Wikimedia

07 مارس 2025

شناخت نقشه‌ی جدید جنبش زنان، راهی به سوی پیوند زدن زنجیره‌ها‌ی مقاومت

مریم فومنی

نگاهی تاریخی به تحولات جامعه‌ی ایران نشان می‌دهد که جنبش زنان، تا کنون در بزنگاه‌های تاریخی که منجر به تغییرات کلان سیاسی-اجتماعی در کشور شده، نتوانسته است به عنوان یک نیروی تأثیرگذار، ضامن و مدافع حقوق و آزادی‌های زنان باشد. جنبش زنان ایران، که بذر آن همزمان با انقلاب مشروطه کاشته شده، در دوره‌های مختلف تاریخی اصلی‌ترین مطالبه‌اش تغییر وضعیت حقوقی‌ زنان در ساختار سیاسی حاکم بوده است.[1] حالا اما با به نتیجه‌ی پایدار نرسیدن اغلب تلاش‌های پیشین از یک سو، و تغییرات ایجاد شده در مدل حرکت‌های سیاسی-مدنی در ایران از سوی دیگر، جنبش زنان نیز متحول شده و شیوه‌ی فعالیت، بازیگران، شبکه‌ی ارتباطی، مطالبات و حتی زبان بیان خواسته‌های خودش را دگرگون کرده است.

زنان اگرچه در دوره‌هایی همچون انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ در مبارزات برای تغییر ساختار سیاسی مشارکت داشته‌اند، اما این مشارکت نه در قالب جنبش زنان و نه در راستای احقاق حقوق و آزادی‌های زنان بوده است. در دوره‌ی مبارزه برای پیروزی انقلاب مشروطه، زنان به صورت فعالانه مشارکت داشتند اما هنوز جنبش زنانی در ایران پا نگرفته بود و اغلب انجمن‌ها و نهادهای زنان پس از پیروزی انقلاب مشروطه تأسیس شدند.[2] در عین حال در آن زمان، زنان غالباً متأثر از رهبران مذهبی بخشی از یک جنبش ملی بودند که امکانی برای طرح مطالبات زنان در آن وجود نداشت[3] و اغلب فعالیت‌های فمینیستی زنان از سال‌های نخست پس از پیروزی مشروطه آغاز شد. 

در دوران منتهی به انقلاب ۵۷ نیز، آنچه به عنوان جنبش زنان وجود داشت به غیر از چند استثناء، زیرمجموعه‌‌ای از یک شبکه‌ی دولت‌ساخته‌ بودند[4] که همدلی و همراهی با انقلاب نداشت. انجمن‌های زنان در دوره‌ی پهلوی اگرچه توانستند دستاوردهای مؤثری در زمینه‌ی اصلاح قوانین داشته باشند اما هویتشان چنان با حکومت پیوند خورده بود که با سقوط شاه، فعالیت اکثریت آنها نیز متوقف شد. زنان انقلابی نیز اغلب یا در گروه‌های سیاسی و یا به شکل توده‌ای و نامنسجم و بدون داشتن پیوندی معنادار با همدیگر فعالیت می‌کردند و توجه چندانی به مطالبات جنسیتی و برابرخواهانه نداشتند. 

از همان ماه‌های نخست پس از استقرار جمهوری اسلامی، شماری از زنانی که اغلب از مخالفان شاه و از طبقه‌ی تحصیل‌کرده‌ی متوسط شهری بودند اقدام به تشکیل گروه‌های زنان کردند و تلاش کردند تا علاوه بر تأثیرگذاری بر روند سیاسی حاکم، مانعی برای از بین رفتن تمامی حقوق زنان در حکومت جدید باشند. اما سرکوب گستردهی نهادهای سیاسی و مدنیِ مخالف و منتقدِ حکومت در سالهای نخست دههی ۶۰ دامن این گروه‌های مدافع حقوق زنان را نیز گرفت و فعالیت تمامی آنها متوقف شد. در آن دوره، برخی زنانِ جان‌ به ‌دربرده از بازداشت و اعدام و زندگی مخفی، به محافل دوستانهای پناه بردند که اغلب بر اساس پیوندهای سیاسی ایجاد شده بود و پل لرزانی برای ادامهی حرکت جنبش زنان در دهههای بعد ساختند.

