آیا آدمها در عین ناقص بودن، ذاتاً موجوداتی مهربان، حسّاس و خوشطینتاند؟ یا تمایل به بدی دارند، تنگنظر، تنبل، بیفایده، انتقامجو و خودخواهاند؟ این پرسشی است که در طول تاریخ وجود داشته و پاسخ روشنی هم برای آن به دست نیامده است. میان افراد مختلف نیز قطعاً تفاوتهای زیادی وجود دارد. با این حال، میخواهم بر اساس بعضی شواهد علمی، پرتوی بر ده یافتهی مأیوسکنندهای بیفکنم که جنبههایی نسبتاً تاریک و ناشناخته از سرشت آدمی را روشن میسازند.
احتمالاً هرگز نام ویلیام کینگدون کلیفورد را نشنیدهاید. او در 33 سالگی از دنیا رفت و از بزرگان فلسفه محسوب نمیشود. اما نمیتوانم شخص دیگری را تصور کنم که ایدههایش تا این اندازه به عصر شبکهای و دیجیتالی ما مرتبط باشد. ممکن است عجیب به نظر برسد زیرا از شخصی صحبت میکنیم که مهمترین اثر فلسفیاش مقالهای است که تقریباً 150 سال پیش و در عصر ویکتوریا نگارش یافته است. با این حال، واقعیت عصر ما با اظهارات کلیفورد گره خورده است.
وقتی کسی را فریبکار بخوانیم، در واقع از او انتقاد کردهایم. وقتی میگویید فریب خوردهاید، دارید از بدرفتاری با خود شکایت میکنید. فریبکاری (manipulation) در بهترین حالت بالقوه خطرناک است و در بدترین حالت کاملاً غیراخلاقی است. اما چرا چنین است؟ فریبکاری چه اشکالی دارد؟ آدمیان همیشه، و به شکلهای گوناگون، یکدیگر را تحت نفوذ قرار میدهند. اما چه چیز فریبکاری را از دیگر انواع اِعمال نفوذ متمایز میکند، و چه چیز آن را غیراخلاقی میسازد؟
آیا ما این حق را داریم که به هرچه میخواهیم اعتقاد داشته باشیم؟ اغلب، کسی که خودخواسته حرفی بیخردانه میزند اما با انبوه شواهد و دلایل قوی روبهرو است، در آخر بحث، به این حق فرضی متوسل میشود: «به نظر من، تغییرات اقلیمی یک جور حقهبازی است! حالا هرکسی هرچه میخواهد بگوید. من این حق را دارم که این عقیده را داشته باشم!» آیا چنین حقی واقعاً وجود دارد؟
در تاریکترین روزهای جنگ جهانی دوم، گاندی گفت: «باید با نگاهی آرام و مهربان، چشم در چشمِ جهان بدوزیم، هرچند امروز دیدگان دنیا خونین است.» این همان جانِ کلام آشیل در نمایشنامهی «الاهگان انتقام» است: دنیا عمدتاً بر مدار خشم و تلافیجویی چرخیده، اما بگذارید چیز بهتری بیافرینیم، هم در خود و هم در فرهنگ سیاسیمان. بیایید از راه و رسم کنونیِ جهان پیروی نکنیم.
در تاریکترین روزهای جنگ جهانی دوم، گاندی گفت: «باید با نگاهی آرام و مهربان، چشم در چشمِ جهان بدوزیم، هرچند امروز دیدگان دنیا خونین است.» این همان جانِ کلام آشیل در نمایشنامهی «الاهگان انتقام» است: دنیا عمدتاً بر مدار خشم و تلافیجویی چرخیده، اما بگذارید چیز بهتری بیافرینیم، هم در خود و هم در فرهنگ سیاسیمان. بیایید از راه و رسم کنونیِ جهان پیروی نکنیم.