تاریخ انتشار: 
1398/10/30

از کیمیا علیزاده تا دیگران؛ دخترانی که بال پرواز دارند

شیوا نظرآهاری

reuters

زن بودن در ایران زندگی کردن همراه با تبعیضی دائمی است. حق برخورداری از آزادی‌های اندک اجتماعیِ موجود در جامعه، برای مردان است. امکاناتی اگر باشد اول برای مردهاست. دختران اگر توانستند از هزار محدودیت و سانسورِ جامعه و خانواده گذر کنند و پیش از آن‌که دختر خوب بودن در خانواده جایش را به همسر خوب بودن بدهد، هویتی مستقل پیدا کنند و بخواهند علایق‌شان را دنبال کنند، تازه با دیوار بلندی از تبعیض‌های گوناگون مواجه می‌شوند که آن‌ها را در مقایسه با همتایان مردشان در موقعیتی به شدت پایین‌تر و آسیب‌پذیرتر قرار می‌دهد. در چنین شرایطی تلاش و همتی دوچندان لازم است که یک زن بتواند در ایران در هر زمینه‌ای به مدارج بالا دست پیدا کند. تازه در آن صورت هم که بیش از پنجاه درصد صندلی‌های دانشگاه را با تلاشی شبانه‌روزی از آن خود می‌کنند، در بازار کار، اگر شغل و موقعیتی باشد اول برای مردهاست و زنان معمولاً در جایگاه‌های پایین‌تر و ساده‌تر قرار می‌گیرند، کارمند ساده، کارشناس ساده، مهندس ساده و ... .

در ایرانِ پس از انقلاب زنان به مدت بیش از یک‌ دهه، از عرصهی ورزش کشور حذف شدند. در این زمان البته ورزش در سطح داخلی وجود داشت. اما زنان ورزشکاری که نه جایی دیده میشدند، نه در صورت قهرمانی میتوانستند به مسابقات برونمرزی اعزام شوند، نه تماشاگر داشتند و نه جراید و روزنامهها آن‌ها را میدیدند، آرام‌ آرام از دنیای قهرمانی دور شدند و برای نسل جدیدتر هم در سال‌های جنگ و سرکوب، نه امکانی برای ورزش کردن مانده بود، نه جامعه رغبتی به ورزش زنان نشان می‌داد و نه حتی حکومت میخواست که زن ورزشکار را به الگویی برای دیگر زنان تبدیل کند. ورزشِ حرفهای برای زنان تقبیح میشد و ورزش تنها در حد سلامت و بهداشت برای زنان مورد تأیید قرار میگرفت. نمونهی زن مسلمان انقلابی، زنی بود که فرزندان بیشتری برای انقلاب به دنیا بیاورد. در خانه بماند و فرزندانش را با آموزههای اسلامی بزرگ کند.

در چنین جامعهای که اساساً ورزشِ زنان تا یکدهه پس از انقلاب نالازم تشخیص داده میشد واضح است که زنان ورزشکار تحت فشار و تبعیضی مضاعف قرار دارند. امکانات بسیار محدود در سطح کشور برای زنان، سنگاندازی‎های مدام در مقابل پیشرفت ورزش زنان، عدم اختصاص بودجهی مناسب و نبودن زنان در مناصب مدیریتی ورزش عواملی هستند که جلوی رشد ورزش زنان را گرفتهاند و با این‌که به نظر میرسد این حوزه در مسیر توجه و پیشرفت قرار گرفته اما واقعیت این است که سرعت تغییرات در ورزش زنان حتی در مقایسه با دههی ۷۰، یعنی سالهای ابتدایی توجه به این حوزه در جمهوری اسلامی، بسیار کندتر است.