از اواسط دهه‌ی هفتاد، جنبش زنان که دوره‌ی بازسازی خود را در محافل خانگی و دوره‌ی خروج از خانه را با فعالیت در نهادهای محیط‌زیستی و کودکان طی کرده بود، توانست با بهره‌گیری از اندک گشایشی که در فضای سیاسی-اجتماعی کشور ایجاد شده بود، به سمت فعالیت علنیِ مستمر در عرصه‌ی عمومی حرکت کند. در ۱۲ سال‌ِ بین ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸، این جنبش یک دوره‌ی مستمرِ نهادسازی و پس از آن مطالبه‌محوری و سازمان‌دهی کارزارها و اعتراض‌های جمعی برای احقاق حقوق زنان را در کارنامه‌ی خود ثبت کرد. این دوره اگرچه از نظر تغییر قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان، چندان موفق ارزیابی نمی‌شود، اما در عمومی کردن خواسته‌های زنان و تمرین یک مبارزه مدنیِ پایدار موفق بود.

بعد از اعتراضات ۱۳۸۸، سرکوب‌ و انسداد فضای سیاسی کشور و خروج بسیاری از فعالانِ باتجربه، امکان ادامهی فعالیت به شکل قبلی را ناممکن کرد. اگرچه در اوایل دهه‌ی ۹۰ بخش کوچکی از جنبش با غلبه بر فضای رعب و سرخوردگی توانست خود را در قالب کمپین‌ها و گروه‌هایی کوچک‌تر و کم‌سروصداتر از قبل بازسازی کند، اما همین حرکت هم تحمل نشد و اغلب آنها در اثر فشارهای امنیتی متوقف شدند. 

 

اعتراضات ۱۳۹۶، زلزله‌ای که جنبش زنان را نیز تکان داد

در چنین فضایی، دو زلزله‌ی پیاپی در سال ۱۳۹۶ جامعه‌ی ایران و به تبع آن جنبش زنان را تکان داد. زلزله‌هایی که در عمق زیاد اتفاق افتاده بود و تأثیرش بیش از آنکه در همان لحظه نمودار باشد، همچون یک تکان قوی و با بسامد زیاد بود و تا کنون ادامه دارد. 

ششم دی‌ماه ۱۳۹۶ ویدا موحد بر بالای سکو رفت و روسری خود را برداشت و به دنبال او ده‌ها زن دیگر این حرکت اعتراضی را تکرار کردند. اعتراضی که فاطمه صادقی آن را «نوع جدید کنش سیاسی» مبتنی بر «تسخیر فضا و عقب‌راندن حاکمیت» می‌داند که برای دستیابی به آزادی، منتظر انقلاب، انتخابات و تغییر رژیم نمی‌ماند.[5]

فردای آن روز، در هفتم دی‌ماه، مردمی که به فقر و وضعیت معیشتی‌شان معترض بودند به خیابان آمدند و در یک اعتراض دنباله‌دار و سراسری، برای اولین بار به‌جای مطالبات اصلاح‌طلبانه از حکومت، این مطالبات را به تغییرات کلان و ساختاری گره زدند. این دو حرکت‌ همزمان اما مستقل از هم، فرصتی برای مشاهده و تجربه‌ی شکل دیگری از مقاومت و اعتراض بود که تا پیش از آن تابو، خط قرمز و حتی ناممکن به نظر می‌رسید. 

اگرچه تأثیر حرکت دختران خیابان انقلاب در جنبش زنان در درازمدت آشکار شد، اما شور و شجاعتی که اعتراضات دی ۹۶ ایجاد کرده بود پس از ده سال جنبش زنان را به خیابان برگرداند و یکی از موتورهای محرکِ تجمعی بود که در هشت مارس همان سال در تهران برگزار و البته سرکوب شد.

