برای نویسندگان سوری تبدیل شدند. نشریات آنلاینی مانند «الجمهوریه» و «رصیف ۲۲» فضایی را برای آثار تجربی و سیاسی فراهم کردند. نویسندگانی مانند عبود سعید، به دلیل اقتباس ادبی از مطالب شبکههای اجتماعی که بازتابی صریح از جنگ، تبعید و هویت بود شهرت یافتند. استفادهی نوآورانه سعید از شبکههای اجتماعی بهعنوان نوعی رسانهی ادبی، سازگاری نویسندگان سوری با چالشهای معاصر را نشان داد.
«مرگ دیگر کارناوالی نبود که مردم برای نشان دادن ثروت و اعتبارشان به راه میاندازند. چند گل سرخ، چند عزادار که چند ساعتی در اتاقی نیمهخالی خمیازه میکشند و یکی دو سوره از قرآن را با صدای آهسته تلاوت میکنند ... این تمام چیزی بود که نصیب هر کسی میشد.»
شکست انقلاب به تحول درونیِ نویسندگان انجامید. مصطفی تاجالدین الموسی، نویسنده، در مصاحبهای میگوید: «قبل از انقلاب آزادی در ذهنم نهفته بود و بعد از انقلاب به واقعیت تبدیل شد. قبل از انقلاب در مورد اعتقادات مذهبی خود چیزی نمینوشتم، اما بعد از آن همه خونریزی، شجاعت بیشتری پیدا کردم تا در مورد آن صحبت کنم. متنهای انتقادی علیه نظام نوشته بودم اما به دلیل جوانی و ناشناخته بودن آنها را منتشر نمیکردم. همهی اینها تغییر کرد. من شهامت یافتم که آشکارا دربارهی این موضوعات بنویسم.»
او در داستان «قاچاق قهرمانان داستایفسکی از ادلب»، خواننده را مخاطب قرار میدهد و مینویسد: «هر سوریای که در طول جنگ از سوریه گریخته است، داستانِ خودش را دارد. فانتزیهای خودش را هم دارد، و من یکی از آنها هستم. به دلیل ابعاد بزرگ تراژدی، دیگر نمیتوانم بین داستان و واقعیت تمایز قائل شوم. با این حال، خوانندهی عزیز، قبل از مطالعهی داستانم میخواهم از شما بپرسم که آیا دیندار هستید؟ اگر پاسختان مثبت است، امیدوارم که برای نجاتِ منِ کافر جانتان را از دست ندهید!»
داستانهایی برای در یاد ماندن
روایت آسیبهای جمعی و فردیِ ناشی از جنگ، یکی از مضامین اصلیِ ادبیات سوریه در دههی اخیر بود. رنج مهاجرت، درد تبعید، خاطرات وطن و خشونتِ جنگ به موضوع اصلیِ آثار نویسندگان تبدیل شد. اغلب این آثار مرز بین داستان و شهادتنامه را محو کردند و یادآور ادبیات جنگ داخلیِ لبنان یا روایتهای تبعید فلسطینیها شدند. از دست دادن عزیزان، حافظه و مقاومت از موضوعات اصلی این دوران بودند و تأثیر روانی عمیق آوارگی و درگیری را ثبت کردند. مرگ، خشونت و ویرانی بهطور گسترده در ادبیات بازتاب پیدا کرد. ادبیات دیگر ابزاری صرفاً هنری نبود، بلکه به زبان اعتراض و وسیلهای برای بیان حقیقت تبدیل شد. دورنمای واقعگرایانه و تلخ یکی از ویژگیهای آثار این دوره بود. نویسندگان از توصیف فضای جنگی و رنج مردم هراسی نداشتند و با صراحت به مرگ، آوارگی، ترس و نابودی پرداختند.
رشا عمران، شاعر، در سال ۲۰۱۱ پس از اینکه رژیم او را مجبور به ترک سوریه کرد، به مصر رفت. او چند مجموعهی شعر، از جمله مجموعهی سهزبانهی سکوت را رد کنید، را منتشر کرد. او میگوید :«من قبلاً دربارهی مرگ مینوشتم، اما از منظری انتزاعی. اکنون مرگ برای من دیگر انتزاعی نیست. جوانی را در مقابل چشمانم کشتهاند. خونِ آنها لباسهایم را لکهدار کرده. حافظهام بوی خون آنها را در خود جای داده است. میتوانم مرگ مردم کشورم را از تلویزیون تماشا کنم. مرگ دیگر انتزاعی نیست. مرگ واقعیت است.»
