وقتی از اعتماد اجتماعی حرف میزنیم
bbc
در روزگار کرونا مردم در ایران دو دسته شدهاند، کسانی که تشویق و گاه التماس میکنند که در خانه بمانیم و زنجیرهی انتقال ویروس را بشکنیم و کسانی که بیتوجه به توصیهها و خواهشها همچنان به زندگی عادی ادامه میدهند، رفت و آمد میکنند، سفر میروند و خطر را چندان جدی نگرفتهاند. این دودستگی را حتی در خانهها هم میتوان دید. حکومت منع رفت و آمد را اجباری نکرده و بار مسئولیت را به دوش جامعه انداخته است. جامعهای که به خود و به حکومت بیاعتمادتر از همیشه است.
در خبرها و ویدیوها میبینیم که بیاعتمادی در هنگام بروز بحران، مسئلهای جهانی است. بهرغم اینکه دولتها اطمینان میدهند که کالاها در زمان قرنطینه نایاب نخواهند شد، مردم به مراکز خرید هجوم میبرند، فروشگاهها به سرعت از اجناس خالی میشوند، آدمها به احتکار روی میآورند، بازار سیاه به وجود میآید و اعتماد به پایینترین میزان خود میرسد. بحران که بگذرد دوباره زندگی به روال سابق برمیگردد. اما فکر میکنم که در ایران بیاعتمادی کمابیش به مسئلهای دائمی تبدیل شده است. روندی که از چند دههی قبل آغاز شده و در همهی جوانب زندگی نفوذ کرده است.
بیاعتمادیِ اجتماعی یکی از نتایج زندگی در حکومتهای تمامیتخواه و بیانعطاف است. حکومتهایی که برای بقای خود، برای نمایش و گسترش قدرت خود، جامعه را مطیع و فرمانبردار میخواهند. اگر مطیع نباشید از امتیازات بسیاری محروم میشوید، حتی ممکن است از زندگی هم محروم شوید. به شما میگویند چطور زندگی کنید و به چه چیزهایی معتقد باشید و چه چیزهایی را منکَر بدانید. ایدئولوژیِ حکومتی بالاتر از همهچیز ایستاده و فردیت آدمها را نشانه گرفته است. اولین نمود این مطیع بودن و از بین رفتن فردیت، زندگی دوگانه و فرورفتن در باتلاق ریاکاری است. ریاکاری آخرین تلاش آدمها برای حفظ فردیت است، خصلتی که از چشم اطرافیان و از چشم جامعه پنهان نمیماند. جامعه تمام موفقیتهایت را به آن نسبت میدهد و در پسِ هیچ موفقیت و پیشرفتی شایستگی نمیبیند.
اولین نتیجهی ریاکاری در یک جامعه از بین رفتن اعتماد در آن است. حکومتهای تمامیتخواه، مردم را نه از طریق ایجاد اعتماد بلکه از طریق تولید ترس با خود همراه کردهاند، راهی ساده اما نامطمئن و متزلزل. مردمی که از حکومت بترسند نسبت به آن بیاعتماد میشوند و بیاعتمادی تسری پیدا میکند به تمام جنبههای زندگی اجتماعی. تمامیتخواهی حکومت در کشوری مثل ایران یعنی فساد گسترده، بیکفایتی مدیران و کوتاهمدت بودن برنامهها و بیثباتیهای مکرر که همه اعتماد اجتماعی را نشانه گرفتهاند.
از بین رفتن اعتماد اجتماعی در ایران فقط جنبههای مفهومی و نادیدنی ندارد. شواهدِ عیانش بسیارند. به چشم میتوان کوچک شدن دامنهی این اعتماد را دید. به نظرم، نمونهی دم دستیاش تغییر در معماری ساختمانها و بهویژه خانههاست. بالکن از خانهها حذف یا تبدیل به انباری شده، پنجرهها کمتعدادتر و کوچکتر شدهاند و هرپنجره را با چندلایه پرده پوشاندهاند و به ندرت پردهای کنار میرود، دیوارها بلندتر شده و نردهها و حفاظهای فلزی دیوارها و پنجرهها را دربرگرفتهاند. در نگاه به هر خانه اولین چیزی که به ذهن میآید دیگر نه زیبایی بنای آن بلکه بیاعتمادی به هر جنبدهی خارجی و آمادگی برای رویارویی با سارقان و متجاوزان است.