با این حال، جنبش زنان در آن زمان هنوز زبان مشترک با این معترضان تابوشکن را پیدا نکرده بود، نه با آنانی که بالای سکوها رفته بودند و نه با آنانی که به کف خیابان آمده بودند. میزان توجه لایه‌های مختلف این جنبش به مسئله‌ی حجاب اجباری و خواسته‌های معیشتی با نگاه گذر از نظام نیز هنوز در تناسب با وزن این اعتراضات نبود. 

عاملیت و قدرت دختران خیابان انقلاب و زنانی که یواشکی و غیریواشکی روسری‌هایشان را در خیابان از سربرمی‌داشتند، هنوز از سوی فعالان و گروه‌های شناخته‌شده‌ی جنبش زنان با تردید نگاه می‌شدند و برخی نگران بودند که رادیکال بودن این حرکت‌ها، باقی تلاش‌ها در جنبش زنان را به خطر بیندازد. درباره‌ی تغییر سمت و سوی مطالبات معترضان کف خیابان و تأثیرش بر جنبش زنان نیز همین نگاه در جریان بود. برخی فعالان جنبش زنان، در داخل و خارج از کشور، اولویت دادن به مسائل اقتصادی از سوی جنبش زنان را یک موضوع انحرافی و تکرار تجربه‌های ناموفق گروه‌های چپ در سال‌های نخست انقلاب می‌دانستند. با همه‌ی اینها به نظر می‌رسد، با ادامه‌ یافتن مدل اعتراضات دی ۹۶ در آبان ۹۸ بخشی از جنبش زنان که پس از دهه‌ها تلاش، نه امیدی به اصلاح قوانین نابرابر از سوی حکومت داشت و نه حتی امکان تلاش در این راستا به آن داده می‌شد، از «سیاست مبتنی بر تقاضا» فاصله گرفت [6] و به این نتیجه رسید که تمرکز بر مطالبات زنان، بدون قرار دادن آنها در بطن خواسته‌های عمومی جامعه، دیگر ممکن نیست.[7]

 

لایه‌های جدید جنبش زنان، نشانی از تنوع و تکثیر هویت‌ و خواسته‌ها 

تا همین سال‌های اخیر بازیگران اصلی جنبش کلاسیک زنان در ایران، فعالانی بودند که با متشکل شدن در قالب انجمن‌ها و کارزارهای شناسنامه‌دار و علنی برای پیشبرد اهداف بلندمدت یا مقطعی گردهم می‌آمدند. روزنامه‌نگاران زنی که در رسانه‌های مختلف درباره‌ی حقوق زنان می‌نوشتند، دانشجویانی که مطالبات جنبش زنان را به دانشگاه‌ها کشانده بودند و زنان اصلاح‌طلب نزدیک به قدرت که در دوره‌هایی محدود برای اصلاح قوانین و سیاست‌گزاری‌های کلان و محلی تلاش می‌کردند، بال‌های دیگر این جنبش بودند.

اما از اواسط دهه‌ی هشتاد و به‌ویژه پس از اعتراضات ۱۳۸۸ زمین بازی برای جنبش زنان کاملاً تغییر کرد. با وجود اینکه دانشگاه همچنان یک متحد قدرتمند برای جنبش زنان است اما دیگر نمی‌توان به رسانه‌های داخل کشور و همان اندک متحدان اصلاح‌طلب امید داشت. در سایه‌‌ی سانسور حاکم بر مطبوعات، بال رسانه‌ای جنبش زنان، دیگر به قدرت و آشکاری قبل نیست و اندک روزنامه‌نگاران فمینیستی که هنوز جایی در مطبوعات داخلی دارند اگر بتوانند اغلب در قالب نوشتن از آسیب‌های اجتماعی به مسائل زنان می‌پردازند. متحدان اصلاح‌طلب جنبش زنان که دستی بر آتش قدرت داشتند نیز یا ناامید از این قدرت و اصلاحات به جبهه‌ی مستقل جنبش زنان پیوسته‌اند و یا دیگر از همان اندک قدرتی که گمان می‌کردند به مددش توان تغییر قوانین و سیاست‌گذاری‌ها را دارند نیز بی‌نصیب مانده‌اند. علاوه بر این بخش بزرگی از فعالان جنبش زنان نیز دیگر امید به تغییر قوانین در قالب ساختار فعلی را از دست داده‌اند و هم‌صدا با دیگر معترضان، تغییر در وضعیت زنان را منوط به تغییرات اساسی در سطح کلان می‌دانند.