حجابِ اجباری ورزشکارانِ زن ورود به بسیاری از رشتههای ورزشی را عملاً برای آنها ناممکن کرده چرا که امکان شرکت در مسابقات جهانی را ندارند. از طرف دیگر ورزشکاران اعزامی زن به مسابقات برونمرزی پیوسته تحت نظارتاند و با سخت‏گیریهای شدیدی روبرو هستند، بهطوری‏که در میانهی مسابقه و درحالی که میبایست تمام تمرکزشان را بر شکست حریف بگذارند، بیوقفه نگران بیرون بودن چند تارِ مویشان هستند. این مشکلات و البته محدودیتهای پرشمار در زندگی خصوصی زنان ورزشکار، تنها گوشه‌ی کوچکی از رنجی است که آنان می‌کشند. زنان فعال در عرصه‌ی ورزش بسته به این‌که چه میزان شهرت داشته باشند، از طرف فدراسیون‌ها و جامعه در کنترلی دائمی هستند، نحوه‌ی پوشش، شیوه‌ی رفتار، روابط و سبک زندگی‌شان به شدت کنترل شده و دخالت حراست فدراسیون‌ها گاهی تا اتاق خواب ورزشکاران نیز کشیده می‌شود.

در چهاردهه‌ی گذشته ورزشکاران زیادی بوده‌اند که عطای حضور در ایران را به لقایش بخشیده و راهیِ کشورهای دیگر شده‌اند، در میان آنان چند زن هم حضور داشتند اما از آن‌جایی که به‌طور کلی امکانات پیشرفته و حرفه‌ای در سطح قهرمانی برای زنان بسیار کمتر از مردان است، در این سال‌ها به ندرت چهره‌هایی بوده‌اند که بتوانند مقامی جهانی کسب کنند. شمار زنان ورزشکار ایران در میادین جهانی بسیار کمتر از مردان است، موفقیت آن‌ها بیشتر برای پیشبرد اهداف حکومت در بوق و کرنا می‌شود و بیشتر ناچار به گرفتن مواضعِ همسو با حکومت می‌شوند. تلاش می‌شود تا آنان را نمونه‌ی زنان‏ مسلمانی معرفی کنند که با حجاب و رعایت شئون اسلامی موفق به کسب مقام شده‌اند. با همه‌ی این سوءاستفاده‌ها اما در مراحل آماده‌سازی سهم کوچکی از امکانات و توجه را به خود اختصاص می‌دهند.

کیمیا علیزاده نمونه‌ی اخیرِ یکی از این زنان است. مورد او از آن نظر مهم است که او تنها زنِ مدال‌آور ایران در المپیک است و باتوجه به سن و سال کم‌اش امید زیادی می‌رفت که بتواند حتی به مدال طلای المپیک هم دست پیدا کند، هرچند در چندسال گذشته پس از المپیک با مصدومیت‌های مختلفی مواجه بود، اما همان‌طور که خودش در نامه‌ای خطاب به مردم نوشته، بیش از مصدومیت‌ها، فشارها و محدودیت‌های روزافزونی که بر او وجود داشت، او را ناگزیر از رفتن کرد. نگاهی به نامه‌ی کیمیا علیزاده، می‌تواند وضعیت ورزشکاران زن را به خوبی بازگو کند؛ «من یکی از میلیون‌ها زن سرکوب‌شده در ایران‌ام که سال‌هاست هر طور خواستند بازی‌ام دادند. هر کجا خواستند بردند. هر چه گفتند پوشیدم. هر جمله‌ای دستور دادند تکرار کردم. هر زمان صلاح دیدند، مصادره‌ام کردند. مدال‌هایم را پای حجاب اجباری گذاشتند و به مدیریت و درایت خودشان نسبت دادند.»

کیمیا علیزاده، دختر جوانی که خیلی‌هایمان در المپیک قبلی انگار شانه به شانه‌اش جنگیدیم، به حریف لگد زدیم، گریه کردیم، تا دم‌دمای طلوع آفتاب بیدار نشستیم تا شاهد مدال گرفتناش باشیم و وقتی مدال برنز المپیک را گرفت برایش هلهلهی شادی سردادیم، شاید تنها ورزشکار زنی باشد که اینطور آشکار از سرکوب زنان در ایران حرف زده است. او که در چندسال گذشته پس از المپیک، بارها در برنامه‌های مختلف تلویزیونی حاضر شد، حرف‌هایی زد که با وجود آن‌که می‌دانستیم از سرِ ناچاری است اما روح‌مان را آزرد، حالا همه‌ی آن برنامه‌ها و شوهای تبلیغاتی را به چالش کشیده است.

