عزیزانم، یک بارِ دیگر مامانِ محبوبمان دستگیر شده است و حالا او و بابا هر دو دور از شما در زندان به سر میبرند.
در هوای خنکِ صبحِ یکی از روزهای سال ۱۹۸۰، وینی ماندلا برای دیدار با همسرش به روبن آیلند رفت. نلسون ماندلا از سال ۱۹۶۴ در آنجا زندانی بود. سالها بود که فقط هر شش ماه یک بار یک نفر اجازه داشت که به دیدار ماندلا برود.
در دوران کودکی بسیاری از شبها با درماندگی شاهد دشنام شنیدن و کتک خوردن مادرم از پدرم بودم. هنوز میتوانم بوی الکل را به یاد بیاورم، ترس را در چشمان مادرم ببینم و نومیدیِ لاعلاجی را حس کنم که زمانی بر ما چیره میشود که نمیفهمیم چرا عزیزانمان به یکدیگر آسیب میرسانند. امیدوارم که هیچکس، بهویژه یک کودک، چنین تجربهای را از سر نگذرانَد.
در دوران کودکی بسیاری از شبها با درماندگی شاهد دشنام شنیدن و کتک خوردن مادرم از پدرم بودم. هنوز میتوانم بوی الکل را به یاد بیاورم، ترس را در چشمان مادرم ببینم و نومیدیِ لاعلاجی را حس کنم که زمانی بر ما چیره میشود که نمیفهمیم چرا عزیزانمان به یکدیگر آسیب میرسانند. امیدوارم که هیچکس، بهویژه یک کودک، چنین تجربهای را از سر نگذرانَد.
از نخستین انتخابات دموکراتیک چندنژادیِ آفریقای جنوبی در ۲۷ آوریل ۱۹۹۴، بیست و پنج سال گذشته است. قرار بود که این انتخابات به تفکیک نژادیِ نهادینهی حکومت آپارتاید پایان دهد. اما به نظر میرسد تغییرات ناچیز بوده است. آفریقای جنوبی هنوز کشور دو ملت است: سفیدپوستان ثروتمند و سیاهپوستان فقیر.
این کتاب شامل صدها نامهی نلسون ماندلا به نزدیکانش، دوستانش، و همچنین به مقامها و مسئولانی میشود که زندانیاش کرده بودند. این نامهها چهرهی مردی را به نمایش میگذارند که در پشت میلههای زندان خردمندتر و کاردانتر شده است، کسی که هم به شکل دوراندیشانهای تیزبین و هم به شکل فزایندهای نسبت به دیگران بخشنده و بلندنظر شده است، از جمله نسبت به همان کسانی که مناصب قدرت را در حکومتِ اخلاقاً انزجارآور کشورش در اختیار داشتند.