اعتراضات ۹۶ و ۹۸ و در پی آن خیزش زن، زندگی، آزادی نیز نقشه‌ی جنبش زنان را به تمامی تغییر داد و سبب شد که زمین‌های بازی جدید و لایه‌های متنوع آن بیشتر دیده شوند و جدی گرفته شوند. شناختن این لایه‌ها می‌تواند درک بهتری از چشم‌انداز و امکان‌های جدیدِ پیشِ ‌روی جنبش زنان به دست دهد. 

یک لایه‌ی مهم، زنان جوانی هستند که تا پیش از این در جنبش زنان فعال نبوده‌اند، اغلب، یکدیگر را در اعتراض‌های خیابانی اخیر پیدا کرده‌اند و حالا در شهرهای مختلف خود را در گروه‌های مطالعات فمینیستی و آموزشی سازمان‌دهی کرده‌اند. زنانی که البته در سازماندهی اعتراضات خیابانی هم فعال بوده‌اند و ترجیح می‌دهند به صورت چراغ‌خاموش جلو بروند. مصاحبه‌ی آسو با فعالان حقوق زنان نشان می‌دهد برخی از این گروه‌ها در حوزه‌های تا پیش از این تابو، همچون سلامت و حقوق جنسی فعالیت می‌کنند، برخی پس از مسمومیت دختران دبیرستانی تشکیل شده‌اند و برخی با نسل قبلی فعالان جنبش در تماس هستند و از تجربه و حمایت‌های آنها بهره می‌برند و گستردگی‌شان از آذربایجان و کردستان، تا بلوچستان و تهران را شامل می‌شود. این گروه‌ها اگرچه به سازمان‌یافتگی و ساختارمندیِ انجمن‌های زنان در دهه‌های هفتاد تا نود خورشیدی نیستند، اما به صورت هدفمند و مستمر برای تحقق ایده‌های جمعی‌شان جلو می‌روند و برخی از آنها توانسته‌اند پس از تمام شدن شور و هیجان دوران اعتراضات خیابانی همچنان پایدار بمانند و فعالیت‌هایشان ادامه دارد.[8]

چنانکه بنفشه جمالی، از اعضای کمپین یک میلیون امضا و کارزا منع خشونت خانگی به آسو می‌گوید در کنار این گروه‌های تازهتأسیس، جمع‌های کوچکی که بازمانده از سازماندهی‌های پیشین جنبش زنان در دوران کمپین یک میلیون امضا و «کارزار منع خشونت خانگی» هستند نیز با احتیاط و بدون سروصدا و البته سازمان‌یافته‌تر از آن یاران جدید جنبش زنان، به فعالیت‌های آموزشی و ترویجی می‌پردازند.

هر دوی این گروه‌های تازه‌تأسیس و قدیمی، گرچه وجود دارند و گاه با تار و پودی نازک با هم در ارتباط‌ هستند، اما هنوز کم‌تعداد و کمقدرت‌اند و بیش از آنکه قدرت سازماندهی وسیع داشته باشند، تمرین تشکل‌یابی محسوب می‌شوند و می‌توانند در صورت حرکت دیگر لایه‌های جنبش به آن بپیوندند و آن را تقویت کنند. 

اتفاق بزرگ جنبش زنان پس از خیزش ژینا، شنیده شدن صدای زنان حاشیه‌نشین و به‌ویژه زنان بلوچ بود. از زنان بلوچی که در خیابان و رسانه‌های رسمی و غیررسمی صدای اعتراضشان را بلند کردند تا آن‌هایی که پیش از این نیز در حوزه‌های مختلف در حال مبارزه با نابرابری بوده‌اند و حالا خودشان را در گروه‌هایی همچون دسگوهاران و بلوچ زالبولانی زرمبش، سازماندهی کرده‌اند. آنها در کنار زنان کُردی که حالا صدا‌یشان بلندتر از همیشه شده علاوه بر گفتن از ستم چندلایه و تقاطعی که بر زنان حاشیه‌نشین تحمیل شده، در حال تغییردادن نگاه کلیشه‌ای از بالا به پایین و مرکزگرایانه در جنبش زنان و حتی جامعه‌ی ایران هستند.

