احیای ناسیونالیسم
chinalawblog
احیای ملیگرایی: تجارت، مهاجرت و طغیان علیه جهانیشدن، نویسنده: جان بی. جودیس، انتشارات: کلمبیا گلوبال ریپورتس، 2018.
از زمان تلاطمهای دوگانهی سال 2016، یعنی ترامپ و برگزیت، شاهد انتشار کتابهای فراوانی در توضیح این پدیدهها بودهایم، بهویژه برای لیبرالهایی که از این دو رویداد تکان خورده و وحشتزده شدهاند. جان بی. جودیس یکی از نخستین کسانی بود که به این حوزه وارد شد و درست پیش از انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری، کتاب انفجار پوپولیستی را منتشر کرد که با استقبال گستردهای روبرو شد. مثل بسیاری از دیگر نویسندگان چنین آثاری، جودیس هم خود را لیبرالی میداند که فهمیده اوضاع از چه قرار است، کسی که ]گویا[ به چیزی پیبرده که بسیاری از دیگر ترقیخواهان از آن غافل ماندهاند، کسی که از بیخبریِ شدید لیبرالها عصبانی است.
او در کتاب احیای ملیگرایی میخواهد توضیح دهد که چرا ناسیونالیسم دوباره در اروپا و آمریکا رواج یافته است. این بار هم او زمان مناسبی را برای انتشار کتاب انتخاب کرده است: در کارزار انتخابات میاندورهای در پاییز، ترامپ به افراد حاضر در یک گردهمایی در هیوستون گفت، «میدونید من چی هستم؟ من ناسیونالیستام. میفهمید؟ من ناسیونالیستم.» در همان سخنرانی، ترامپ به ابراز مخالفت با «جهانگرایان قدرتطلبِ فاسد» پرداخت، و در واقع همان اصطلاحی را به کار برد که به نظر یهودستیزان اسم رمز یهودیان است. یک هفتهی بعد، یک ناسیونالیستِ خودخوانده با شلیک چند گلوله 11 یهودی را در کنیسهای در پیتسبورگ به قتل رساند. بنابراین، وارسی ملیگرایی هم ضرورت دارد و هم فوریت.
جودیس در این کتاب، که به شیوهای روشمند و با استفاده از دادههایی گسترده نوشته شده است، انگشت اتهام را به سوی جهانیشدنی گرفته که سبب شده شغلهای پردرآمد به خارج از مرزها منتقل شود؛ او همچنین مهاجرت و خشم و رنجش فرهنگی و اقتصادی ناشی از آن، و تروریسم و دیگرهراسیِ حاصل از آن را متهم میکند. علاوه بر این، او به ما یادآوری میکند که ناسیونالیسم قومی در آمریکا تازگی ندارد-این که آمریکاییها این کشور را «دیگیدرهمجوش» میدانند پدیدهی نسبتاً جدیدی است و مردم این کشور بیش از یک قرن آمریکا را کشوری کاملاً سفیدپوست، شمالِاروپا تبار و پروتستان میشمردند. او خردمندانه میگوید که ملیگرایی ذاتاً دستراستی یا چپگرا نیست و بسته به ترکیب با ایدئولوژیهای گوناگون میتواند به راست یا چپ گرایش یابد.
جودیس پس از تمهید این مقدمات بر اینجا و اکنون تمرکز میکند و به علل خیزش ناسیونالیستی فعلی میپردازد. وقتی پدیدهای را توضیح میدهیم همیشه این خطر وجود دارد که آن را توجیه کنیم. جودیس بارها مرتکب چنین اشتباهی میشود. او به شدت تلاش میکند تا دنیا را از چشم یکی از رأیدهندگان به ترامپ یا، مثلاً، نخست وزیر مستبد مجارستان، ویکتور اوربان، ببیند و همین سبب میشود که اغلب بسیاری از مفروضات چنین دیدگاهی را بپذیرد و بدون به چالش کشیدن آنها چنین دیدگاهی را ارائه دهد.
