همان طور که لپور به درستی میگوید، مضمون واقعیِ «طاعون» نه نوعی بیماری عالمگیر بلکه مصیبت بیپایان بشر است، مصیبتی ناشی از خودخواهی آدمی و بیاعتنایی او به درد و رنج «دیگری: «همشهریان ما از این جنبه مانند بقیهی ابنای بشر بودند و خودشان را در نظر میگرفتند و بس...خیلیها کماکان امید داشتند بیماری مسری متوقف شود و خود و خانوادهشان در امان بمانند. در نتیجه، هنوز خود را ناگزیر به ترک عادتها نمیدانستند...افراد زیادی هنوز دست روی دست گذاشتهاند و اقدامی نمیکنند، حال آنکه طاعون مصیبتی است که همه درگیرش هستند و هر کس باید به وظیفهاش عمل کند.»
آنچه هدف اصلی بوده فراهم آوردن مجموعهای در جهت روشنگری مفهوم «ایران فرهنگی» بوده است. بنابراین، از کسانی دعوت کردهایم که با مؤلفههای مختلف ایران و فرهنگ سر و کار داشتهاند و دارند، گرچه همهی کسانی که دعوت شدهاند نتوانستهاند به دعوت ما پاسخ گویند. همچنین با دعوت از خانم فرزانه خجندی، عزیز حکیمی، شهزاده سمرقندی، اسفندیار آدینه از تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان سعی کردهایم تنوعی در مشارکتکنندگان داشته باشیم که به نحوی تنوع حوزهی ایران فرهنگی را نشان دهد. اما این مجموعه را صرفاً گامی اولیه برای مباحث ایران فرهنگی میدانیم و ناچار از آنچه در نظر داشتهایم تنها بخشی منعکس شده است.
آیا شیوههای خشونتپرهیز مبارزه، در هر زمان و زمینهای میتواند پیروز باشد؟ وقتی با حکومتی ستمگر و بیرحم مواجهایم که کشتار و شکنجه بخشی از ماهیت آن شده است، با کارزار خشونتپرهیز چگونه میتوان امید به تغییر داشت؟ این پرسش بهویژه پس از کشتار آبان ۱۳۹۸ بیش از پیش جدی شده است.
تصمیمات شاه در مورد شیوهی رفتار با بهائیان تابع دو نیروی متضاد بوده است؛ یکی میل او به جلب رضایت روحانیون که عمدتاً خواهان سرکوب بهائیان بودند؛ و دیگری تمایل او برای آن که پیشاهنگ حقوق بشر شناخته شود. هر چند او تعصبی علیه بهائیان نداشت اما تجربهی مراحل اولیهی کارزار ضدبهائی در سال ۱۳۳۴ و نیز دو سال پایانی حکومت او نشان داد که هر وقت در تنگنای جدّی قرار میگرفت، به قربانی کردن بهائیان رضایت میداد.
چند سال پیش به نظر میرسید که موج پوپولیسم دستراستی، پدیدهی فرهنگی زودگذری باشد اما اکنون به جنبش سیاسی مهم این دوران تبدیل شده و نظم جهانی پنجاه سال اخیر را به هم ریخته است. این امپراتوری مرداک نبود که سبب شکلگیری این موج شد اما او بیش از هر شرکت رسانهای دیگری، به تقویت و ترویج این موج پرداخته و از آن سود برده است.
نزدیک به ۱۷۰ سال پس از آن که باب در برابر جوخهی آتش قرار گرفت، شبح او همچنان بر فراز ایران در گردش است. روزی نمیگذرد مگر آن که در رسانههای دولتی، نیمهدولتی و شبهدولتی، بر بالای منابرِ مساجد و حسینیهها و حوزهها، در صفحات روزنامهها و... در شبکههای اجتماعی، از باب سخن نگویند. چرا این شبح ناپدید نمیشود؟