حضور زنان در گروه‌های مقاومتِ محلی که پس از خیزش ژینا شکل‌ گرفته‌ و زیرزمینی فعالیت می‌کنند یکی از دیگر لایه‌هایی است که تازه به جنبش زنان اضافه شده است. گروه‌هایی که لزوماً به حرکت‌های ترویجی و آموزشی اکتفا نمی‌کنند و نگاهشان به تغییرات کلان در ساختار سیاسی-اجتماعی است. برخی از این گروه‌ها به‌طور مشخص «کمیته‌ی زنان» دارند، در برخی دیگر زنان و مردان در کنار یکدیگر خواسته‌های برابری‌خواهانه را نیز در کنار دیگر مطالباتشان جلو می‌برند.[9] 

مادران دادخواهی که عیان‌تر و پرتعدادتر از دهه‌های پیش به میدان آمده‌اند، بال پرقدرت دیگری هستند که به‌ویژه پس از آبان ۹۸ توانسته علاوه بر دادخواهی فرزندانشان، در زمینه‌هایی همچون مخالفت با اعدام نیز از توان سازماندهی‌ خود استفاده کنند. 

نوشین احمدی خراسانی در گفت‌وگو با مجله‌ی زنان امروز، حضور زنانِ برابری‌طلب در گروه‌ها و تشکل‌های صنفی را نیز یکی دیگر از لایه‌های جنبش زنان می‌داند. [10] حضوری که البته هنوز سهم کمی از رهبری این حرکت‌ها دارد اما می‌تواند حلقه‌ی واسط مهمی برای به‌هم‌پیوستن جنبش‌های اجتماعی باشد.

در کنار این لایه‌های متکثر، لایه‌ی دیگر جنبش زنان، فعالان شناخته‌شده‌ای هستند که هنوز به سرمایه‌ی شبکه‌های ارتباطی‌شان چه در جنبش زنان و چه در سایر جنبش‌های اجتماعی دسترس دارند. سازماندهی تجمع اعتراضی در گورستان آی‌چی سقز در روز خاکسپاری مهسا-ژینا امینی به مدد فعالان حقوق زنان در کردستان که از سال‌ها قبل به صورت منسجم در گورستان‌ و خیابان علیه زن‌کشی اعتراض می‌کردند و فراخوان «جمعی از فعالان حقوق زنان» برای دوشنبه ۲۵ شهریور در خیابان حجاب تهران که جرقه‌ی اعتراضات را شعله‌ور کرد، دو نمونه از قدرت همان بخش کلاسیک و قدیمی جنبش زنان است که در کنار ناجنبش قدرتمند شده در سال‌های اخیر می‌تواند یکی از وزنه‌های تغییر باشد.

قدرتی که پیش از آن نیز در سال ۱۳۹۹ در جریان شکل‌گیری جنبش «من‌هم» خود را نشان داده بود. در جنبش من‌هم، راویان آزارهای جنسی، زنانی بودند که به صورت فردی این روایت‌ها را در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی منتشر می‌کردند. فعالان و گروه‌های جنبش زنان اما با به میدان آوردن اعتبار، تجربه و امکانات خود، توانستند از یک سو امکان راستی‌آزمایی و نشر گسترده‌ی این روایت‌ها را منتشر کنند، و از سوی دیگر به بازماندگان خشونت در روند درمان و دادخواهی کمک کنند و علاوه بر اینها اعتراض به آزارهای جنسی را به یک حرکت اجتماعی تبدیل کنند. [11] حرکتی که برخی یکی از نتایج آن را بلندتر شنیده شدن صدای اعتراض زنان به آزارها و تعرض‌های جنسی مأموران امنیتی در جریان خیزش زن، زندگی، آزادی می‌دانند.[12]

