تب‌های اولیه

نگاهی از نزدیک به دو خانواده‌ی پناهجوی سوری

ربکا بارنِت

بحران آوارگان و پناهجویان سوری از مهم‌ترین عوارض جنگ هولناک و فرسایشی در سوریه است. جایلز دیولی، عکاس و خبرنگاری که خود در جنگ افغانستان به شدت زخمی شده، زندگی دو خانواده‌ی پناهجوی سوری را مستند کرده و وضعیت دشوار زندگی آنان را به تصویر کشیده است.

من فقط دفنش کردم

روایت‌های زندان مریم حسین‌خواه ۴

شب یلدا بود، سوپری زندان بعد از چند ماه میوه آورده بود و آنهایی که از چهار ساعت پیش صف بسته بودند دل دل می‌کردند که هندوانه هم آورده باشد...

نگاهی به یک مبارزه‌ی بی‌‌وقفه: زنان پس از انقلاب

امید رضایی

وضعیت زنان ایران پس از انقلاب ۵۷ تغییرات عظیمی کرد، و اکثریت آنان با محدودیت‌های بسیاری در عرصه‌های مختلف اجتماعی، آموزشی، شغلی و ... مواجه شدند. خود زنان، با توجه مواجهه‌ی مستقیم‌شان با این محدودیت‌ها، درباره‌ی وضع حقوق و آزادی‌های اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی چه فکر می‌کنند؟

زنانی که می‌خواهند سکان زندگی دست خودشان باشد

​ساختار قدرت جنسیتی در خانواده‌های ایران تا چه اندازه مبتنی بر توازن جنسیتی است و زنان چه‌قدر قدرت تصمیم‌گیری برای زندگی‌ شخصی‌ خودشان را دارند؟ آن‌چه در پی می‌آید روایت چهار زن ایرانی از تغییرات ساختار قدرت در خانواده‌شان در دوره‌های مختلف زندگی و راهکارهای آن‌ها برای رسیدن به توازن جنسیتی در قدرت است.

ده دریچه به زندگی اقلیت‌های جنسی در گوشه و کنار دنیا

چلسی کَتلِت

اقلیت‌های جنسی هنوز با تبعیض‌ها و محرومیت‌های مختلفی در سراسر دنیا مواجه اند. دو فیلم‌ساز، در سفر پژوهشی‌شان به  گوشه و کنار دنیا، به ثبت تصاویر مستندی از مشخصات و مشکلات زندگی این اقلیت‌ها پرداخته‌اند. اکنون، آن تصاویر به همراه شرح زندگی این افراد به نمایش گذاشته شده است.

خشونت در خانه: تحمل يا طلاق؟

الهام احمدی، افسانه طلوعی

الهام و افسانه سال‌ها در رابطه‌اى خشونت‌آمیز و آزاردهنده با شوهران خود زندگی کردند، تا این که تصمیم به جدایی گرفتند و زندگی جدیدی برای خود ساختند. دو زن تحصیل‌کرده، شاغل، و مستقل تجربه‌ی خود از مواجهه با یک رابطه‌ی آزاردهنده و رهایی از آن را روایت می‌کنند.

راحله دست‌هایش را در باغچه کاشت، سبز نشد…

خاطرات زندان مریم حسین‌خواه ۱

غروب‌ها وقتی هواخوری بسته می‌شد، می‌نشستیم روی پله‌های جلوی در بند و دوتایی نقشه‌های دور و دراز می‌کشیدیم. تا دوم راهنمایی مدرسه رفته بود و دلش می‌خواست درس بخواند، کار پیدا کند و پسر شش‌ساله‌ی خودش و خواهرزاده‌ی پنج ساله و خواهر و برادر دوقلوی ۱۱ ساله‌اش را زیر بال و پرش بگیرد. پدر و مادرش به‌ خاطر مواد مخدر زندان بودند، شوهر خواهرش به‌ خاطر مواد اعدام شده بود و خواهرش هم بعد از آن خودش را کشته بود...

دختر: نام دیگر تبعیض

ماهرخ غلامحسین پور

​دست‌ام را دور گردن مادرم حلقه می‌کنم، آن گردن افراشته‌ی دیروز که این روزها خمیده شده. می‌گویم: «فرق می‌گذاشتی.» می‌گوید: «نمی‌گذاشتم.» اصرار می‌کنم: «می‌گذاشتی!» به تلخی می‌خندد و می‌گوید: «به من نیاموخته بودند، مادر. تو به بچه‌هایت یاد بده ...»