در نگاه به هر خانه اولین چیزی که به ذهن میآید دیگر نه زیبایی بنای آن بلکه بیاعتمادی به هر جنبدهی خارجی و آمادگی برای رویارویی با سارقان و متجاوزان است.
نمونهی عیانِ دیگر، میزان پرخاشگری آدمها در مکانهای عمومی است. در تاکسی، اتوبوس، مترو، در صفها و هرجا که اجتماعی شکل میگیرد در ناخودآگاهمان اینطور نقش بسته که همه برای پایمال کردن حق ما آمدهاند. خیلیوقتها کوچکترین همدلی و انعطافی نسبت به دیگران که آنها را غریبه مینامیم وجود ندارد و نتیجهی این غریبگی آمار بالای دعواهای خیابانی است. آمارهایی که دربارهی سال ۱۳۹۸ منتشر شده نشان میدهد که نزاع خیابانی بیشتر از ۱۳۹۷ است، و این آمار در سال ۱۳۹۷ هم نسبت به سال ۱۳۹۶ رشد کرده است. در ایرنا خواندم از ۱۷ میلیون پروندهی قضایی، ۵ میلیون آن مربوط به نزاع است و این در حالی است که آمارِ خیلی از دعواها ثبت نمیشود و شکایتی صورت نمیگیرد. در همین گزارش آمده بود که «در تهران روزانه ۲۴ تا ۲۵ هزار مورد نزاع وجود دارد. سادهترین چیزی که باعث نزاع میشود یک تصادف کوچک اتومبیل است؛ یعنی آستانهی تحمل مردم پایین آمده و مردم بهدلیل هر چیزی درگیر میشوند و حاضر به دعوا هستند.»
بیاعتمادی مردم به کالای ایرانی هم شاهد دیگری است. سال ۹۷ سال حمایت از کالای ایرانی نامگذاری شده بود اما پشت این نامگذاری واقعیتی هست که چندان به ریشههای آن پرداخته نمیشود. مردم به کیفیت و قیمت کالاهای ایرانی اعتماد ندارند و در مقابل چشمبسته به کالای خارجی اعتماد میکنند. حتی بعضی از تولیدکنندگان داخلی نامهای خارجی برای خود انتخاب میکنند که شاید تولیدشان فروش برود. در این چندسال تحریمها برای بعضی از مردم چارهای نگذاشته که دوباره به کالای ایرانی رجوع کنند. سال ۹۷ در نظرسنجی ایسپا ۶۳ درصد از شرکتکنندگان گفته بودند که به دو شرط حاضرند خریدار کالای ایرانی باشند: کیفیت خوب و قیمت مناسب. این در حالی است که در گزارشهای مختلف در گشتهای تعزیراتی، بیشترین آمار تخلفات مربوط به «گرانفروشی» است. خریدار به فروشنده اعتماد ندارد، به قیمت کالا اعتماد ندارد، حتی به تقلبی نبودنش. دوام و خدمات پس از فروش که دیگر بماند.