بخش جدیدی که به جنبش زنان اضافه شده است زنانی هستند که به‌تازگی ایران را ترک کرده‌اند، و در کشورهای میزبان با تشکیل گروه‌های فمینیستی، همسو و هم‌قدم با جنبش زنان در داخل کشور جلو می‌روند. زنانی که برخی از آنها پیش از ترک ایران نیز در جنبش زنان فعالیت می‌کردند و برخی نیز زنان جوان‌تری هستند که پس از مهاجرت به این عرصه پیوسته‌اند. این گروه‌های نوپا هم متفاوت با گروه‌های سیاسی و اپوزیسیونِ خارج از کشور هستند که در برنامه و عمل، ارتباط معناداری با خواسته‌های جنبش زنان در داخل ایران ندارند و هم متفاوت با نسل پیشین گروه‌های زنان در خارج از ایران هستند که به‌رغم فعالیت‌های تأثیرگذارشان در چهاردهه‌ی گذشته، گاه متأثر از نگاه احزاب سیاسی بوده‌اند و گاه زبان و شیوه‌ی عمل مشترکی با فعالان حقوق زنان در داخل کشور نداشتند.

 

ناجنبش زنان، آشکارتر و پرقدرت‌تر از همیشه

در کنار همه‌ی این لایه‌های متشکل، خیل عظیم زنانی هستند که از سال‌ها پیش در قالب یک ناجنبش، با تلاش‌های فردی منفک از هم، در حال ایجاد تغییرات در زندگی روزمره و به عقب‌راندن مرزهای پدرسالارانه‌ی حکومت، جامعه و خانواده بوده‌اند، و حالا به‌ویژه پس از خیزش ژینا به یکی از لایه‌های اصلی جنبش زنان تبدیل شده است. ناجنبشی که نه تنها پیشروی آرامی را در مقیاسی وسیع در حوزه‌ی اجتماعی رقم زده و برآیند حرکتش، تغییرات اساسی در اعماق جامعه ایجاد کرده[13] و مرزهای ممنوعیت حکومت را به عقب رانده بلکه این بار با به‌هم زدن نظم پیشین، به طور علنی با نظم سیاسی حاکم درگیر شده است و حتی در حرکتی اعتراضی به خیابان آمده است.

این لایه‌های متکثرِ جنبش زنان گاه همپوشانی دارند و در نقطه‌هایی هنوز کم‌تعداد بازیگران آن در یک شبکه‌ی ارتباطی مشترک قرار می‌گیرند، اما در تصویری بزرگ‌تر، با وجود اینکه ناجنبش زنان آشکارتر و پرقدرت‌تر از هرزمان دیگری است، همچنان پیوند عمیق و مستمری بین این ناجنبش و لایه‌های سازمان‌یافته‌ی جنبش زنان دیده نمی‌شود.

و گاه حتی بیشتر دیده شدن و توجه گرفتنِ حرکت‌های فردی یا توده‌ای در لایه‌های کمتر تشکل‌یافته، نگرانی‌هایی را در دیگر بخش‌های جنبش دامن می‌زند. نگرانی از اینکه این شکل از فعالیت به عنوان جایگزینی، برای «تشکل‌یابی و حرکت‌های جمعی» مطرح شوند و «فرصت عمل مشترک» از سوی جنبش زنان را مشکل‌تر کنند.[14]

با این حال، زنده بودن جنبش کلاسیک زنان (هرچند ضعیف و ‌زیرفشار)، در کنار زنانی که با نگاهی برابرخواهانه، در دیگر جنبش‌های اجتماعی فعال هستند، به اضافه‌ی گروه‌های کوچک فمینیستی که گاه به حلقه‌های دوستی شبیه‌تر هستند، مرزهای جنبش زنان را پهناورتر از همیشه کرده است. 