برای مثال، او بر سنخشناسی ارائهشده از سوی دیوید گودهارت، نویسندهی بریتانیایی، تکیه میکند که رأیدهندگان را به دو گروه تقسیم میکند: «هیچجاییها» و «یکجاییها». «یکجاییها» سنت و ریشهداشتن را ارزشمند میشمارند و معمولاً نه در شهرهای بزرگ و متنوع بلکه در شهرهای کوچکی زندگی میکنند که زمانی همگون بود. «هیچجاییها» از هفت دولت آزادند و امر جدید را از امر قدیمی و جاافتاده ارزشمندتر میدانند، و هویتشان مبتنی بر دستاوردهای حرفهای یا تحصیلیِ فردی است و نه تعلقات جمعیِ موروثی. از این منظر، «یکجاییها»، که اغلب از نظر اقتصادی عقب ماندهاند و در پی هجوم کثرت، احساس تنهایی و بیگانگی میکنند، همان کسانی هستند که ناسیونالیسم را احیا کردهاند، و از ترامپ، برگزیت و گروهی از سیاستمداران بیگانههراس در اروپا حمایت میکنند، در حالی که «هیچجاییها» اصلاً از درد و رنج و آشفتگی فرهنگی هموطنان خود خبر ندارند.
hoover.org / Image credit:Barbara Kelley
اما جودیت هم مثل گودهارت تصویر اغراقآمیزی از «هیچجاییها» ارائه میدهد، گویی که آنها شهروندان بیتکیهگاه جهاناند (هر دو نویسنده از کاربرد عبارت «جهانوطنان بیریشه»، که سابقهی بدی دارد، پرهیز میکنند اما منظورشان همین است). «هیچجاییها» با احساسات طبیعیِ ناشی از پیوند ملی بیگانهاند، همان احساساتی که هموطنان کمدرآمدتر و کمسوادترشان را برمیانگیزد. جودیس وقتی از «لیبرالهای جهانوطنی» حرف میزند «که به دنیای بدون مرز عقیده دارند»، به مترسکی که خودش ساخته است حمله میکند. غیر از ترانهی جان لنون، چند بار شنیدهاید که لیبرالها به طور جدی خواهان ایجاد دنیایی بدون کشور باشند؟
به همین ترتیب، جودیس در هنگام ترسیم سیمای این جهانوطنان، همانهایی که بنا به تخمین او «شاید 15 تا 20 درصد از رأیدهندگان را تشکیل دهند»، به نظرسنجی از بنیانگذاران کسبوکارهای نوبنیاد اینترنتی در سیلیکون ولی استناد میکند، انگار دیدگاههای این گروه بسیار کوچک محدود، بازتاب نظرات یک پنجم از آمریکاییها است. بیتردید، این میلیونرها و میلیاردرهای فناوری اطلاعات عاشق مهاجرت هستند و «تجارت جهانی» را ارزشمندتر از «کارگران آمریکایی» میشمارند اما اینها استثنا هستند.
ناراحتکنندهتر این است که جودیس بعضی از پیشفرضهای اساسی همان ناسیونالیسم جنگطلبی را میپذیرد که در پی تحلیلش است. همین که او هنگام بحث دربارهی مهاجرت، از واژگان مربوط به آب استفاده میکند، به اندازهی کافی گویا است: دو بار از «سیل» پناهندگان حرف میزند. در جای دیگری میگوید «نمنم» مهاجران به «سیلی خروشان» تبدیل میشود. هرچند این کار نوع کماهمیتی از انسانزدایی است اما این دقیقاً همان اصطلاحات رایج در رتوریک مهاجرستیزانهای است که انتظار داشتیم جودیس نسبت به آنها حالت تدافعی داشته باشد.
افزون بر این، جالب است که جودیس همان پیوندی را که ملیگرایان بیگانههراس میان مهاجرت و تروریسم برقرار میکنند، میپذیرد. البته او مواظب بوده که بگوید این «تصورِ» رأیدهندگانِ نگرانِ مجذوب ناسیونالیسم است اما قطعاً میتوانست یکی دو جملهی دیگر اضافه کند و بگوید آیا این تصور با واقعیت سازگار است یا نه. او مینویسد، «پناهندگان در بعضی از حوادث تروریستی دخیل بودند.» این دربارهی معدودی از موارد در اروپا صادق است، هرچند اکثریت عظیم این اتفاقات هیچ ربطی به پناهندگان نداشته است. در عین حال، تعداد کارهای تروریستی پناهندگان در آمریکا از سال 1980 تا کنون چیزی بین یک و صفر بوده است، بسته به این که کارهای مرگبار (صفر) یا غیرمرگبار (یک) را در نظر بگیرید.