به این ترتیب، روایت مصیبتِ بیصدایان و صدا دادن به آنها به یکی از مهمترین ویژگیهای ادبیات سوریه تبدیل شد. با آغاز خیزش مردم، سمر یزبک، رماننویس سوری، به سراسر سوریه سفر کرد. او از نزدیک شاهد آغاز قیام مردم بود و در انواع گوناگونی از فعالیتهای عمومی و جنبشهای اجتماعیِ نوپا مشارکتِ فعال داشت. در این دوره، او دفتر خاطراتی شامل تأملات و مشاهداتِ شخصیِ خود نوشت. شهادتهایی که او جمعآوری کرد در کتاب زنی در آتش متقابل: خاطرات انقلاب سوریه منتشر شد. نظرات صریح یزبک بهسرعت خشم رژیم را برانگیخت. با این حال، او به لطف همدلی و مهارت روزنامهنگاری، شهادتهایی شفاهی از مردم عادی سوریه را گردآوری کرد که مملو از امید، نشاط و شرح جنایتهای وحشتناک است و تصویری منحصربهفرد از قیام سوریه ارائه میدهد. این کتاب گواهی متواضعانه و مؤثر بر قدرت و تعهد سوریهای گمنامِ بیشماری است که برای آزادی خود متحد شدند. یادداشتهای روزانه و الهامبخشِ او جهانیان را دعوت کرد تا به مصیبتهای سوریه نگاهی دوباره بیندازند. با این کتاب، یزبک به یک «نویسندهی شاهد» تبدیل شد، نویسندهای که برای نشان دادن چهرهی انسانی رنج، دربارهی جنایتها مینویسد.
یزبک باز هم از قربانیان نوشت. در رمان رهرو، او داستان سادهی دختر لالی به نام ریما را تعریف میکند که وقتی فرصت راه رفتن پیدا میکند، دیگر نمیتواند بایستد. یک روز در سفری برای دیدار عمهاش، سربازان او را در ایست بازرسی متوقف میکنند. ریما که نمیتواند توقف کند، به راه رفتن ادامه میدهد. یزبک دربارهی این رمان میگوید: «ریما از راه رفتن دست نمیکشد زیرا او نیز مدعی آزادی اندیشه است. معمولاً وقتی در جهان عرب دربارهی مسائل زنان سخن میگوییم، از آزادی جنسی یا برابریِ قانونی با مردان صحبت میکنیم. ریما میخواهد ذهنش را آزاد کند و از آن فراتر رود، بنابراین مخالفت میکند. روش او در اعتراض به خشونت اجتماعی و خشونت جنگ این است که حرف نزند و بیوقفه راه برود. این خلاف آن چیزی است که در مورد ریما در رسانهها گفته شده ــ او نه بیمار است و نه معلولیت دارد.»
برای خالد خلیفه نوشتن در مورد قربانیان و داستانهای کوچک و ظاهراً پیشپاافتادهی آنها مهمتر بود. رمان مرگ کار سختی است (۲۰۱۶) از داستانی شخصی الهام گرفته شده است. او که در سال ۲۰۱۲ دچار حملهی قلبی شد، به این فکر کرد که اگر بمیرد چه اتفاقی برای بدنش رخ میدهد. خلیفه شنیده بود که مردم مردگانِ خود را در حیاط خانه دفن میکنند زیرا نمیتوانند آنها را به قبرستان منتقل کنند. در کتاب، او از سفر جادهای خطرناک سه خواهر و برادر به همراه جسد پدرشان میگوید. آخرین آرزوی پدرشان این بود که در قبرستان روستایی در حومهی حلب، منطقهی تحت کنترل شورشیان، دفن شود. پسر از این که به پدرِ محتضر چنین قولی داده پشیمان است زیرا پایبندی به این قول تقریباً ناممکن است. نام پدر در فهرست افراد تحت پیگرد قرار دارد و در نتیجه در ایست بازرسی از انتقال جسد جلوگیری میکنند. در رمان، گورهای دستهجمعی پر از مردگانی است که هرگز شناسایی نشدهاند. عزاداریها فقط چند ساعت طول میکشد، حتی برای ثروتمندان: «مرگ دیگر کارناوالی نبود که مردم برای نشان دادن ثروت و اعتبارشان به راه میاندازند. چند گل سرخ، چند عزادار که چند ساعتی در اتاقی نیمهخالی خمیازه میکشند و یکی دو سوره از قرآن را با صدای آهسته تلاوت میکنند ... این تمام چیزی بود که نصیب هر کسی میشد.»