رسانه‌های وابسته به حکومت که در چندسال گذشته او را نمونه‌ی زن ایرانیِ مسلمان معرفی کرده و موفقیتش را مصادره و ادعا کرده بودند که پس می‌شود با پوشش اجباری و امکانات محدود و روحی سرکوب شده به مدال المپیک رسید، حالا شمشیرهایشان را برای او از رو بسته‌اند. آن‌ها او را به بی‌صداقتی متهم کرده‌ و با برشمردن پاداش‌هایی که دریافت کرده و همچنین پرچمداری‌اش در المپیک، او را قدرنشناس دانسته‌اند که به طمع وعده‌های پوشالی از زیر پرچم ایران خارج شده است. کیمیا اما می‌نویسد: «من یک انسان‌ام و می‌خواهم بر مدار انسانیت باقی بمانم. در ذهن‌های مردسالار و زن‌ستیزتان، همیشه فکر می‌کردید کیمیا زن است و زبان ندارد! روح آزرده‌ی من در کانال‌های آلوده‌ی اقتصادی و لابی‌های تنگ سیاسی شما نمی‌گنجد. من جز تکواندو، امنیت و زندگی شاد و سالم درخواست دیگری از دنیا ندارم.»

تنها چند روز پیش از عصیان کیمیا، میترا حجازی‌پور، قهرمان شطرنج ایران در مسابقات شطرنج سریع و برق‌آسای قهرمانی جهان که به میزبانی کشور روسیه برگزار می‌شد، هم بدون حجاب بازی کرد و بلافاصله از تیم ملی اخراج شد. رئیس فدراسیون شطرنج ایران در مصاحبه‌ای گفت که حجازی‌پور به طور آزاد در مسابقات شرکت کرده و زیر پرچم ایران نبوده است و در این مسابقات سارا خادم الشریعه و آتوسا پورکاشیان تنها نماینده‌های ایران بودند. اما سارا خادم الشریعه هم چند روز بعد در اینستاگرامش نوشت که دیگر برای تیم ملی شطرنج ایران بازی نخواهد کرد. سارا خادم‌ الشریعه بعدتر توضیح داد: «من می‌خواهم در فضایی آرام، بدون فشار و استرس و تهدید، فقط و فقط روی کارم تمرکز کنم. نمی‌گذارند، نمی‌فهمند و نخواهند فهمید. دلایل تصمیم‌ام برای کسانی که باید ببینند روشن است، شاید نمی‌خواهند ببینند و این تصمیم آن‌هاست نه من! من فعلاً قصد مهاجرت ندارم و کسی هم حق ندارد من را وادار به ماندن یا رفتن کند.»

پس از چهاردهه سکوت و سرکوب و برچیده شدن بسیاری از رشته‌های قهرمانی به این دلیل که مغایر با ارزش‌های اسلامی تشخیص داده می‌شد، حالا انگار زمان عصیان‌گریِ زنان ورزشکار رسیده است. عصیانی که رسانه‌های حکومتی و مسئولان فدراسیون‌ها تلاش دارند تا آن را کم‌اهمیت جلوه دهند و این مقاومت در برابر تمام آموزه‌های این سال‌ها را به فریب‌خوردگی تقلیل دهند. مسئله اما مهم‌تر از این حرف‌هاست، ندیمه‌های جمهوری گیلیاد با آن همه تلاشی که شده تا نشان دهند که از سرنوشت‌شان راضی‌اند، که به انتخاب خود با حجاب ورزش می‌کنند و مدالشان را تقدیم به مدافعان حرم می‌کنند، با برداشتن حجابشان به عنوان یکی از نمادهای زن بودن در جمهوری اسلامی، ساختگی بودن آن تصویر و رنج روزمره‌ی زنان را نشان می‌دهند. دختران جوانی که گویی هر روز زیرلب این شعر شاعر نیجریه‌ای را زمزمه می‌کنند:

هیچ‌کس به شما هشدار نداده بود

زنانی که پای دویدنشان را بریده‌‌اید

دخترانی به دنیا می‌آورند که بال پرواز دارند