Econlib
جودیس در قبال دیگر تعصبات ملیگرایان سفیدپوست هم رفتار مشابهی دارد. او، باز هم بی هیچ مخالفتی، مینویسد، «بسیاری از آمریکاییها تقصیر افزایش هزینههای رفاه عمومی را به گردن...مهاجران تازهوارد اسپانیاییزبان و سیاهپوستان تازه توانمندشدهای میاندازند که از قوانین گلوگشاد رفاهی سوءاستفاده میکنند.» او در جای دیگری به «عصبانیت بسیاری از آمریکاییهای اروپاییتبار از آمریکاییهای آفریقاییتبار و مهاجران لاتینتبار»ی اشاره میکند که «به عقیدهی آنها از برنامههای دولتی سود میبرند بیآنکه مالیات بپردازند.» درست است که او افعال «به گردن انداختن» و «عقیده داشتن» را به کار برده اما ضرر نداشت به این نکته اشاره میکرد که آمریکاییهای سیاهپوست و لاتینتبار هم مالیات میپردازند.
دلیلی دارد که این مهم است. این واقعیت که بسیاری از این تصورات مهاجرستیزانه و اقلیتستیزانه پایه و اساس محکمی در واقعیت ندارند برای فهم خیزش کنونی ناسیونالیسم ضروری است. این امر به ما نشان میدهد که این خیزش به همان اندازه که به واقعیت ربط دارد ناشی از ترس است. جودیس خودش هم مدرکی ارائه میدهد و اشاره میکند که تعداد مهاجران غیرقانونی در آمریکا در سال 2007 به اوج رسید و از آن پس سیری نزولی داشته است. با این همه، ترامپ توانست که در کارزار انتخاباتیاش از مسئلهی مهاجرت غیرقانونیِ ظاهراً عنانگسیخته به نفع خود استفاده کند. اصل قضیه ترس است.
در بحثی جدی دربارهی رونق ناسیونالیسم در اروپا، جودیس باز هم از غفلت لیبرالها از قدرت پایدار ناسیونالیسم انتقاد میکند. او اتحادیهی اروپا را سرزنش میکند که به اندازهی کافی به تمایلات ملیگرایانهی لهستان و مجارستان حساسیت نداشته است-البته به روشنی نمیگوید که آیا اشتباه اتحادیهی اروپا این بوده که انحراف این دو کشور به طرف دموکراسی غیرلیبرال را محکوم کرده یا این که از اول آنها را به این اتحادیه راه داده است. او همچنین از دولتهای کلینتون و اوباما انتقاد میکند که از اوضاع روسیه سردرنمیآوردند. اما در این مورد هم به جای توضیح به توجیه میپردازد و لحنی شبیه به پوتین پیدا میکند. برای مثال، او نمیگوید روسیه به کریمه حمله یا آن را به خاک خود ضمیمه کرد بلکه فقط میگوید که آن را «پس گرفت».
البته جودیس این انتقادها را نخواهد پذیرفت و خواهد گفت که این دقیقاً از جنس همان وسواس و مشکلپسندیِ لیبرالها است، لیبرالهایی که از تمایلات شدید و اساسیتر مردم به هویت ملی غافلاند و باید به سرعت خود را با آن وفق دهند. در این مورد، حرف او درست است: لیبرالهایی که مدتها است نیاز به احساس تعلقخاطرِ جمعی را دستکم گرفتهاند و نفهمیدهاند که هر طرح سوسیال دموکراتیکی که در پی بازتوزیع یا صرف هزینه برای تأمین رفاه عمومی باشد محتاج احساس همدلی میان شهروندان است. این هم نوعی ناسیونالیسم است، و این کتاب، هر چند خالی از عیب و ایراد نیست، اهمیت این مسئله را به موقع به ما یادآوری میکند.
برگردان: عرفان ثابتی
جاناتان فریدلند ستوننویس روزنامهی گاردین است. عنوان جدیدترین رمان او، که با نام مستعار سَم بورن نوشته، توطئه علیه رئیس جمهور است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Jonathan Freedland, ‘Explaining Trump, Brexit and Other Expressions of Nationalism’, The New York Times, 18 December 2018.