دیگر رمانهای خلیفه، مانند در ستایش نفرت و هیچ چاقویی در آشپزخانههای این شهر نیست، نیز به بررسیِ علل اجتماعی و سیاسیِ فروپاشی سوریه میپردازد. خالد خلیفه به دلیل توصیف بیپردهی چشمانداز اجتماعی-سیاسی سوریه شهرت یافته است و آثارش با خوانندگانی که خواهان درک علل بحران این کشورند، ارتباط نزدیکی برقرار میکند.
دیاسپورای ادبیات سوریه
فضای پس از انقلاب به تشکیل جامعهای ملی متشکل از هنرمندان در کشورهای همسایه، بهویژه در ترکیه، و کشورهای اروپایی مانند آلمان،فرانسه و بریتانیا انجامید. این تجربه تأثیر عمیقی بر نویسندگان داشت. دیاسپورا ادبیات سوریه را بازسازی کرد و تأثیرات جهانی را با هویت فرهنگیِ متمایزی درهمآمیخت. در حالی که از نظر تاریخی، شعر بر ادبیات عرب حاکم بود، در این دوران نثر و داستانهای کوتاه اهمیت یافت. این تغییر نشانی از فوریتِ داستانگویی در زمان بحران بود و بازتاب ملموستری از واقعیتهای معاصر ارائه داد.
نویسندگانِ جوانتر به سبکهای تجربی روی آوردند و روایتهای تکهتکه، تکنیکهای مدرن و ژانرهای ترکیبی را به کار بردند. این نوآوریها واقعیتهای زندگیِ مدرن سوریه را بازتاب داد و با مخاطبان منطقهای و بینالمللی ارتباط برقرار کرد. دیاسپورا همچنین دامنهی ادبیات سوریه را گسترش داد و نویسندگان سوری ناشرانی در اروپا و آمریکا یافتند. جوایز ادبی بزرگ و نوآوری در ترجمه نویسندگان سوری را بیش از پیش در دنیا مطرح کرد.
بهرغم این دستاوردها، بسیاری از نویسندگان سوری با موانع مالی، کمبود امکانات نشر و محدودیتهای ژئوپلیتیک مواجه بودند. افزون بر این، تمرکز بر خشونت، به نادیده گرفتن خلاقیتِ گروه دیگری از نویسندگان سوری انجامید.
با وجود این، در سالهای آخر حکومت اسد برای نویسندگان و هنرمندان سوری هیچ چیز مهمتر از ثبت آثار و حفظ ارتباط میان آنها نبود. از این رو، چند پروژه برای ثبت و نگهداریِ آثار هنرمندان و نویسندگان سوری ایجاد شد. برای مثال، خالد برکت، هنرمند تجسمی و فعال فرهنگی ساکن برلین، از طریق سکوی آنلاین شاخص فرهنگی سوریه(SCI) کوشید تا بافت اجتماعی و فرهنگی سوریه را دوباره به یکدیگر پیوند دهد. اکنون این پروژه به یک سکوی آنلاین پویا برای توانمندسازیِ هنرمندان سوری، نمایش آثارشان و برقراری ارتباط مجدد میان آنها، کارشناسان و مؤسسات فرهنگی در سراسر جهان تبدیل شده است. این هنرمندان میتوانند از طریق طیف وسیعی از ابزارهای دیجیتال، پروفایلها و آثار خود را تولید کنند و در عین حال به منابع لازم برای تماس، کشف فرصت و دیدار دسترسی دارند؛ آرشیوی زنده برای حفظ غنای هنر و فرهنگ سوریه در میان دیاسپورا.
سوریه که دههها محل وقوع غمانگیزترین داستانهای جهان دربارهی آدمهای محصور میان دیوارهای تنگ سیاهچالها، خانوادههای ازهمپاشیده، مادران چشمانتظار، کودکانِ آواره و شهرهای افسانهای ویرانشده بود، اکنون وارد دوران جدیدی شده که آیندهاش قابل پیشبینی نیست. ادبیات سوریه ابزاری برای مقاومت، بازسازیِ هویت و گفتوگوی بینفرهنگی در فضایی فراملی است که بیش از ۲۰ کشور عربی را در بر میگیرد. این اتصال زبانی، به نویسندگان سوری اجازه میدهد که به مخاطبانی در آن سوی مرزها دسترسی پیدا کنند، آن هم در منطقهای که حافظهی فرهنگی و بیان هنری میتواند بازتاب و محرک تغییرات اجتماعی باشد.