نمونهی مهم دیگر صدا و سیما است، رسانهای که قرار است ملی باشد. میگویم مهم، چون بیاعتمادی به رسانهها ریشهی بسیاری از بیاعتمادیهای دیگر است. وقتی اعتماد به رسانه نیست، شایعه به جای واقعیت تکیهگاه مردم میشود. سال ۹۷ یک نظرسنجی دیگر در همین مورد انجام شده بود. از مردم پرسیده بودند «به نظر شما صدا و سیما واقعیت جامعه را منعکس میکند؟» ۴۶ درصد پرسششوندگان جواب منفی داده بودند. جالب اینجاست که خیلیها به همین نظرسنجی یا نظرسنجیهای مشابه هم اعتماد ندارند. میگویند قطعاً خیلی بدتر از این بوده که اینقدر اعلام کردهاند. همین حرف را بسیاری در مورد آمار مشارکت مردم در انتخابات مجلس در اسفند ۹۸ میزدند. انتخاباتی که با وجود کرونا برگزار شد و ضربهای دیگر به اعتماد مردم به حکومت وارد کرد. این بیاعتمادی به حکومت و رسانهی «ملی» در دورههای بحران مثل این روزها که مردم گرفتار کرونا شدهاند، بیش از پیش خود را نشان میدهد. مردم به آمار رسمی اعتماد ندارند. تقریباً همه معتقدند که تعداد کشتهشدگان و مبتلایان بیش از آن است که از منابع رسمی اعلام میشود.
البته این بیاعتمادی دوطرفه است. حکومت هم به مردم بیاعتماد است. امسال نمونههایی فراموشنشدنی از این بیاعتمادی را دیدیم. بارزترینش این بود که دولت به مردم نگفت بنزین قرار است گران بشود. احتمالاً میترسیدند اطلاعرسانی باعث هرج و مرج شود. نگفتند و آن شد که دیدیم. شوخی و خندهی رئیس جمهور که میگفت «من هم صبح جمعه فهمیدم» مثل تیر خلاصی بود بر پیکر اعتماد عمومی. مردم هم از گران شدن بنزین خشمگین بودند هم از این همه دروغ. وقتی اعتراض کردند، حکومت سرکوبگرتر و خونریزتر از همیشه پاسخ داد. همین بیاعتمادی و ترس حکومت از حرکت پیشبینی نشدهی مردم، در ماجرای کرونا هم خود را نشان داد. خیلیها از دولت انتقاد کردند که چرا زودتر قرنطینه و منع عبور و مرور اعلام نکرده است. احتمالاً یکی از دلایل این تعلل حکومت ترس از شورش مردم بوده است. حکومت ناچار است برای اعمال قرنطینه از قدرت قهریه استفاده کند و بیم دارد که این کار به درگیری در شهرها بینجامد و اوضاع را از کنترل خارج کند.
از این دست نمونههای بیاعتمادی ریشهدار در جامعهی ایران زیاد داریم. اما بیانصافی است به دریچههای روشنی که هنوز وجود دارند، اشاره نکنم. کرونا که شایع شد، بلافاصله گروههای مردمی شکل گرفتند که ماسک و دستکش تهیه و توزیع کنند. خیریههای ریشهداری در ایران داریم که سالهاست با کمکهای مردمی سرپا ماندهاند و نقش پررنگی در کاهش دردهای بخشی از جامعه بازی میکنند. مثلاً مؤسسهی «محک» که چند دهه است با پشتیبانی مردم به کودکان مبتلا به سرطان و خانوادههایشان خدمترسانی میکند و دو دههی پیش یک بیمارستان فوقتخصصی نیز به این منظور تأسیس کرد. یا بنیاد مردمی «عماد» که همراهان بیمارانی را اسکان میدهد که در بیمارستانهای تهران بستری شدهاند. یا مدرسههایی مثل «صبح رویش» که با کمکهای مردمی به کودکانِ کار، خواندن و نوشتن و مهارتهای زندگی میآموزند. همهی این کارها بهرغم تنگناها و دستاندازیهای مختلف و تنها با تکیه بر اعتماد بخشهایی از جامعه به یکدیگر انجام میشود. این چراغهای پس پنجره، روزنههای نافذی هستند که میتوان با الهام و دلگرمیشان، ستونهای متزلزل اعتماد اجتماعی را دوباره سرپا کرد و به آنها قوت داد، حتی اگر سالهای متمادی به طول بینجامد.