 

تغییر زبان و نحوه‌ی پیشبرد تغییرات، چرخشی تازه در جنبش زنان

علاوه بر نقشه‌ی جنبش زنان و تنوع فعالان آن، خواسته‌های این جنبش و زبان بیان آنها نیز تغییر کرده است. لایه‌های مختلف جنبش زنان ناامید از ایجاد تغییر قوانین و سیاست‌گزاری‌ها از سوی حکومت، در حال آموزش جامعه برای تغییر هستند و سرمایه‌گذاری برای اصلاح مناسبات فردی و جمعی در لایه‌های پایین جامعه را هدف خود قرار داده‌اند. بخش بزرگی از جنبش زنان نیز تغییر در وضعیت زنان را به تغییرات اساسی و ساختاری گره زده است و همکاری با دیگر جنبش‌ها و حرکت‌های اجتماعی برای این تغییر کلان را بخشی از برنامه‌ی فمینیستی خود می‌داند.

نحوه‌ی خواستن این تغییر هم متفاوت از گذشته شده است. برخی لایه‌های جنبش زنان با فاصله گرفتن از دوگانه‌ی زن و مرد و نگاه صرفاً دگرجنس‌گرایانه‌، تمرکز خود را بر مبارزه با تبعیض‌ها و خشونت‌های مبتنی بر جنسیت گذاشته‌اند. اگرچه صدای افرادی با گرایش‌های جنسی و هویت‌های جنسیتیِ متنوع هنوز در جامعه‌ی ایران و به تبع آن جنبش زنان در ایران به‌درستی شنیده نمی‌شود، اما یک تغییر مهم در جنبش زنان، تلاش برای توجه به این مسئله و شکستن تابوی طرح این موضوع در رسانه‌ها و بیانیه‌های جنبش زنان و همچنین برخی منشورها و مطالباتی است که پس از خیزش زن، زندگی، آزادی تدوین شده‌اند.[15] 

شکل جدید روابط فعالان داخل و خارج از ایران و رد شدن از خط قرمزهای حکومت برای این ارتباط نیز اگرچه همچنان شکننده است اما به قدرت جنبش اضافه کرده است. در چنین شرایطی، خیل عظیم زنانی که نشان‌ داده‌اند با نافرمانی مدنی و حضور خیابانی قادر به نشان دادن قدرتشان هستند، پشتوانه‌ای عظیم در اختیار جنبش زنان قرار داده است که می‌توان روی آن به عنوان سرمایه‌ای برای ایجاد تغییر حساب کرد.

در واقع، اگر بخش سازمان‌یافته‌تر جنبش زنان بتواند با درس‌آموزی از تجربه‌ی اعتراضات گسترده‌ی زنان غیراکتیویست به حجاب اجباری در اسفند ۵۷ و سال‌های نخست دهه‌ی شصت، عاملیت و قدرت ناجنبش زنان را به رسمیت بشناسد و به‌ویژه با نسل جوانِ به میدان آمده زبان مشترکی پیدا کند، شاید این بار بتواند در آستانه‌ی تغییرات ساختاری و کلانِ پیشِ ‌روی جامعه، برابری جنسیتی و آزادی زنان را نیز به یکی از پایه‌های اصلی این تغییر بدل کند، به گونه‌ای که پس از هر تغییر کلان در ساختار سیاسی ناچار نباشد دوباره بر سر مطالبات بدیهی همچون داشتن حقوق برابر در خانواده و آزادی پوشش و منع خشونت بجنگد. 

در عین حال به‌گفته‌ی نوشین کشاورزنیا، فعال حقوق زنان، مهم است که جنبش زنان و وضعیت زنان در ایران صرفاً دستاویز و ابزاری برای جابجایی قدرت نشود و چنانکه نوشین احمدی خراسانی در مصاحبه با مجله‌ی انکار می‌گوید در یک نگاه غیرواقعی، بار تغییرات کلان سیاسی، با نادیده گرفتن عاملیت، هویت و خواسته‌های متکثر زنان بر دوش آنها گذاشته نشود.[16]

بسیاری از زنان در جنبش و ناجنبش زنان، نشان داده‌اند که برای تغییر ساختارهای پدرسالار حاکم بر جامعه، منتظر تغییر ساختار سیاسی نمی‌مانند و در خانه و خیابان و زندان در حال به عقب راندن سلطه‌ی مردانه هستند. پیوند زدن این زنجیره‌ها‌ی مقاومت به‌همدیگر، شاید شاهکاری باشد که جنبش زنان بتواند از پس آن بربیاید و به مدد دیگر جنبش‌های اجتماعی از این مسیر، راهی به سوی گذار جامعه‌ی ایران به عدالت و آزادی نیز باز کند. این مهم اما بدون شناخت دقیق تغییرات جدید این جنبش و زبان و خواسته‌های تازه‌ی بازیگران آن ممکن نیست.
 


[1] ناهید یگانه، «جنبش زنان در ایران»، فصل‌نامه‌ی نیمهی دیگر، سال اول، شماره‌ی دوم، پاییز ۱۳۶۳، صص. ۷-۲۸.

[2] نگاه کنید به «سال‌شمار جنبش زنان ایران در دوره‌ی مشروطه»، آسو، قابل دسترس در اینجا.

[3] الیز ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، طغیان، افول، و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۵۷، ترجمه‌ی نوشین احمدی خراسانی، (تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴)، صص ۳۹-۴۲.

[4] نیره توحیدی، «جنبش زنان هم در ایران و هم در جهان عقب رفته است»، سلام تورنتو، ۲۴ مارس ۲۰۱۴، قابل دسترس در این‌جا.

[5] فاطمه صادقی، «انقلابیون بدون انقلاب»،‌ ۱۱ ژانویه ۲۰۲۳، نقد اقتصادی، قابل دسترس در اینجا.

[6] زن، زندگی، آزادی، فصلی جدید در جنبش فمینیستی، مصاحبه با گروه فمینیستی ژیان، مجله‌ی زنان امروز، ۶ آبان ۱۴۰۲، قابل دسترس در اینجا.

[7] فروغ سمیعی‌نیا، «جنبش زنان و انتخاب روش‌های مبارزه»، بیدار زنی، ۸ جولای ۲۰۲۴، قابل دسترس در اینجا.

[8] فعالان حقوق زنان در گفتگو با آسو، نام این فعالان به دلیل حفظ هویتشان محفوظ مانده است. 

[9] مریم فومنی، «گروه‌های مقاومت محلی؛ شبکه‌ای نوپا و نامتمرکز برای پیشبرد خیزش زن، زندگی، آزادی»، آسو، ۲۳ مهر ۱۴۰۲، قابل دسترس در اینجا

[10] گفتگوی مجله زنان با نوشین احمدی خراسانی: شبهفمینیسم رودروی اندیشه‌ورزی فمینیستی، مجله‌ی زنان، شماره‌ی ۳۵، خرداد و تیر ۱۳۹۸، قابل دسترس در اینجا.

[11] نگاه کنید به مجموعه مقالات «هم‌صدایی علیه سکوت»، بیدارزنی، ۱۱ فروردین ۱۴۰۰، قابل دسترس در اینجا.

[12] «چرایی شکل‌گیری جنبش سراسری زن، زندگی، آزادی»، بیدارزنی، ۱۰ تیر ۱۴۰۲، قابل دسترس در اینجا.

[13]گفتگوی مجله زنان با نوشین احمدی خراسانی : شبه‌فمینیسم رودروی اندیشه‌ورزی فمینیستی، مجله‌ی زنان، شماره ۳۵، خرداد و تیر ۱۳۹۸، قابل دسترسی در اینجا.

[14] فروغ سمیعی‌نیا، «جنبش زنان و انتخاب روش‌های مبارزه»، بیدار زنی، ۸ جولای ۲۰۲۴، قابل دسترسی در اینجا.

[15] نگاه کنید به بیانیه‌ی جمعی از فعالان فمینیست زن و کوییر کُرد به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان، منتشر شده در آذر ۱۴۰۰، قابل دسترسی در اینجا.

[16] گفتگو با نوشین احمدی خراسانی، «نقش پدر و پدرسالاری در بدیل‌های نظم سیاسی»، انکار، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، قابل دسترسی در اینجا.